eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
403 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
👌برشی از روضه ورود کاروان اهل بیت(ع) به کربلا برگرفته از کتاب ✅ روضه تفاوت امنیت روز دوم محرم با روز یازدهم به نقل از مقتل الحسین مقرم 👌در این کتاب (که حاوی روضه های شب اول تا شب دوازدهم محرم است) سعی شده، عبارات مهم مقتل به همراه ترجمه و سند، بیان شود. 🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت متن pdf کامل جلسات، به آیدی زیر مراجعه نمایید. 🆔 @addmin_roze © پایگاه حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
👌برشی از روضه ورود کاروان اهل بیت(ع) به کربلا برگرفته از کتاب ✅ روضه تفاوت امنیت روز دوم محرم با عصر عاشورا به نقل از مقتل الحسین خوارزمی 👌در این کتاب (که حاوی روضه های شب اول تا شب دوازدهم محرم است) سعی شده، عبارات مهم مقتل به همراه ترجمه و سند، بیان شود. 🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت متن pdf کامل جلسات، به آیدی زیر مراجعه نمایید. 🆔 @addmin_roze © پایگاه حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آوای حزن ، صوت عزا ، نالۀ جرس نزدیک گشته ام به محرم نفس نفس این اشتیاق دست خودم نیست یا حسین گریه به زیر پرچمتان کرده ام هوس هستم مریض عشق و دوا تربت شماست درد مرا به جز تو نفهمیده هیچ کس اذن دخول میطلبم قابلم بدان ای تشنه لب به داد دلِ بی کسم برس میخواند روضه خوان سخنش بود آشنا میگفت بی هوا که تو افتادی از فرس شعرش رسید بعدِ دو بیتی به قتلگاه حرف از سنان و حرمله و شمر شد سپس دم داد نوحه و دمِ " ای کربلا " گرفت با ذکرِ " بر مشام " دل ما جلا گرفت @hosenih آمد محرم و نفسم رنگ آه شد دیوار و در ، ورودیِ هیات سیاه شد موکب علم شد و دلِ نوکر جلا گرفت چای و بساط روضۀ مان روبراه شد وقتی کتیبه ها روی دیوار جلوه کرد چشمم به شعرِ حاشیه گرمِ نگاه شد گفتم که ای کتیبه تو از محتشم بپرس این شاهِ کم سپاه چرا بی سپاه شد نزدیک عصر بود که لرزید کربلا وقتی پناهِ عالمیان بی پناه شد آواره شد عقیله زمانی که بی سوار.... نزدیک خیمه های حرم ذوالجناح شد این بار نوحه خوان دمِ " ادرک اخا " گرفت با ذکرِ " بر مشام " دل ما جلا گرفت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سخت آلودم، هوای روضه را از من مگیر آه ای مروه صفای روضه را از من مگیر هر لباسی جز غمت تن کردم آرامش نداشت خواهشا رخت عزای روضه را از من مگیر @hosenih هیچ طعمی مثل طعم چای بزم روضه نیست جان من ارباب چای روضه را از من مگیر هرچه پل پشت سرم بوده خرابش کرده ام این دو قطره اشک پای روضه را از من مگیر تا نفس دارم برایت اشک میریزم حسین آه آقا های های روضه را از من مگیر من بدون روضه های مادرت دق میکنم جان زهرا کیمیای روضه را از من مگیر @hosenih هرچه دارم میدهم دار و ندارم را بگیر صاحب روضه نوای روضه را از من مگیر ... رفتم اما هیچ جا کنج حسینیه نشد تا نفس دارم هوای روضه را از من مگیر شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حالا که کاخ ظلم از اشکم خراب است حالا که معراج رقیه این خرابه است حالا که چشم شهر، خواب خواب خواب است حالا که دین در دشمنی بوتراب است با این سر خونی بفرما یک اشاره تا دخترت برپا کند محشر دوباره دندان شکن، دندان شکن مثل پیمبر خیبر شکن خیبر شکن مانند حیدر مثل حسن بین جمل شیر دلاور لشکر شکن هستم چنان سقای لشکر رخت و لباسم پاره شد...توضیح با من خم شد قدم در این میان، نه اتفاقا" @hosenih تصویر، شفاف است بابا تار دیدی من را چگونه لاغر و بیمار دیدی شاید کسی را کوچه و بازار دیدی یک پیرزن دیدی مرا انگار دیدی هرگز نرفتم بر شتر، رفتم به منبر تو گریه داری می کنی؟ الله اکبر! خوردند هی سرهایمان را اشتباهاً چیدند هی پرهایمان را اشتباهاً دیدند دخترهایمان را اشتباهاً بردند معجرهایمان را اشتباهاً هرتیر که دشمن به من زد بر سپر خورد شلاق خوردم بر غرور عمه برخورد @hosenih بیخوابی من نیست اصلاً بار اول این درد مفصل، داستان دارد مفصّل با اینکه دارد پای من زنجیر و تاول هرگز نکردم نیزه دارت را معطل بابا اسیر یک سوءالم چند هفته در کودکی اصلا به پایت خار رفته؟ ای زینت دوش نبی، پس شانه ات کو آن دست، آن تسبیح یکصد دانه ات کو آرامشی که داشتم در خانه ات کو سوغات گوش دختر دردانه ات کو اصلاً بیا بازی امشب را غزل کن من خواب می بینم تو هم من را بغل کن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنقدر که پیش من اسم پدر آورده اند گریه ام را بچه های شام در آورده اند من چطور آغوش گرمت را شناسایی کنم در طبق، بابای مفقود الاثر آورده اند @hosenih عمه میسوزد دلش موی قشنگم سوخته باز، دختر بچه ها سنجاق سر آورده اند بی تعارف! راستی بابا گرسنه نیستی؟ آب و نان خشک، آنهم مختصر آورده اند خوب میدانم کجا بودی لب تو سوخته از تنور روشن و هیزم خبر آورده اند @hosenih مردم این شهر مهمان های خود را می زنند چوب تر را هم کنار تشت زر آورده اند شایعه است اینکه کنیزی خواستند از جمع ما شایعه است اینکه مرا با صد نفر آورده اند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عاقبت سایه بالای سرم می آید پدر خوبتر از خوبترم می آید مثل یک شاخه خشکم که شکستند مرا پدر از را ه رسد برگ و برم می آید @hosenih بی عصا روی زمین میکشم این پیکر را به امیدی که ز ره بال و پرم می آید باز هم میل تماشای فلک را دارم با پدر نیز علمدار حرم می آید نیست آهی به بساطم بخرم پارچه ای پدرم گفته که چادر به سرم می آید گوشواره و النگو به چه کارم آید وقتی از عرشه نی ها گوهرم می آید آبرویم نرود کاش در این وادی شام همه جا گفته ام امشب پدرم می آید @hosenih منتظر مانده ام وجان به لبم آمده است خبری گرکه نیاید خبرم می آید مو پریشانم مجروحم و پر سوخته ام هرچه آمد به سر تو به سرم می آید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با غم تو این اسیری از رهایی بهتر است دردمند عاشقی را بی دوایی بهتر است نیست وقتی هیچکس ناز یتیمی را کشد برجراحتهای تن بی اعتنایی بهتر است @hosenih عمه ی پیرم عصای پیری ام هر وقت نیست شانه ی دیوارها از هرعصایی بهتر است میهمان دیرراهب میشوی باشد ولی دامن طفل یتیم از هرکجایی بهتر است یا ببر بابا مرا یا جان من را هم بگیر جان سپردن از غم تو از جدایی بهتر است میشناسد هرکسی ، با طعنه میخندد به من گه غریبی بین شهراز آشنایی بهتر است بین طوفان بلا از کس نمیخواهم کمک بین کشتی نجاتم ناخدایی بهتر است @hosenih لحظه لحظه پیر گشتم حال وقت رفتن است زودتر بابا برس با سر بیایی بهتر است از شکایت تا که لب بندم خلاص از جان شوم با لبت ازکار من مشکل گشایی بهتر است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
انگار روح فاطمه در او دمیده بود آیینه ای که دیده عالم ندیده بود هنگام خواب در بغل عمه زینبش دختر نگو بگو ملکی آرمیده بود یادش به خیر آن شب جشن سه سالگیش با با دو گوشواره زیبا خریده بود یادش به خیر روز تولد برای او زینب براش چادر مشکی بریده بود چادر به سر که کرد دل خانواده رفت گویا که مهر درشب تیره دمیده بود آوردسینه ریز قشنگی عمو براش خوشبخت تر ز او به خدا کس ندیده بود بعد از پدر به سینه او غم سپرده شد افسوس هر چه داشت به تاراج برده شد @hosenih حالا به روی خاک خرابه فتاد ه است طفلی که بیش از همه زخمی جاده است حالا نه گوشواره به گوش و نه سینه ریز بر سینه داغ خاطره ها را نهاده است دیده به گوش دختر شامی به چشم خود آن گوشواره ها که پدر هدیه داده است آن که به بوسه ی پدر از خواب می پرید کارش به تازیانه و سیلی فتاده است ازبس گرفته سیلی از او نور دیده را کم سو ترین ستاره این خانواده است روزی غزال خانه ارباب بود وحال زینب شده عصایش اگر ایستاده است این غصه اش نبود که دشمن مرا زد است تنها غمش همین شده بابا نیامده است @hosenih از بس نشست گوشه ویرانه روضه خواند آخر به بزم گریه خود شاه را کشاند میخواست از ادب برود پیشوازاو خود را کشان کشان طرف آن طبق رساند تا که رسید دور پدر گشت و گشت وگشت بر روی خویش لطمه زد و نوحه خواند و خواند فرشی نداشت پهن کند پیش پای او سررا به روی دامن خاکی خود نشاند اهسته و بریده بریده سلام کرد این لکنت از سیاهی شب یادگار ماند هر زخم را که دید نفس سخت تر کشید هنگام دیدن لب بابا نفس نماند «این لب هزار بار مرا بوسه داده است» این گفت و لب به روی لب یار جان فشاند او رفت و هیچ وقت جدا از محن نشد مثل حسین کنج خرابه کفن نشد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه نمی‌دانم که می‌مانم عزیزم تا سحر یا نه سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر می‌گردم تو که کُشتی مرا می‌آیی آخر از سفر یا نه @hosenih از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه نمی‌دانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش تو هم می‌گویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه گرسنه راه می‌رفتم گرسنه خواب می‌رفتم بگو نان خشک‌ها را دیده‌ای در هر گذر یا نه چرا در شهر بد هستند  با طفلانِ بی بابا بگو دیدی که می‌خندند بر این خونجگر  یا نه دلم می‌خواست از دستِ عمویم آب می‌خوردم کمی هم روضه می‌خواندم به گوش مَشک ، دریا نه عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم نمی‌دانم که می‌میرم از این دردِ کمر یا نه بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی به من می‌گفت میایی خودت ای دردِسر  یا نه خودم می‌آمدم اما نمی‌دانم چرا می‌زد بگویم از شبی که زد  برایت بیشتر یا نه چه زود اُفتاد دندانهای شیری‌اَم میان راه فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه @hosenih سرِ سجاده می‌گفتی شبیهِ مادرم هستی شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت : ببینم شانه می‌آید به مویِ شعله‌ور یا نه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سنگ خارا شد دگر آن بستری که داشتم یک زمان می بافتم موی سری که داشتم روی نی رفتی و رفتم با سپاه شامیان بی علمدار و علم ؛ بی لشکری که داشتم بند بندم سوخته این سوخته تقدیم تو باد برده کربلا خاکستری که داشتم @hosenih با اشاره با تو صحبت میکنم شرمنده ام سوخت بین شعله تار حنجری که داشتم گفت اسمت چیست گفتم فاطمه! یکدفعه زد دردسرها داشت اسم مادری که داشتم دستهایم را گره کردم به روی صورتم خرد شد زیر لگدها سنگری که داشتم گوشوارم را خودم میدادم اما بد کشید گوش من‌ را پاره کرد ان زیوری که داشتم گونه سرخ مرا با مشت نیلی کرده است حیف شد افتاد سیب نوبری که داشتم یا نمیبینی مرا تا بوسه بارانم کنی یا نمیبیند تورا چشم تری که داشتم راستی داری خبر از گیسویم که سوخته راستی داری خبر از معجری که داشتم راستی دیدی چگونه خواهرانم را زدند؟ لاله کاری شد همه دور و بری که داشتم من نمیپرسم چه شد انگشتری که داشتی تو نپرس از من چه شد انگشتری که داشتم @hosenih کاشکی پا میشدی از تشت و می گفتی پدر: پس تویی شیرین زبانم دختری که داشتم با کنیزی در میان کوچه ها حرفم شده خرد شد شآن و شئون برتری که داشتم بین بزم می همینکه حرف خدمتکار شد بیشتر شد لکنت دردآوری که داشتم شاعران: و © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سخت است دختر باشی وماتم ببینی منزل به منزل در اسیری غم ببینی از خواب برخیزی بجای ناز بابا گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی آن چادری که سالها محکم گرفتی در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت: فریاد زد بدتر از این را هم ببینی @hosenih خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت : دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست باید که مویش را چنین در هم ببینی امشب سرت را می کشانم تا خرابه از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی @hosenih ای سربریده من بغل می خواهم امشب اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی یا چشم من تار است یا تغییر کردی چشمان خود واکن که من را هم ببینی موی بلندی داشتم با معجرم سوخت یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی عمه نبود امروز می رفتم کنیزی جای تو خالی بود که ترسم ببینی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e