#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
اگر از این درِ خانه برانیام چه کنم؟
مرا نخواهی و از خود ندانیام چه کنم؟
گناه ذائقهام را ببین عوض کرده
اسیر شهوت و نفْس جوانیام چه کنم؟
ندیدن تو شبیه شبی غمانگیز است
دچار این شب سرد و خزانیام چه کنم؟
بگیر دست مرا تا ز پا نیفتادم
نیازمند تو و مهربانیام چه کنم؟
منم شبیه تو هر شب به روضه آمدهام
که مبتلا به غم روضهخوانیام چه کنم؟
مرا ببخش نمردم برای داغ "حسین"
پر ازخجالت ازاین سختجانیام چه کنم؟
میان این همه عاشق که زائرت شدهاند
اگر مرا به زیارت نخوانیام چه کنم؟
✍ #محمدحسن_بیاتلو
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
تا که عمامه از سرت افتاد
تیر خوردی و پیکرت افتاد
یک سه شعبه دوباره حرمله زد
تپش قلب اطهرت افتاد
ای عمو جان تو رفتی از حال و
بر سرم اشک خواهرت افتاد
مثل اصغر سرت که بالا رفت
نیزه ای زیر حنجرت افتاد
نفست را گرفته این نیزه
آه آهِ مکررت افتاد
صورتت تا به روی خاک آمد
فاطمه در برابرت افتاد
آمده مادری کند زهرا
بر سر دامنش سرت افتاد
در کنار نگاه تو دستِ...
...یادگار برادرت افتاد
با صدای شکستن دستم
عمه ام یادِ مادرت افتاد
حنجر من شبیه اصغر شد
سر من مثل اصغرت افتاد
جان بابا قبول کن از من
هدیه ای که به محضرت افتاد
✍️ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
كار بالا گرفت و افتادي
وسطِ عدهای پُر از كينه
آخرِ قصهی تو معلوم است
شمر خواهد نشست بر سينه
خيمه بودم خدا نظر كرد و
پرده از پيشِ چشمِ من برداشت
عمه میخواست مانعم باشد
عشق اما گريزِ ديگر داشت
ناگزير آمدم به دنبالت
تا رسيدم كنارِ اين گودال
با تنِ زخمیات بلند شدی
آمدی سَمتِ من به استقبال
به تنت زخم روي زخم آمد
به سرم خاك تيره میپاشم
با لبِ تشنهات نگو برگرد
آمدم تا كنارِ تو باشم
تك و تنها نشستی و لشكر
نَفَست را بريدهاند اينجا
تيغها را به قصدِ آزارت
روی زخمت كشيدهاند اينجا
قبل از اين كه كنارِ تو برسم
ديده بودم به جانت افتادند
روی زخمِ گلوي مجروحت
نيزهای را فشار میدادند
شمر و خولی و حرمله هر سه
نوبتی میزدند روی تنت
آنقدر زخم خوردهای ديگر
جای سالم نمانده بر بدنت
قدِ من كوچک است اما باز
من جلودارِ اين خطر بشوم
نفسي تازه كن عزيزِ دلم
آمدم كه تو را سپر بشوم
نيزه و تيغ و تيرها حالا
بدنم را پُر از نشان كردند
نوک سرنيزههای اين مردم
روي قلبِ من آشيان كردند
در شلوغي، فقط خدا نكند
دستم از دستِ تو رها بشود
كاش اينجا شبيه عباست
دستم از پيكرم جدا بشود
دستم افتاد اگر، فدای سرت
از سرت كاش دست بردارند
ولی انگار اين همه لشكر
يك سر از پيكرت طلب دارند
اين دمِ آخري در اين گودال
راحتِ جان من شد آغوشت
قتلگاهم به روی سينه توست
پيكرم مانده بر سرِ دوشت
آخرِ قصه، وقتِ تاريكي
بينِ گودال، هر دو میمانيم
پيشِ چشمانِ عمهام زينب
هر دوتا زيرِ سُمِ اسبانيم
✍ #مهدی_قربانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#اخلاقی_و_اندرز
خوشا جانی که نذر جان اولاد پیمبر شد
خوشا عمری که عمری در مسیر نوکری سر شد
زمین افتاده باش ای دل بزرگت میکنند اینجا
ابوذر از سر افتادگیهایش ابوذر شد
تو را این عشق جایی میرساند که نمیدانی
همان جایی که جونش چون گلستانها معطر شد
مگر بی کربلا این زندگانی ارزشی دارد؟
خوشا هر کس برایش رزق پابوسی مقدر شد
من از این زندگی چیزی به جز روضه نمیخواهم
خوشا چشمی که با اشک عزای او منور شد
اگر دارم بهایی از حسین بن علی دارم
به لطف گریه بر او اعتبارم صد برابر شد
::
فدای آن امامی که نماند از پیکرش چیزی
به قربان همان جسمی که رفته رفته کمتر شد
✍ #محمود_یوسفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شعر_پایداری
#استکبار_ستیزی
#جمهوری_اسلامی_ایران
چه کس بالاتر از دست خدا؟ ایران خدا دارد
و ثابت کرده که یک دست هم آری صدا دارد
کجا دیدی دل ایران و ایرانی بلرزد هان؟!
اگر پایی به میدان است دستی بر دعا دارد
کجا دیدی که مظلوم و قوی با هم، یکی باشد
شبیه این یلان حیدری دیگر کجا دارد؟
قسم بر صفحه صفحه، خط به خط تاریخ این میهن
به وقت جنگ یکدلمردمی از جان رها دارد
اگر گلگون شد از خون شهیدان خاک، باکی نیست
که در آیین ما آزاده بودن، خونبها دارد
بگو با دشمن بد عهد: اینجا خاک آرشهاست
که طهرانی مقدمها و حاجیزادهها دارد
امید ما همیشه در حوادث در همه حالی
به آن شاه خراسان است که گنبدطلا دارد
سلاح ما که موشک نیست، ایمان قوی ماست
دودم چون ذوالفقاری که علی مرتضی دارد
✍ #محمدعلی_جهاندیده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#شب_پنجم #شب_ششم
تار و پودم! حاصلم! معیارِ ایمانم حسن
أمر أمر توست آقا ! من به فرمانم حسن
حیف از عمری که در راهِ گدایی نگذرد
دل به هر کس غیرِ تو دادم، پشیمانم حسن
چارده قرن است پایِ سفرهات نان میخوریم
تا ابد از سفرهداریِ تو حیرانم حسن
هر کجا نامِ تو آمد، مادرت لبخند زد
پس به اذنِ مادرت میگویم: ای جانم حسن!
یک نگاهت سربهراهم کرده، ای بابُ الکرم!
من به لطفِ نامِ زیبایت مسلمانم حسن
رزقِ من افتاده امشب دستِ آقا زادهات
اینچنین در خانهی لطفِ تو مهمانم حسن
رو به هر کس میزنم آخر خرابم میکند
آخرِ سر، باز دستِ توست درمانم حسن
ای که حتی سایبانی هم نداری بر سرت
سالها در حسرتِ قبری چراغانم حسن
::
داغها دیدی میانِ کوچهها آقای من!
من برایِ خونِدلهایِ تو گریانم حسن
اینکه با چشمت چهها دیدی نمیداند کسی
هر کجا حرفیست از کوچه، پریشانم حسن
✍ #احسان_نرگسی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
آمدم تا جان کنم قربان تو
پیش تو گَردم بلاگردان تو
در حرم دیدم که تنها ماندهام
همرهان رفتند و من جا ماندهام
رفتی و دیدم دل از کف دادهام
خوش به دام عقل و عشق افتادهام
عقل، آنسو؛ عشق، اینسو میکشانْد
از دو سو، این میکشانْد، آن مینشانْد
عقل گفتا: صبر کن، طفلی هنوز
عشق گفتا: کن شتاب و خود بسوز
عقل گفتا: هست یک صحرا عدو
عشق گفتا: یکتنه مانده عمو
عقل گفتا: روی کن سوی حرم
عشق گفتا: هان! نیُفتی از قلم
عقل گفتا: پای تو باشد به گِل
عشق گفت: از عاشقان باشی خجل
عقل گفتا: نی زمان مستی است
عشق گفتا: موسم بیدستی است
عقل گفتا: باشدت سوزان جگر
عشق گفتا: هست عمّو تشنهتر
راهیام چون دید، عقل از پا نشست
عشق، دست عقل را از پشت، بست
بین وجودم عشقِ مَحض از مغز و پوست
میزند فریاد جانم: دوست دوست
خاطر افسردهام را شاد کن
طایر روح از قفس آزاد کن
هم دهد آغوش تو بوی پدر
هم بُوَد روی تو چون روی پدر
بین ز عشقت سینهی آکندهام
در برِ قاسم مکن شرمندهام
من نخواهم تا به گِردت پر زنم
آمدم، آتش به جان یکسر زنم
دوست دارم در رهت بیسر شوم
آنقَدَر سوزم که خاکستر شوم
هِل، که سوز عشق، نابودم کند
بعدِ خاکستر شدن، دودم کند
مُهر زن، بر برگهی جانبازیام
وای من! گر از قلم اندازیام
هست، بعد از نیستی، هستیّ من
شاهد عشق تو، بیدستیّ من
کوچکم، امّا دلی دارم بزرگ
بچّهشیرم باکیام نبْوَد ز گرگ
گو شود دست من از پیکر جدا
کی کنم دامان عشقت را رها؟
✍ #علی_انسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شعر_پایداری
ای ترجمان روشن قرآن حسین جان
شأن نزول سورهی انسان حسین جان
شد مقتل تو قبة الاسلام در زمین
سرّ خدا؛ حقیقت پنهان حسین جان
در بند جاهلیت و در کفر مطلق است
هرکس نیاورد به تو ایمان حسین جان
روز الست با تو خدا را شناختیم
محکمترین ادلّه و برهان حسین جان
قصد طواف روی تو دارند انبیا
ای صاحب شکوه فراوان حسین جان
از سفرهی کرامت تو رزق میخوریم
روزیرسان عالم امکان حسین جان
جز حقمداری از بشریّت نخواستی
مظلوم با صلابت دوران حسین جان
معمار انقلاب، بدهکار لطف تو
ای مقتدای پیر جماران حسین جان
ما با دعای خیر تو نزدیک قلّهایم
چشم امید ملت ایران حسین جان
ای اسوهی مقاومت و ایستادگی
الگوی هر مجاهد لبنان حسین جان
از بچههای خویش فقط تربیت کنیم
سربازهای گوش به فرمان حسین جان
لبیک یا حسین شعار قیام ماست
نامت همیشه منشاء طوفان حسین جان
جان بر کفان به شوق لقای تو جان دهند
ذکر شریف جمع شهیدان حسین جان
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است" ؟
خلقیست در عزای تو حیران حسین جان
عمری به فرش روضهی تو غبطه میخورد
قالیچهی جناب سلیمان حسین جان
بدخواه روضه خیر نبیند هرآن که هست
در هر لباس و کسوت و عنوان حسین جان
صاحب عزاست فاطمه و روضه آمدیم
با دعوت خصوصی ایشان حسین جان
ما حاضریم گریهمان را در آوری
ما را میان روضه بگریان حسین جان
خولی و شمر و حرمله و اخنس و سنان
زخمت زدند تک تک آنان حسین جان
اصلاً بنا نبود که عریان رها شوی
بر روی ریگهای بیابان حسین جان
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
ای عمو! تا نالهی «هَلْ مِن مُعینت» را شنیدم
از حرم تا قتلگه، با شور جانبازی دویدم
آن چنان دل بُرد از من بانگ «هَل مِنْ ناصِر» تو
کآستینم را ز دست عمّهام زینب، کشیدم
جای تکبیر اذان ظهر، در آغوش گرمت
بانگ مادر مادرِ زهرا، در این صحرا شنیدم
گر چه طفلی کوچکم، امّا قبولم کن، عمو جان!
بر سر دست تو، من قربانی ششماهه دیدم
کس نداند جز خدا کز غصّهی مظلومی تو
با چه حالی از کنار خیمه، در مقتل رسیدم
دست من افتاد از تن، گو سرم بر پایت اُفتد
سر چه باشد؟ تیر عشقت را به جان خود خریدم
تا بُرون از خیمهگه رفتی، دل من با تو آمد
تو به رفتن رو نهادی، من ز ماندن، دل بُریدم
جای بابایم امام مجتبی خالیست، این جا
تا ببیند من به قربانگاه تو، آخر شهیدم
نالهای از سوز دل کردم به زیر تیغ قاتل
شعلهها در نظم عالمسوز «میثم»، آفریدم
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت
شعلۀ بال و پرش میل سفر داشت
آنکه در این یازده سال یتیمی
تا که عمو بود انگار پدر داشت
از چه بماند در این خیمۀ خالی
آن که ز اوضاع گودال خبر داشت
گفت: به این نیزۀ خشک و شکسته
تکیه نمیزد عمو یار اگر داشت
رفت مبادا بگویند غریب است
یا که بگویند عمو کاش پسر داشت
آمد و پیشانی زخمی شَه را
از بغل دامن فاطمه برداشت
در وسط بهت دلشورهی زینب
شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
ظهر عاشورا که پور بوتراب
تشنهلب افتاد بر روی تراب
در حرم بودش برادرزادهای
لالهرویی، عاشقی، آزادهای
عشق را مشتاق و خاطرخواه بود
نام آن شهزاده، عبدالله بود
شاهدی در صحنهی پیکار بود
الفت او با عمو، بسیار بود
بسکه الفت داشت با خون خدا
لحظهای از او نمیگشتی جدا
آه از آن دم کز حرم آمد برون
دید دشت کربلا را لالهگون
تا شود آگه ز احوال عمو
جستوجوها کرد دنبال عمو
چون مریدی بر مراد خود رسید
تا عمو را دید، آهی برکشید
غنچهی لعل لب خود، باز کرد
با عمو اینسان سخن، آغاز کرد:
ای عمو جان! دیدهی خود، باز کن
همچو گل، عبداللَّهت را ناز کن
باورم این پیکر صدچاک نیست
جای تو عرش است، روی خاک نیست
آمدم تا سوی خرگاهت برم
نزد عمّه با دوصد آهت برم
طاقت دوری ندارد، عمّهام
تاب مهجوری ندارد، عمّهام
سینهسوزان با دو چشم اشکبار
میکشد در خیمه عمّه انتظار
ناگهان آمد لعینی روسیاه
تیغ بر کف در میان قتلگاه
تیغ بالا بُرد تا آرد فرود
بر حسین بن علی، دریای جود
از عمویش تا کند دفع خطر
دست خود را کرد عبداللَّه، سپر
خون، بسی رفت از تن و بیهوش شد
با عموی خویش، همآغوش شد
✍ #ژولیده_نیشابوری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
شمعها از پای تا سر سوخته
مانده یک پروانۀ پَرسوخته
نام آن پروانه، عبدالله بود
اختری تابندهتر از ماه بود
خون پاکش زاد و جانش راحله
تار مویش، عالمی را سلسله
صورتش مانند بابا، دلگشا
دستهای کوچکش، مشکلگشا
رخ چو قرآن، چشم و ابرو آیهاش
آفتاب، آیینهدار سایهاش
مجتبایی با حسین آمیخته
بر دو کتفش، زلف قاسم ریخته
از درون خیمه همچون برق آه
شد روان با ناله سوی قتلگاه
پیش رو، عمّو خریدارش شده
پشت سر، عمّه گرفتارش شده
برگرفته آستینش را به چنگ
کای کمر بهر شهادت بسته تنگ!
ای دو صد دامت به پیش رو! مرو
این همه صیّاد و یک آهو، مرو
کودک دهساله و میدان جنگ؟!
یک نهال نازک و باران سنگ؟!
دشمن اینجا گر ببیند طفل شیر
شیر اگر خواهد زند او را به تیر
تو گل و صحرا پُر از خار و خس است
بهر ما داغ علیاصغر بس است
با شهامت گفت آن دهساله مرد:
طفل ما هرگز نترسد از نبرد
بیعمو ماندن، همه شرمندگی است
با عمو مردن، کمال زندگی است
تشنگی با او لب دریا خوش است
آب اگر او تشنه باشد، آتش است
بوده از آغاز عمرم، انتظار
تا کنم جان در ره جانان، نثار
جان عمّه! بود و هستم را مگیر
وقت جانبازی است، دستم را مگیر
عمّهجان! در تاب و تب افتادهام
آخر از قاسم، عقب افتادهام
نالهای با سوز و تاب و تب کشید
آستین تا از کف زینب کشید
تیر گشت و قلب لشکر را شکافت
پَر کشید و جانب مقتل شتافت
دید قاتل در کنار قتلگاه
تیغ بگْرفته به قصدِ قتلِ شاه
تا نیاید دست داور را گزند
کرد دست کوچک خود را بلند
در هوای یاری دست خدا
دست عبدالله شد از تن جدا
گفت: نه تنها سر و دستم فدات
نیستم کن، ای همه هستم فدات!
آمدم تا در رهت، فانی شوم
در منای عشق، قربانی شوم
کاش! میبودم هزاران دست و سر
تا برای یاریات میشد سپر
ای همه جانها به قربان تنت!
دست عبدالله، وقف دامنت
چون به پاس دست حق از تن جداست
دست ما هم بعد از این دست خداست
هر که در ما گشت فانی، ما شود
قطره، دریایی چو شد، دریا شود
تا دهم بر لشکر دشمن شکست
دست خود را چون عَلَم گیرم به دست
با همین دستم، تو را یاری کنم
مثل عبّاست، عَلَمداری کنم
بود در آغوش عمّش ولوله
کز کمان بشْتافت تیر حرمله
تیر زهرآلود با سرعت شتافت
چون گریبان، حنجر او را شکافت
گوشۀ چشمی به عمّو باز کرد
مرغ روحش از قفس، پرواز کرد
با گلوی پاره در دشت قتال
شه تماشا کرد و او زد بالبال
همچو جان بگْرفت مولا در برش
تازه شد داغ علیّ اصغرش
گریۀ ما، مرهمِ زخمِ تنش
اشک «میثم» باد وقفِ دامنش!
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e