بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#محمدجواد_پرچمی
▶️
ناگهان خلوت من با زدنی ريخت به هم
سفرهی ذكر مرا بددهنی ريخت به هم
@hosenih
رويِ اين ساقِ ترکخورده بلندم كردند
استخوانم پَسِ هر پا شدنی ريخت به هم
كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظری كرده ام و قلب زنی ريخت به هم
ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخنی ريخت به هم
@hosenih
كار تشييع مرا لنگهدری عهده گرفت
از غم من دلِ هر سينهزنی ريخت به هم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#علی_اکبر_لطیفیان
▶️
سجادهها ز جلوهی روحانى تواند
زندانى خدا همه زندانى تواند
با دستهاى بسته مناجات دیدنیست
يک گوشهاى نشسته مناجات ديدنىست
@hosenih
در زير تازيانه خدا را صدا بزن
آه اى غريب قيد ملاقات را بزن
جايت کم است بال و پرت را تکان مده
ديوار محکم است سرت را تکان مده
تا ساقهات خميد خميده شدى تو هم
زنجير را کشيد کشيده شدى تو هم
خورشيدى و به جانب گودال میروى
ساقت تکان که میخورد از حال میروى
بالت به ميلههاى قفس گير میکند
با اين گلوى بسته نفس گير میکند
اين چهار تا غلام غريبت کشيدهاند
انگار تختهها به صليبت کشيدهاند
يک گوشه دختران خودت را صدا زدى
با دست و پاى بسته شده دست و پا زدى
پا جاى دستهاى توسل گذاشتند
جسم تو را سه روز روى پل...
@hosenih
رد میشدند مردم بىعار بارها
رد میشدند از بغل تو سوارها
اما کسى به رخت و لباس تو پا نزد
اما کسى دهان تو را با عصا نزد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#احمد_ایرانی_نسب
▶️
پـر می زند دوبـاره قلم در هوای تو
چون آسمان گرفته دلش در عزای تو
دیگـر صدای ناله ی شبهـات رفتـه و
حتـی سحـر بهانـه بگیـرد بـرای تو
@hosenih
از حال می روی چه قَدَر بین سجده ها
مشتـاق این عبـادت شیرین خدای تو
بـا سیلی و شکنجه کـه افطـار میکنی
حالا شبیـه فاطمه شد روضه هـای تو
با ناسزا بـه مادرتـان گریـه میکنـی
چـون از تبـار فاطمه ای ماجـرای تـو...
موسای مـا تویـی و فقط با اشـاره ای
نیلـی روان ز چشم تـرم با عصـای تو
بـدکـاره هم شوم تو مرا خوب می کنی
آدم کنـــد مــرا نفس ربنــای تـو
@hosenih
باب الحوائـج همــه ی مستمنـدهـا
شـد مستجاب حاجت مـا از دعـای تو
آیـا شـود گـدای حریـم شمـا شوم؟
هستـم دخیـل دامـن ابـن الرضای تو...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
▶️
مُردم ز غربت تا شبِ تارم سحر شد
تنها غُل و زنجیر از حالم خبر شد
درد و بلایِ شیعه را بر جان خریدم
من ضربه ها خوردم که این رَه بی خطر شد
@hosenih
از این قیامی که دگر شکل رکوع است
طوبایِ این مذهب همیشه بارور شد
قعرِ سجون در پنجه هایِ سردِ زندان
آهم به هر دیوار خورد وبی اثر شد
سِندی چه آورده سرم شیعه نداند
از چه ز خون آبه همیشه دیده تر شد
از خون ِ رویِ کعبِ نی پیداست کامل
بر ضربه هایش دستهای من سپر شد
از بسکه پیچیده به دورم تازیانه
از چادرِ مادر لباسم پاره تر شد
سر پنجه های آهنین چکمه هایش
بر پهلویم کاری شبیهِ میخ در شد
سربسته گویم بی ادب حرفِ بدی زد
با ناسزاهایش غرورم شعله ور شد
گر مویِ پیشانی بهم می ریخت اما
شکل محاسن از سرم آشفته تر شد
در دستِ این نامرد چون گودیِ گودال
حتی بلندیِ محاسن، درد سر شد
درپیشِ چشمِ مادرم سر را بریدند
ازاین مصیبت مادر ما نوحه گر شد
وقتی که با ضربه جدا می کرد سر را
فریادهایِ «یا بنی» بیشتر شد
«نَحنُ رَضَضنَا الصَّدر بعد الظّهر »یعنی
زیرِ سمِ مرکب بدن زیر و زِبَر شد
دنبالِ گیسویِ پریشانی به نیزه
در کوچه و بازار زینب در به در شد
زینب کجا و سکّویِ برده فروشان
در مَعرَضِ چشمان صدها رهگذر شد
@hosenih
رأسِ بریده چند جا خون گریه کرده
در مجلسِ نامحرمان حرفی دگر شد
لبهایِ خشکی که ضریحِ مصطفی بود
بازیِ دستِ خیزران در تشتِ زر شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
حال زارش را ببین حال بکایش را ببین
بین این زندان بی روزن صفایش را ببین
زحمت زنجیر دارد در قنوت نافله..
باهمین دست ورم کرده دعایش را ببین
@hosenih
سرفه های خونی اش بدکاره را هم پاک کرد
در مریضی هم دم مشکل گشایش را ببین
یک نفر میگفت موسی رفته از زندان مگر؟!
یکنفر میگفت نه! زیر عبایش را ببین!
آن امامی که به تخت عرش اعلی می نشست
در سیه چالش بیا امروز جایش را ببین
آنقدر زنجیر سنگین بود ساقش خرد شد
دل اگر داری خودت اوضاع پایش را ببین!
دست بر دیوار سنگی زد رخش آتش گرفت
نوکر زهرا!گریز روضه هایش را ببین
لیله القدر نبی در پشت در آتش گرفت
دستهای شرمسار مرتضایش را ببین
@hosenih
چادر زهرا پرش به چادر زینب گرفت
از مدینه روضه های کربلایش را ببین
سنگ خورد و مشت خورد و به نماز شب نشست
در سجود این خدای غم خدایش را ببین..
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
گریان پسرت ابوالحسن شد آخَر
معصومه دلش پُر از مِحن شد آخر
با آنکه مصیبت شما جانسوز است...
اما بدنت غسل و کفن شد آخر…
#سیدمجتبی_شجاع
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
دریا شکست کوه شکست آسمان شکست
ای وایِ من که حرمت این آستان شکست
ای وایِ من که ساقهی پایی نحیف و سرخ
از ضربههای چکمهی یک پاسبان شکست
@hosenih
در زیرِ این عبا به گمانش کسی نبود
سَندی که پا گذاشت شنید استخوان شکست
از بس که تنگ بود و نمور و سیاه و سرد
از بس به سنگ خورد سری ناتوان شکست
بابالحوائجِ همه بود و کسی نداشت
روزی دِهِ همه بی آب و نان شکست
امسال هم گذشت ولی روز را ندید
دور از بهار قامتِ این باغبان شکست
امسال هم گذشت و رضا را ندید آه
بِینِ سیاهچال دلش ناگهان شکست
معصومه را نشد که عروسش کند - گریست
امشب که بغضِ دخترِ او بی امان شکست
از زهر تشنه بود و همین بابِ روضه شد
با داغهای کرببلا با همان شکست
لب تشنه بود و حرمله را با سهشعبه دید
طوری کمان کشید گمانم کمان شکست
@hosenih
وقتی صدایِ تیر به زینب رسید گفت :
قلب رُباب پشتِ پدر توأمان شکست
میخواست خنده ای بکند که گلوش ریخت
میخواست بوسه ای زندش که دهان...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌷#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
تشییع کننده قدر کافی آمد
پشت سر هم شیعهٔ وافی آمد
هرکس که رسید یک کفن هم آورد
آنگونه که شش کفن اضافی آمد...
شاعر: #سجاد_شاکری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌷#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
کرم و جود رایج است امشب
وقت ثبت نتایج است امشب
گریه کن، سینه زن، مشو نومید
شب باب الحوائج است امشب
#رضا_مشهدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_مناجات_و_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر
در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر
تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج"
بانی احسان می شود موسی بن جعفر
@hosenih
مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان
والی ایران می شود موسی بن جعفر
یک قطره از دریای آقایی اش این است
یار فقیران می شود موسی بن جعفر
فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی
کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر
باید که با پای برهنه رفت سویش
وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر
خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش
بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر
@hosenih
جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که
زندان به زندان می شود موسی بن جعفر
وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد
دردش فراوان می شود موسی بن جعفر
وقتی که می افتد میان سجده انگار
در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر
حالا که زندان بان غرورش را شکسته
داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر
کارش فقط گریه است بر جد غریبش
وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر
جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟!
یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟!
@hosenih
یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر
قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟!
واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است
حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#غلامرضا_سازگار
▶️
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
مغنّیان خوشآواز و مطربان، در آن
به گِرد مَسند او پایکوب و دستافشان...
بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور
به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور
@hosenih
ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود
ز بیوفایی دنیا زبان به نظم گشود
ز مرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری
که اشک دیدۀ هارون ز چهره شد جاری
چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند
که شعر او تن هارون مست را لرزاند
زبان گشود به تحسین، که ای بلندمقام!
کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام
خلیفه را سخنان تو داد آگاهی
ز ما بگو صلۀ شعر خود چه میخواهی
بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی
مرا به حبس بود یک امام زندانی
مراست یار عزیزی چهارده سال است
گهی به حبس و گهی گوشۀ سیهچال است
ضعیف گشته به زیر شکنجهها تن او
بُوَد جراحت زنجیرها به گردن او
من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر
به غیر حکم رهایی موسی جعفر
چو یافت خواهش آن شاعر توانا را
نوشت حکم رهایی نجل زهرا را
نوشته را به همان شاعر گرامی داد
بگفت صبح، امام تو میشود آزاد
ابوالعطاء ز شادی نخفت آن شب را
گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را
بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است
به وقت صبح، عزیزش ز حبس آزاد است
علی الصباح روان شد به جانب زندان
لبش به خنده و چشمش ز شوق اشکافشان
اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان
عزیز ختم رسل را رها کن از زندان
به خنده سندی شاهک جواب او را داد
که غم مدار امامت شود ز حبس آزاد
ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود
در انتظار عزیز دل پیمبر بود
که در گشوده شد و شد برون چهار نفر
به دوششان بدنی بود روی تختۀ در
هزار جان گرامی فدای آن پیکر
که بود پیکر مجروح موسی جعفر
گشوده بود ستم پیشهای به طعنه زبان
که هست این بدن آن امام رافضیان
@hosenih
امام، موسی جعفر که جان فدای تنش
اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش
مشیّعین تن پاک یوسف زهرا
شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا
به اسبها ز ره کینه نعل تازه زدند
چه زخمها که دوباره بر آن جنازه زدند...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است
خو با بلا گرفتهام اما بلا بس است
قلبم گرفته باز ، جگر گوشهام کجاست
این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است
@hosenih
چشمی نمانده گوشهی تارِ سیاه چال
دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است
زنجیر هم به شانهیِ من گریه میکند
در زیرِ حلقهها بدنی بی نوا بس است
صیاد آمده به تماشایِ مرگِ من
بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است
رحمی نمیکند نَفَسم مانده در گلو
رحمی نمیکند که من و این جفا بس است
@hosenih
اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است
اینجا کسی نگفت که سیلی چرا؟ بس است
یک جمله گفتهام که بزن خوب میزنی
باشد بزن دوباره ولی ناسزا بس است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e