eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
تار و پودم! حاصلم! معیارِ ایمانم حسن أمر أمر توست آقا ! من به فرمانم حسن حیف از عمری که در راهِ گدایی نگذرد دل به هر کس غیرِ تو دادم، پشیمانم حسن چارده قرن است پایِ سفره‌ات نان می‌خوریم تا ابد از سفره‌داریِ تو حیرانم حسن هر کجا نامِ تو آمد، مادرت لبخند زد پس به اذنِ مادرت می‌گویم: ای جانم حسن! یک نگاهت سربه‌راهم کرده، ای بابُ الکرم! من به لطفِ نامِ زیبایت مسلمانم حسن رزقِ من افتاده امشب دستِ آقا زاده‌ات اینچنین در خانه‌ی لطفِ تو مهمانم حسن رو به هر کس می‌زنم آخر خرابم می‌کند آخرِ سر، باز دستِ توست درمانم حسن ای که حتی سایبانی هم نداری بر سرت سال‌ها در حسرتِ قبری چراغانم حسن :: داغ‌ها دیدی میانِ کوچه‌ها آقای من! من برایِ خونِ‌دل‌هایِ تو گریانم حسن اینکه با چشمت چه‌ها دیدی نمی‌داند کسی هر کجا حرفی‌ست از کوچه، پریشانم حسن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمدم تا جان کنم قربان تو پیش تو گَردم بلاگردان تو در حرم دیدم که تنها مانده‌ام هم‌رهان رفتند و من جا مانده‌ام رفتی و دیدم دل از کف داده‌ام خوش به دام عقل و عشق افتاده‌ام عقل، ‌آن‌سو؛ عشق، این‌سو می‌کشانْد از دو سو، این می‌کشانْد، آن می‌نشانْد عقل گفتا: صبر کن، طفلی هنوز عشق گفتا: کن شتاب و خود بسوز عقل گفتا: هست یک صحرا عدو عشق گفتا: یک‌تنه مانده عمو عقل گفتا: روی کن سوی حرم عشق گفتا: هان! نیُفتی از قلم عقل گفتا: پای تو باشد به گِل عشق گفت: از عاشقان باشی خجل عقل گفتا: نی زمان مستی است عشق گفتا: موسم بی‌دستی است عقل گفتا: باشدت سوزان جگر عشق گفتا: هست عمّو تشنه‌تر راهی‌ام چون دید، عقل از پا نشست عشق، دست عقل را از پشت، بست بین وجودم عشقِ مَحض از مغز و پوست می‌زند فریاد جانم: دوست دوست خاطر افسرده‌ام را شاد کن طایر روح از قفس آزاد کن هم دهد آغوش تو بوی پدر هم بُوَد روی تو چون روی پدر بین ز عشقت سینه‌ی آکنده‌ام در برِ قاسم مکن شرمنده‌ام من نخواهم تا به گِردت پر زنم آمدم، آتش به جان یکسر زنم دوست دارم در رهت بی‌سر شوم آن‌قَدَر سوزم که خاکستر شوم هِل، که سوز عشق، نابودم کند بعد‍ِ خاکستر شدن، دودم کند مُهر زن، بر برگه‌ی جان‌بازی‌ام وای من! گر از قلم اندازی‌ام هست، بعد از نیستی، هستیّ من شاهد عشق تو، بی‌دستیّ من کوچکم، امّا دلی دارم بزرگ بچّه‌شیرم باکی‌ام نبْوَد ز گرگ گو شود دست من از پیکر جدا کی‌ کنم دامان عشقت را رها؟  ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای ترجمان روشن قرآن حسین جان شأن نزول سوره‌ی انسان حسین جان شد مقتل تو قبة الاسلام در زمین سرّ خدا؛ حقیقت پنهان حسین جان در بند جاهلیت و در کفر مطلق است هرکس نیاورد به تو ایمان حسین جان روز الست با تو خدا را شناختیم محکم‌ترین ادلّه و برهان حسین جان قصد طواف روی تو دارند انبیا ای صاحب شکوه فراوان حسین جان از سفره‌ی کرامت تو رزق می‌خوریم روزی‌رسان عالم امکان حسین جان جز حق‌مداری از بشریّت نخواستی مظلوم با صلابت دوران حسین جان معمار انقلاب، بدهکار لطف تو ای مقتدای پیر جماران حسین جان ما با دعای خیر تو نزدیک قلّه‌ایم چشم امید ملت ایران حسین جان ای اسوه‌ی مقاومت و ایستادگی الگوی هر مجاهد لبنان حسین جان از بچه‌های خویش فقط تربیت کنیم سربازهای گوش به فرمان حسین جان لبیک یا حسین شعار قیام ماست نامت همیشه منشاء طوفان حسین جان جان بر کفان به شوق لقای تو جان دهند ذکر شریف جمع شهیدان حسین جان "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" ؟ خلقی‌ست در عزای تو حیران حسین جان عمری به فرش روضه‌ی تو غبطه می‌خورد قالیچه‌ی جناب سلیمان حسین جان بدخواه روضه خیر نبیند هرآن که هست  در هر لباس و کسوت و عنوان حسین جان صاحب عزاست فاطمه و روضه آمدیم با دعوت خصوصی ایشان حسین جان ما حاضریم گریه‌مان را در آوری ما را میان روضه بگریان حسین جان خولی و شمر و حرمله و اخنس و سنان زخمت زدند تک تک آنان حسین جان اصلاً بنا نبود که عریان رها شوی بر روی ریگ‌های بیابان حسین جان ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای عمو! تا ناله‌ی «هَلْ مِن مُعینت» را شنیدم از حرم تا قتلگه، با شور جان‌بازی دویدم آن ‌چنان دل بُرد از من بانگ «هَل مِنْ ناصِر» تو کآستینم را ز دست عمّه‌ام زینب، کشیدم جای تکبیر اذان ظهر، در آغوش گرمت بانگ مادر مادرِ زهرا، در این صحرا شنیدم گر چه طفلی کوچکم، امّا قبولم کن، عمو جان! بر سر دست تو، من قربانی شش‌ماهه دیدم کس نداند جز خدا کز غصّه‌ی مظلومی تو با چه حالی از کنار خیمه، در مقتل رسیدم دست من افتاد از تن، گو سرم بر پایت اُفتد سر چه باشد؟ تیر عشقت را به جان خود خریدم تا بُرون از خیمه‌گه رفتی، دل من با تو آمد تو به رفتن رو نهادی، من ز ماندن، دل بُریدم جای بابایم امام مجتبی خالی‌ست، این ‌جا تا ببیند من به قربان‌گاه تو، آخر شهیدم ناله‌ای از سوز دل کردم به زیر تیغ قاتل شعله‌ها در نظم عالم‌سوز «میثم»، آفریدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت شعلۀ بال و پرش میل سفر داشت آنکه در این یازده سال یتیمی تا که عمو بود انگار پدر داشت از چه بماند در این خیمۀ خالی آن که ز اوضاع گودال خبر داشت گفت: به این نیزۀ خشک و شکسته تکیه نمی‌زد عمو یار اگر داشت رفت مبادا بگویند غریب است یا که بگویند عمو کاش پسر داشت آمد و پیشانی زخمی شَه را از بغل دامن فاطمه برداشت در وسط بهت دلشوره‌ی زینب شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ظهر عاشورا که پور بوتراب تشنه‌لب افتاد بر روی تراب در حرم بودش برادرزاده‌ای لاله‌رویی، عاشقی، آزاده‌ای عشق را مشتاق و خاطرخواه بود نام آن شه‌زاده، عبدالله بود شاهدی در صحنه‌ی پیکار بود الفت او با عمو، بسیار بود بس‌که الفت داشت با خون خدا لحظه‌ای از او نمی‌گشتی جدا آه از آن دم کز حرم آمد برون دید دشت کربلا را لاله‌گون تا شود آگه ز احوال عمو جست‌وجوها کرد دنبال عمو چون مریدی بر مراد خود رسید تا عمو را دید، آهی برکشید غنچه‌ی لعل لب خود، باز کرد با عمو این‌سان سخن، آغاز کرد: ای عمو جان! دیده‌ی خود، باز کن هم‌چو گل، عبداللَّهت را ناز کن باورم این پیکر صدچاک نیست جای تو عرش است، روی خاک نیست آمدم تا سوی خرگاهت برم نزد عمّه با دوصد آهت برم طاقت دوری ندارد، عمّه‌ام تاب مهجوری ندارد، عمّه‌ام سینه‌سوزان با دو چشم اشک‌بار می‌کشد در خیمه عمّه انتظار ناگهان آمد لعینی روسیاه تیغ بر کف در میان قتلگاه تیغ بالا بُرد تا آرد فرود بر حسین بن علی، دریای جود از عمویش تا کند دفع خطر دست خود را کرد عبداللَّه، سپر خون، بسی رفت از تن و بی‌هوش شد با عموی خویش، هم‌آغوش شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شمع‌ها از پای تا سر سوخته مانده یک پروانۀ پَرسوخته نام آن پروانه، عبدالله بود اختری تابنده‌تر از ماه بود خون پاکش زاد و جانش راحله تار مویش، عالمی را سلسله صورتش مانند بابا، دل‌گشا دست‌های کوچکش، مشکل‌گشا رخ چو قرآن، چشم و ابرو آیه‌اش آفتاب، آیینه‌دار سایه‌اش مجتبایی با حسین آمیخته بر دو کتفش، زلف قاسم ریخته از درون خیمه هم‌چون برق آه شد روان با ناله سوی قتلگاه پیش رو، عمّو خریدارش شده پشت سر، عمّه گرفتارش شده برگرفته آستینش را به چنگ کای کمر بهر شهادت بسته تنگ! ای دو صد دامت به پیش رو! مرو این همه صیّاد و یک آهو، مرو کودک ده‌ساله و میدان جنگ؟! یک نهال نازک و باران سنگ؟! دشمن این‌جا گر ببیند طفل شیر شیر اگر خواهد زند او را به تیر تو گل و صحرا پُر از خار و خس است بهر ما داغ علی‌اصغر بس است با شهامت گفت آن ده‌ساله مرد: طفل ما هرگز نترسد از نبرد بی‌عمو ماندن، همه شرمندگی است با عمو مردن، کمال زندگی است تشنگی با او لب دریا خوش است آب اگر او تشنه باشد، آتش است بوده از آغاز عمرم، انتظار تا کنم جان در ره جانان، نثار جان عمّه! بود و هستم را مگیر وقت جان‌بازی است، دستم را مگیر عمّه‌جان! در تاب و تب افتاده‌ام آخر از قاسم، عقب افتاده‌ام ناله‌ای با سوز و تاب و تب کشید آستین تا از کف زینب کشید تیر گشت و قلب لشکر را شکافت پَر کشید و جانب مقتل شتافت دید قاتل در کنار قتلگاه تیغ بگْرفته به قصدِ قتلِ شاه تا نیاید دست داور را گزند کرد دست کوچک خود را بلند در هوای یاری دست خدا دست عبدالله شد از تن جدا گفت: نه تنها سر و دستم فدات نیستم کن، ای همه هستم فدات! آمدم تا در رهت، فانی شوم در منای عشق، قربانی شوم کاش! می‌بودم هزاران دست و سر تا برای یاری‌ات می‌شد سپر ای همه جان‌ها به قربان تنت! دست عبدالله، وقف دامنت چون به پاس دست حق از تن جداست دست ما هم بعد از این دست خداست هر که در ما گشت فانی، ما شود قطره، دریایی چو شد، دریا شود تا دهم بر لشکر دشمن شکست دست خود را چون عَلَم گیرم به دست با همین دستم، تو را یاری کنم مثل عبّاست، عَلَم‌داری کنم بود در آغوش عمّش ولوله کز کمان بشْتافت تیر حرمله تیر زهرآلود با سرعت شتافت چون گریبان، حنجر او را شکافت گوشۀ چشمی به عمّو باز کرد مرغ روحش از قفس، پرواز کرد با گلوی پاره در دشت قتال شه تماشا کرد و او زد بال‌بال هم‌چو جان بگْرفت مولا در برش تازه شد داغ علیّ اصغرش گریۀ ما، مرهمِ زخمِ تنش اشک «میثم» باد وقفِ دامنش! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شعر مهدوی و مضامین متعالی.mp3
زمان: حجم: 13.26M
یک شعر مهدوی (سروده‌ی گروه احیای امر) ابیات دیگر که به عنوان شواهد مثال قرائت شد: عبور کن وَ به دروازه‌های شهر بگو از این به بعد در این شهر اسم شب سحر است ( سید صالح سجادی) خون حسین می‌چکد از نیزه‌ها هنوز برگرد و انتقام بگیر از یزیدها (افشین علا) هزار سال به کشتی چو نوح منتظری هزار سال گذشت و کسی سوار نشد کنار پنجره، خیره به جاده‌ها ای دل! نگو که منتظری این که انتظار نشد (زهرا سپهکار) نشسته‌ها را و خسته‌ها را چه کار با انتظارش آخر می‌آید از راه امیرِ لشکر خبر دهید ایستاده‌ها را (سید محمدمهدی شفیعی) بس است این‌که به آه و به ناله در همه عمر به انتظار «نشستی»، به انتظار «بایست» (سجاد سامانی) بهار می‌رسد و پیش پای آمدنش خوشا که سرخ شود جامه‌ی بهاری ما (میلاد عرفان‌پور) لینک دریافت شعر: https://eitaa.com/hosseinieh_net/29518 لینک دریافت نظرات شما: @smahdihoseinir https://eitaa.com/smhroknabadi
📎زبان حال حضرت قاسم(ع) هنگام تدفین امام مجتبی (ع) گفت: "دفن پدرم، عمه! چرا طول کشید؟ دفن سخت است مگر؟ کار شما طول کشید قبر جدم که همین جاست؛ همین نزدیکی پدرم را عمویم برد کجا؟ طول کشید اول انگار صدای زنی آمد، بعدش مردها همهمه کردند... صدا طول کشید"... عمه بغضی شد و در حنجره‌ی خویش نشست عمه بغضی شد و تا کرب و بلا طول کشید دست "عباس" قوی بود ولی آن‌همه تیر تا شود از تن و تابوت جدا، طول کشید.... :: :: رفت و.... یکبار دگر هم عمویش دیر آمد تا شود جمع "علی" روی عبا طول کشید... ✍ 🩸مروان که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید، گفت : أَ یُدْفَنُ عُثْمَانُ فِی أَقْصَى الْمَدِینَهِ وَ یُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِیِّ؟!! عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن(ع) در کنار پیامبر(ص)؟! چنین چیزی نشدنی است. و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» یعنی ما مسلّح هستیم، تشیع کنندگان را تهدید به جنگ کرد. (الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۱۷_۱۸) 🩸ابن شهر آشوب می‌نویسد: وَ رَمَوا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ حَتَّی سَلَّ مِنهَا سَبعُونَ نَبلاً در این هنگام، جنازه‌‏ی آن‌ حضرت(ع) را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه‌‏ تیر به تابوت آویخته شد. (مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۴) 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خوشا جانى که جانانش حسین است خوشا دردى که درمانش حسین است بُوَد فرمان‌رواى کشور دل خوشا مُلکى که سلطانش حسین است به چرخ دین، نجوم بی‌شماری‌ست ولى ماه درخشانش حسین است نگردد محفل اسلام، تاریک بلى؛ شمع شبستانش حسین است به نامش دفتر توحید، مفتوح خوش آن دفتر که عنوانش حسین است! حسن، جانِ عزیز مصطفى بود ولى آرامش جانش حسین است به راه عشق، پایان نیست لیکن یقین دارم که پایانش حسین است على را بر خلیل الله فخری‌ست بلى؛ چون ذبح عطشانش حسین است چه صحرایى‌ست یا رب! وادى عشق؟ که تنها مرد میدانش حسین است زمینِ نینوا هر دم بهار است چمن‌پیراى بستانش حسین است گرش خون خدا خوانم عجب نیست خدا را اصل قربانش حسین است بگو اهریمنانِ کربلا را که این صحرا سلیمانش حسین است "مؤید" را چه غم باشد ز محشر؟ که پوزش‌خواه عصیانش حسین است ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای باطن غم تو غم کربلا حسن میراث‌دار غربت شیر خدا حسن ای شاهد مصیبت فرق شکافته ای شاهد غم در و دیوار، یا حسن ای زخم خورده، زخم زبان خورده از همه سردار دست بسته‌ی قحطِ وفا حسن عمری اگرچه زیستی ای زاده‌ی علی هر روز را شهید شدی، مرحبا حسن بخشیده‌اند مال، کریمان به مردمان بخشیده‌ای تو آبروی خویش را حسن هرگز نبود با تو، ولی با حسین بود هفتاد یار صادق و بی ادعا، حسن افتاد جسم قاسم و عبداللهت به خاک شد نذر آخر تو چه زیبا ادا حسن 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر که خوانش بیش، مهمانش، گدایش بیشتر هر کسی خیل گدایش بیش، جایش بیشتر کلّ فرزندان زهرا سفره‌دارند و کریم بینِ اولادِ کریمش، مجتبایش بیشتر رزق دنیا درمی‌آید از تنور خانه‌اش هر که نانش بیش، خیلِ بی‌نوایش بیشتر هر چه پنهان‌تر بگیرد دست او دست مرا پیش چشم خلق، می‌افتم به پایش بیشتر تا نفس دارم به عشقِ او نفس خواهم کشید بعدِ مرگم نیز، می‌میرم برایش بیشتر کیمیای عشقِ او از خاک می‌سازد طلا خاکسارش می‌شود سهمِ طلایش بیشتر هر چه دل‌ها بیشتر از داغِ قبرش بشکند می‌شود اندازه‌ی صحن و سرایش بیشتر گریه‌کن‌هایش سزاوار قنوت مادرند هر که اشکش بیشتر، رزق دعایش بیشتر :: روضه‌ی موی سپیدش داغ ناموس خداست از مدینه زخم خورد؛ از کوچه‌هایش بیشتر هر شبی کابوس داغِ کوچه مهمانش شود می‌شود فردای آن شب، های‌هایش بیشتر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e