eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
370 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
خبرنگار‌از‌ابومهدےپرسید : شماکه‌عرب‌‌هستین! چطورانقدر قشنگ‌فارسےصحبت‌‌میکنین؟ ایشون‌‌پاسخ‌‌قشنگےداد: عربےزبان‌ِ‌قرآن‌‌است‌ و‌فارسےزبان‌ِ‌انقـلاب‌است...(:
کسایی‌که‌میجنگن،زخمی‌هم‌‌میشن ! دیروزباگلوله‌،امروز‌باحرف ! شهداوقتۍ‌تیر‌میخوردن‌‌میگفتن "فدایِ سرِ مهدیِ فاطمه" تویی‌که‌داری‌برایِ‌امامزمانت‌ شب‌وروز‌کار‌میکنی ، وقتی‌مردم‌‌با‌حرف‌هاشون‌‌بهت‌ زخم‌‌زدن ؛ تودلت‌‌باخودت‌‌بگو : « » آقاخودش‌‌بلده‌‌زخمتُ‌درمون‌‌کنهˇˇ! - خُب... (:'🤍
‌می‌گفت یِ رفیق گیر بیارید ، کھ باهاش خودسازی کنید ، ترک گناه کنید ، درس بخونید و مباحثهـ کنید ..! سخت گیر میاد ، ولی اگه گیر اومد ولش نکنید تا شهادت (:♥ ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از .
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقشه شوم انگلیس برای زن ایرانی ۱۷ دی ماه، سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب به دست رضاخان در سال۱۳۱۴ هجری شمسی
‹🌺🌿› هر چه انسان آرام‌ تر شود، موفقـیٺ، نفوذ و قدرٺ او بیشتر خواهد بود. آرامش ذهن یکۍ از جواهـراٺ زیـباے خرد است⁦⁦˘⌣˘ ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
𝘏𝘢𝘱𝘱𝘪𝘯𝘦𝘴𝘴 𝘪𝘴 𝘯𝘰𝘵 𝘢𝘣𝘰𝘶𝘵 𝘨𝘦𝘵𝘵𝘪𝘯𝘨 𝘢𝘭𝘭 𝘺𝘰𝘶 𝘸𝘢𝘯𝘵, 𝘪𝘵 𝘪𝘴 𝘢𝘣𝘰𝘶𝘵 𝘦𝘯𝘫𝘰𝘺𝘪𝘯𝘨 𝘢𝘭𝘭 𝘺𝘰𝘶 𝘩𝘢𝘷𝘦 . 🌸🍓 خ‍‏‌وش‍‏حالی به م‍‏ع‍‏‌نا‍‏ی ب‍‏‌دست آوردن ه‍‏‌مه چی‍‏‌زایی که می‍‏خ‍‏‌وا‍‏ی نیس‍‏‌ت، به مع‍‏‌ن‍‏ا‍‏ی ل‍‏‌ذت ب‍‏‌ردن از چی‍‏‌زاییه که دار‍‏ی :)✨🍃 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه رهبری کاریکاتور ساختن و میگن این آزادی بیان 😡😡😡 پس چرا مکرون برخورد کرد با کاریکاتور علیه زنش❓ چرا کسی حق نداره علیه هم جنس بازا کاریکاتور بسازه❓ چرا در فرانسه سفیر روسیه احضار شد بخاطر کاریکاتور علیه اروپا❓ راستی از چی میسوزن که علیه رهبر ما کاریکاتور میسازن❓❓ این کلیپ رو ببین و ممنون نشر میدی ساختش با ما نشرش با شما https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
این طرف اعمالِ کج، آن طرف وِرد و دعا این طرف غیبت، دروغ، آن طرف مهدی بیا ما زِ نسلِ کوفه‌ایم! بی‌تعهد، بی‌وفا.. این طرف بارِ گناه، آن طرف اشک و بکاء :) ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_67 "حسین: قرار شد نورا برگردد و من ه
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ محمد: از فرط خستگی سرگیجه گرفته بودم. داخل نمازخانه پایم را دراز کردم و سرم را تکیه دادم به دیوار ساعت ۳ بود. صدای تیک تاک ساعت برایم حکم لالایی را داشت. آرام آرام چشمانم روی هم رفت. _محمد حیدر....محمد حیدر بلند شو... به سختی از تاریکی دل کندم. _چیه؟ _برات صبحونه آوردم... تا بخوری وقت اذان میشه باتوام محمد کجایی؟ _ها؟ باشه ممنون کامیار جان! کنارم نشست. _چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ بهم ریختی. _نه چیز مهمی نیست _تو پرونده کمک نمیخوای؟ _نه تو کنار علی باش سریعتر خوب شه. این قضیه رم سعی میکنم تا یه ماه جمع و جور کنم _ولی با این اوصاف فکر نکنم به این زودیا بتونی ردشو بزنی. گوشی زنگ زد. از جیبم درآوردم. _جان بفرما _مهردادم...شرمنده مزاحم شدم _توکار و زندگی نداری؟ _چرا دیگه...کار من همینه که وقت بی وقت دنبال رد و نشون باشم رد شماره گوشی این متهمارو گرفتم؛ به نتیجه ای نمیشه رسید. _چرا؟! _سیمکارتارو انداختن تو یه سطل زبانه _ تو کدوم منطقه؟ _خارج از شهر یه دوربین همونطرفا بود که ثابت میکنه زمانی که گلستان بودی اونا داشتن از تهران خارج میشدن. مقصدشون کجاست الله و اعلم! خلاصه که دارم با دوربینای اتوبان دنبالشون می‌گردم _خب دیگه؟ _صبر کن... صدای ورق زدن هایش را به وضوح می‌شنیدم. _این ناهید بلوری که میگن خواهر نادر نیست؛ با اینکه فامیلی شون یکیه ولی هیچ نسبتی باهم ندارن _خداقوت، برو استراحت کن! با خنده گفت _چندتا مجهول دیگه ام هست که باید پیداشون کنم! وقتی شما در خواب نازی، آقا پلیسه بیداره لبخند کمرنگی زدم _حالا میام حرف میزنیم؛ یه سر به دخترتم بزن امشب تولدشه ها _عجب حافظه‌ای داریا؛ دمت گرم خوب شد یادم انداختی شب میرم فعلا _خدافظ نورا: برای نماز که بیدار شدم انتظار داشتم حسین آمده باشد ولی نبود! زنگ زدم به گوشی اش؛ جواب نداد که نداد. با چادر نشستم کنار بابا ابراهیم. _چیشده دخترم؟ _حسین چرا نیومد پس؟ دستش را روی سرم گذاشت و آرام نوازش کرد. _بهم زنگ زد گفت واسش کار پیش اومده؛ کلی ام شرمنده بود. گفت تا دو هفته ماموریتم. آه سردی کشیدم. دلم لک زده بود برای وقت هایی که از صبح تا شب ور دلم بود. حسین: بابا از شغلم خبر داشت برای همین درک می‌کرد که در این وضعیت یکدفعه برایم کار پیش بیاید. هواپیما از باند فرودگاه که بلند شد خیره شدم به آسمان. آسمانِ ایران از نورِ زندگی روشن بود. از طراوت امنیت و آرامش... خبری از بالگرد‌های جنگی در دل آسمانش نبود تا خواب را بر کودکان حرام کند. یا خبری از خمپاره و موشک نبود که چراغ خانه هارا خاموش کند و روح را از کوچه به کوچه‌ی شهر بگیرد. امان از دل زینب که شهرش هم خواب خوش ندید! امان از زن و بچه هایی که با هر خمپاره جنازه شان مثل نقل و نبات به اینطرف و آنطرف پرت میشد. _علیک سلام داش کمیل(اسم مستعارم)! با صدای آشنایی چشم چرخاندم. آمد کنارم نشست. شاهرخ بود البته اسم اصلی اش (عماد) بود لبخند عمیقی زدم و به چشمان همیشه سرخش نگاه کردم. _سلام علیکم آقا شاهرخ چطوری؟ _الحمدلله؛ راستی شنیدم چند روز پیش تو سوریه غوغا کردی! _نه بابا...کلاغتو عوض کن؛ خبرات درست نیست ابرویش را بالا داد. _من کلاغمو عوض کنم؟ کلاغ به این خوبی به این بامرامی پایش را کمی جمع کرد و گفت _دفعه آخر کی همو دیدیم؟ کمی فکر کردم. شاید سال قبل وقتی رفتم مراسم عروسی اش... نه... آخرین دیدارمان وقتی بود که به خاطر مسائل امنیتی مجبور شدم کت بسته و به اجبار از دمشق راهی اش کنم ایران! انگار اوهم یادش افتاد که همراه من خندید. _مقصدت کجاست؟ با سکوتش گفتم _گرفتم...محرمانه‌اس... ...... خب رسیدیم! چشم چرخاندم بین جمعیت. چهره‌ی آشنای عباس نظرم را جلب کرد. برایم دست تکان داد و به سمتم آمد. لبخند پهنی روی صورتش نشسته بود. _سلام کمیل جان _و علیکم السلام مشکوک دوروبرش را نگاه میکرد. کلیدی را کف دستم گذاشت. _وسایلت تو آخرین اتاقِ سرویس بهداشتیه، ماموریتت که تموم شد کافیه اون گوشیه اضافه‌ای که تو کیفته رو روشن کنی سریع خودمو می‌رسونم بهت. برو...خدا به همرات لبخندی زدم و بعد از دست تکان دادن دور شدم. به قلــم: ف.ب ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
✨'قصّہ اسارت'✨ یک روز من و ولی پور باهم داشتیم قدم می زدیم که گروهبان رحیم صدامون زد و در حالیکه باد به غب غب انداخته بود و خیلی سرخوش بود و با افتخار از فرهنگ امت عرب به ویژه عراقیها و اینکه اعراب دارای تمدن کهن و فرهنگ غنی هستند و بقیه ملل دنیا پشیزی ارزش ندارند سخنوری می‌کرد. ما هم همینطور نگاهش می‌کردیم . ولی پور هم که استاد پوزخند زدن تمسخر آمیز بود چند بار سرش را بالا و پایین کرد و همراه همین کار پوزخند های مثال زدنی خودشو زد ، من هم همینطور ساکت گوش می‌دادم و چون ساکت بودم ، رحیم باورش شده بود که من حرفهای بی ربط رحیم را قبول کرده و باوردارم. در حالیکه از ولی پور بشدت عصبانی بود ، رو به من کرد و گفت : مگه اینطور نیست حمید ؟ من داشتم فکر می‌کردم خدایا جوابشو چی بدم ، ذاتا رحیم پررو هست اگر کوتاه بیام که دیگه هیچ . یکدفعه یاد فحش و ناسزاهایی افتادم که شب و روز نثارمان می‌کردند. با آرامش بهش گفتم : آره واقعا شما دارای فرهنگ غنی هستید و ما از شما چیزهای زیادی یادگرفتیم. رحیم شتابزده پرید وسط حرفهای من و درحالیکه ذوق زده شده بود و فکر میکرد من تاییدش کردم با خوشحالی پرسید مثلا چه چیزهایی ؟ منم شروع کردم به بازگو کردن تمام فحش های عراقیها نظیر : کلب ابن الکلب ، قشمار ، قندره و ... . رحیم بشدت عصبانی شد و دو سه تا چک آبدار زد تو گوش من و ولی پور و با پوتین کوبید تو ساق پاهامون و گفت پس اینم بهش اضافه کنید . سخت اما شیرین بود . در هر حال ، حال عراقیها رو گرفتن لذت بخش بود.
@Binaasho02 Ismaeil Rohollah LQ.mp3
زمان: حجم: 4.37M
🎧🔥 نمایش صوتی طنز😂😂 تلخ! ! آری یا نه! برای روح الله عجمیان گریه کنیم یا قاتلاش😭😅 صداپیشگان : ، کانال بیناشو👇 🆔 @binaasho کانال سیدکاظم روحبخش👇 https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
گاهی اوقات شما فقط باید کمی آرام باشـید و اجازه دهید سیستم کار خودش را بکند⁦(◍•ᴗ•◍)💕 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨