eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
373 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
دل اگر تیره نباشد ، همه دنیاست بهشت ❤️
رزق‍🔍 همیشه پول💰 نیست ! آدم های اطرافمون هم رزق و روزی هستن ♥️
انگیزشی 💫💫 نا امید نشو 😉 اغلب کلید 🗝 آخره که قفل 🔒 رو باز میکنه 🔓
انگیزشی💫💫 ستاره ها 🌟
انگیزشی💫💫 تصمیم!
•°~🦋🌱 ‹ آرامش‌است،عاقبتِ‌اضطراب‌ها › خلاصه‌که‌اینقدرغصه‌نخوریدبالاخره خوب‌میشه،قشنگ‌میشه، میرسـیم،میبینیم، میخندیم ! +خدایابرسان‌مارابه‌آنچه‌صلاحِ مااست‌🌿'! ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
✨'قصّہ اسارت'✨ زخمے بود... وقتے مےرفت بهدارے اردوگاه، با شتاب مےرفت. وقتے برمےگشت، ناے راه رفتن نداشت. مےگفت:" حالا کہ دستم از جبهہ کوتاه شده، بہ همین اسراے مجروح خون مےدهم. بہ بچہ‌هاے بهدارے بگویید، مانعم نشوند"! وقتے شهید شد، جز پوست و استخوانے از او نمانده بود...
تلنگر💡 حجاب🌱 در کنار رژ لب 💄 روسری 🌸در کنار خط چشم 😒 چادر🦋در کنار شلوار تنگ 👖 پوشینه ✨ در کنار لنز🤓 ساق دست ☘در کنار ناخن بلند و لاک زده💅 🍀کسی سایه حضرت زهرا (س)رو هم حتی نمیدید🍀 تحریف نشدیم ؟🤨 حجابی که ما داریم حجاب تعریف شده نیس حجاب دلخواه خودمونه 🤨 خودمونیش اینه که مذهبی هستیم ولی همه اِلمان های بی حجاب ها رو هم داریم
بسم الله الرحمن الرحیم با نام و یاد خدا عرض کنم خدمتتون سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام ایرانی😂 از استادیو سلام فرمانده در خدمت شما هستیم آخ آخ یه لحظه قاطی کردم آخه این روزا همش میریم سلام فرمانده ذوق زده میشیم مگه نه؟😌😎😂 بعد من اومدم بگم استادیو خبر اشتباه گفتم 😱😂 شبکه خبر زیر و رو شد😝😂 آقا اصلا رسمی بودن به ما نیومده مثلا خواستم این پارتو رسمی خنده دارش کنم کههههه همون‌طور که از شواهد پیداس نمشه😐😂 خب خب با هیجان رمان چه میکنید😛😂 واااااااااااااااااای دیدی چیشد؟😐 نچ نچ نچ نمکم تموم شد😱😂 الان کارگردان میاد خفم میکنه که چقدر حرف میرنی شروع کن دیگه 😐🔪 خب خب ده هفت چهار هشت دو یک خیلیم شمارشم درست بود😌😐😂🤣 –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_– تاحالا به این خط ها دقت کردین؟😂 هرکس گف چیه؟🤔😂 نوموخوام خودم میگم😃😂 اینا قیافه پوکر فیس محمده😐🤣 اینها اینطوری –_– ببینینننن😂 خواهر محمد تو قرمز در اومده😐🤣 میگه حداقل شهید میشدی😐😂 حالا اگه شهید میشد زار زدن خودتو میدیدم😐🔪 اه اه آب قندارو پاشیده تو صورتش😐😂 فکر کن بعد چند ساعت بهوش میاد میبینه کل صورتش چسبناکه😐 آقا این مریمو پیش یه روان شناس ببرین خدا وکیلی😂🤣 الحق که راس گفتی محمد😐😂 خواهرت واقعاااا جغله اس😂🤣 بیا اینم یه نشونه دیگه که روان شناس نیازه😐😂 زبون در میاره از سنش خجالت نمیکشه؟😐😂 خداروشکر رف خونشون پیش خالش که خاله بازی کنه😐😂 –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_– آخ نجلا مادرت برات بمیره که گیر سه تا آدم بیخیال افتادی البته فعلا که خودت مردی 😐😂😂 خوووووون خوووون😨😂 دارم جو سازی میکنم دو دقیقه سکوت😌🤫🤣 آخیش وحشت کرد دلم خنک شد😐😂 آخ آخ عاقبت کرم ریزی همینه از من به تو نصیحت😐😂 اوخ یعنی گلوله خورد کجاش؟😨😂 قلبش؟😂 نجلا شبیه محمد نیس ۹ تا جون داشته باشه ها زود میمیره😐😂🤣 تا مراسم خاک سپاری نجلا در بیابان بدرود😂😂 لینک ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/649057
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️ #رمان_امنیتی_گمنام3
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️ محمد: خیالم از فلورا که راحت شد به سمت ایستگاهِ اتوبوس قدم برداشتم. پایم درد نداشت فقط بدجور اذیت می‌کرد. روی صندلیه ایستگاه نشستم و کمی پاچه‌ی شلوارم را بالا دادم و تکه پلاستیکِ وصل شده به پایم را تکان دادم. _پسرم بهت نمی‌خوره جانبازِ دفاع مقدس باشی... سرم را سمت پیرمردی که دست روی شانه‌ام گذاشته بود برگشت. لبخندی زدم و گفتم _نه حاجی _پس مدافعِ حرمی؟ با حسرت گفتم _لیاقتش نبوده برم پیشانی‌ام را بوسید و زیرلب چیزی گفت _پسر خوبی هستی؛ دعا یادت نره به دستش بوسه‌ای زدم _محتاج دعا پدرجان بالاخره اتوبوس آمد؛ سوار شدم به مقصد سایت .............. _سلام آقا سعید خسته نباشی. سرش را از روی برگه ها برداشت و خوشحال بلند شد. _عه سلام آقا محمد خوبید؟ _الحمدلله کاغذی به سمتس گرفتم. _سعید جان از این به بعد فلورا یه سری اطلاعات به این ایمیل میفرسته تو و خانم شکوری برسی‌شون کنید. _پس آخر کار خودتونو کردید. سرم را بالا پایین کردم _بله از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم. پیراهنم را عوض کردم. نشستم پشت میز و شروع کردم به نوشتن گزارشِ صبح. درد قلبم کم کم داشت شروع میشد. از جایم بلند شدم و درحالی که از دیوار گرفته بودم به سمت بهداری قدم برداشتم. در را بدون اجازه باز کردم و روی تخت نشستم. انگار مجید داخل نبود. کمی سینه‌ام را مالش دادم تا اینکه امد داخل. با دیدن من شکه شد. _خوبی محمد؟ _قلبم تیر میکشه. _خیله خب...سرمتو زدی دیگه؟ نه؟ کمی فکر کردم و گفتم _فراموش کردم _یعنیییییی یه بار نشد حواست به خودت باشه... سرم کجاس؟ _پایین تو ماشین. _سویچ؟ از جیب درآوردمش و دادم دستش _تو همینطوری دراز بکش زود میام رسول: با صدای باز شدن در حیاط آرام پتو را کنار کشیدم. تابستان بود ولی بیشتر سردم بود. آرام بلند شدم. اول به ساعت نگاه کردم و بعد پشت پنجره ایستادم. محمد با کلی خرید داخل شد. خوشحال بودم که بهانه‌ای بودم برای به خانه امدن محمد. تا برسد بالا، زیر پتو خزیدم. صبح روز بعد: عطیه: با صدای پیامک‌های پی در پی چشمانم را باز کردم. در کمال تعجب دیدم محمد پیام داده. قطعا از خانه بیرون نرفته پس چرا پیام داده؟ خمیازه‌ای از ته دل کشیدم و پیامک‌ها را باز کردم. _((صبح است و هوای دلِ من مثل بهار است پلکی بزن و صبح بخیرِ غزلم باش)) نوشتم: _ سلام صبح بخیر عزیزم اتفاقی افتاده؟ _((پدیدار از تو آمد صبح عالم خوشا عالم، خوشا صبح و خوشا من)) لبخند زدم و نوشتم: _نکنه سرت به جایی خورده دیوونه یک دفعه پیام بلندی که انگار از قبل اماده کرده بود ارسال شد. _((اصلا قبول حرف شما، من روانی‌ام من رعد و برق و زلزله‌ام، ناگهانی‌ام این بیت‌های تلخِ نفس گیرِ شعله خیز داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام رودم، اگرچه بی تو به دریا نمیرسم کوهم، اگرچه مردنی و استخوانی‌ام!)) _بعله! چقدرم استخونی تشریف داری خیلی وقت بود از این بیت ها نفرستاده بود. دست زیر چانه‌ام گذاشتم و بیت‌های بعدی را خواندم. _(( من کز شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم من این غبار، چرا می‌تکانی‌ام؟ بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز این سر که سر شکسته‌ی نامهربانی‌ام کوتاه شد سی و سه پل و دو پله‌اش شکست از بعد رفتنت گل ابروکمانی‌ام شاعر شنیدنی‌است، ولی "ماموریت ها و این چیزها" نگذاشت بشنوی یا بخوانی ام! )) _خب اگه تموم شد بگو اول صبی چیکارم داری؟ نوشت: _میرم سر اصل مطلب بانو... ((این بیت آخر است هوا گرم شد، بخند من دوست دار خنده‌ی تو (یه دست کله پاچه‌ی کامل؛ البته با مغز و زبان و بناگوشِ اضافه و یه استکان چای با اب لیمو و بستنی زعفرانی‌ام!!!!)) تا تهش را خواندم. برایش نوشتم: _ آقای شاعر تا دو دقیقه دیگه جلو درم _چشم فرمانده.... پ.ن: چه ترکیبِ باحالی😂 پ.ن: محمد مشکوک نشده؟😐🤔 بہ قلــــم: ف.ب لینک ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/670710 ✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨