#حضرت_رقیه_س_شهادت
از غم و دردِ دوري بابا
عجبي نيست گر پريشانم
آمدي، سر زدي به من آخر
جانِ عالَم فداي مهمانم
در پيات كوچه، كوچه ميگفتم:
بنگر اين حالِ زار من بابا
از سر ني بيا كمي پايين
ماهِ شبهاي تار من بابا
بي تو از درد، جانْ به لب بودم
خوب شد آمدي، گله دارم
ياس نيلوفري شدم از داغ
بر تنم، زخمِ سلسله دارم
من اگر سيلي از عدو خوردم
خيزران با لب تو بد تا كرد
آنقَدَر در پيات دويدم كه
تاول پاي من دهان وا كرد
ساربان بُرد اگر عقيق تو را
من النگوي خود به او دادم
گر تو از صدرِ زين، زمين خوردي
من هم از روي ناقه افتادم
موقعِ راه رفتنم هـر بار
سخت اگر پا شدم، اگر مُردَم
بين زهرا و من شباهت هاست
ارث خود را ز فاطمه بُردم
موي من، موي تو، اگر خاكيست
يا به خاكستر است آكنده
آتش از بام بر سرم افتاد
گيسويم درهم است، شرمنده
آمدي سر زدي به من با سر
حاجتم گرچه شد روا، بابا
رونماي تو جانْ سپردن داشت
نرسيدم به كربلا، بابا
در خرابه اگر به يك بوسه
گشتم اي عشق، خوشه چين از تو
آخرين درد دخترت اين بود
من كه جا ماندم اربعين از تو
✍ #وحید_دکامین
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حضرت_رقیه_س_مدح_و_شهادت
آیینهدار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیة الحورا رقیه
پشت سرش بیشک دعای پنج تن بود
آدم اگر میگفت اول یا رقیه
خورشید در منظومهی عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
جا داشت روی شانهی کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانهی سقا رقیه
آرامتر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالا سرش لالا رقیه
پا بر مغیلان مینهد اما محال است
روی سر موری گذارد "پا" رقیه
**
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقهاند اِلّا رقیه
مقتل که میخواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمیشد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه میرفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست
جز دست گرم و بوسهی بابا رقیه
دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد
تنها سر آمد دیدنش اما رقیه...
حیرت زده پرسید: عمه این سر کیست؟
یاللعجب نشناخت بابا را رقیه!
خود را مرتب کرد تا در چشم بابا
باشد همان دردانهی زیبا رقیه
از بوسهاش جان میگرفت، اینبار اما
جان داد با بوسیدن لبها رقیه
✍ #علی_ذوالقدر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
#حضرت_رقیه_س_شهادت
وقتی از خاک تو شفا برسد
گر نگاهی کنی، چهها برسد
به نوا میرسانیاش قطعاً
بی نوا گر به نینوا برسد
رحمت واسعه! بغل وا کن
تا غریبه به آشنا برسد
ما ز دست فراق خسته شدیم
یکنفر هم به داد ما برسد
دست ما را بگیر تا بلکه
پاى ما هم به کربلا برسد
لحظهی احتضار منتظریم
قدمت روی چشمها برسد
تا حسینی شدن بسی راه است
میوهی کال، مانده تا برسد
زخمهای تو تشنهی اشکاند
گریه کردم به تو دوا برسد
::
با خودش میبَرَد مرا حتماً
پدر امشب اگر خرابه رسد
نان خود را نخورد خواهرتو
تا به طفلان تو غذا برسد
✍سروده گروه #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رقیه_س
روضه خوان! از غصهام از ماتمم از غم بخوان
رحم کن بر گریهکنها، روضه را نم نم بخوان
سیلیِ محکم نخوردی و نمیفهمی مرا
سینه زن میفهمدم، این روضه را محکم بخوان
روضه خوان! من از تو ممنونم ولی پیش عمو
لطف کن از روضههای معجر من کم بخوان
دم به دم با سینهزنهایم، خودت هم دم بگیر
روضههای کوفه تا شام مرا از دم بخوان
داغهایم را شمردی یک به یک، یک داغ ماند
روضهی از اربعین جا ماندنم را هم بخوان
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
سر مینهم به سردی این خاکها... کجاست
دستان مهربان و نوازشگری که نیست؟
باید برای شستن گلزخمهای تو
باشد زلال زمزمی و کوثری که نیست
قاری تشنه! تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شأن تو را منبری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش بهخیر ساقی آبآوری که نیست
تشخیص چشمهای تو در این شب کبود
میخواست روشنایی چشم تری که نیست
دستی کشید عمه به این پلکها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست
✍ #یوسف_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#غزال
دلها گرفته
کنج خرابه روضهی بابا گرفته
با گریه برخاست
در خواب خود دستان بابا را گرفته
بابا کجایی
قلب سه ساله دخترت اینجا گرفته
بعد از تو دشمن
با تازیانهها سراغ از ما گرفته
بابا ببخشید
دارم صدایت میزنم؛ اما گرفته
::
از در در آمد
بابا برای دیدن او با سر آمد
این رأس خونین
بعد از چهل منزل به سوی دختر آمد
بابا رسید و
این انتظار لعنتی آخر سر آمد
عمه به خود گفت
از آنچه ترسیدیم بر سر آخر آمد
سر درد دارد
از آن شبی که دست، سوی معجر آمد
::
غوغا شد آخر
کنج خرابه روضهای بر پا شد آخر
دستش به دیوار
بعد از چهل منزل رقیه پا شد آخر
چشمش نمیدید
با دستها بابای او پیدا شد آخر
از بوی بابا
بغض گلوی نازدانه وا شد آخر
الحمدلله
طفلت شبیه مادرت زهرا شد آخر
✍ #عباس_جواهری_رفیع
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_مدح
#حضرت_رقیه_س_شهادت
ابری گذشت و گفت که دریا رقیه است
طوفان وزید و گفت که صحرا رقیه است
کوهی قیام کرد و به طوفان و ابر گفت
این کوه، این شکوه، همانا رقیه است
رد شد نسیم و گفت که من روح بخشم و
اثبات میکنم که مسیحا رقیه است
در کوی عشق حرف صغیر و کبیر نیست
زینب در این مقام سراپا رقیه است
کوچکترین محجبهی خانهی حسین
آئینهی نجابت زهرا رقیه است
سقا دلیل شادی قلب رقیه بود
پس دلخوشی حضرت سقا رقیه است
باب الحوائجان حرم وقت رفع غم
نامی که میبرند به لبها رقیه است
در این قبیله هر که به کاریست ملتزم
حلّال مشکلات شدن با رقیه است
ما نوکران طایفه عشق تا ابد
ذکری که هست بر لبمان یا رقیه است
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تقدیم به #دختران_شهدا
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#شب_سوم
دختران شهدا روی سرم جا دارند
دخترانی که به دل حسرت بابا دارند
دختران شهدا حل معما کردند
راهی آخر به دل فاطمه پیدا کردند
دختران شهدا فاطمی و زینبیاند
از همان بدو تولد همگی مکتبیاند
دختران شهدایند همه آزاده
رهرو واقعی نهضت حاجی زاده
دختران شهدا صبر و صلابت دارند
دختران شهدایند شهامت دارند
دختران شهدا راوی امر ولیاند
بخشی از امت میلیونی سیدعلیاند
دختران شهدا چشمه ی نور اند همه
لشکر فاطمی روز ظهورند همه
دختران شهدا کرببلایی هستند
دل به اُمُّ الشُهدا حضرت زهرا بستند
دختران مظهری از عاطفه و احساساند
دختران شهدا روی پدر حساساند
در دل تکتکشان خیمهی ماتم برپاست
خب همه دلخوشی هرشب دختر باباست
دختران شهدا اکثرشان تب کردند
روز خود را همه با ضجهزدن شب کردند
مژدهی فتح دهد قدرت ایمانیشان
خانمان سوز شود گریهی پنهانیشان
چند هفتهست که با عکس پدر مأنوساند
آه تصویر پدر را همگی میبوسند
دختران شهدا داغ مکرر دیدند
آه از آنها که تن زخمی بی سر دیدند
دو دهه پیش اسیر غم و ماتم گشتند
زودتر از همه راهی مُحرم گشتند
سایهی امن پدر از سرشان کم میشد
پیش چشم ترشان روضه مجسم میشد
روضهی غربت جانسوز یتیمان حسین
روضهی غارت اطفال پریشان حسین
دختران شهدا را همه تکریم کنیم
دستهای گل به مصیبت زده تقدیم کنیم
کمتر از اجر شهادت نَبُوَد یاد شهید
کمتر از گل که نگفتیم به اولاد شهید
دختران شهدامان همه در امنیتاند
با دعای پسر فاطمه در امنیتاند
::
دختر کشتهی گودال ولی سیلی خورد
طفل معصوم حسین بن علی سیلی خورد
دختر کشته ی گودال و اسارت ای وای
دختر کشتهی گودال و جسارت ای وای
راهی شام بلا در شب تنهایی شد
دختری در غل و زنجیر تماشایی شد
دختر سید و سالار شهیدان افتاد
وسط بوتهای از خار مغیلان افتاد
دختر سید و سالار شهیدان غش کرد
آن چنان خورد لگد بین بیابان غش کرد
دختر سید و سالار شهیدان غم دید
دور تا دور خودش آن همه نامحرم دید
طفل معصوم شبی چشم ترش درد گرفت
وارث اُمّ ابیها کمرش درد گرفت
طفل معصوم همه بال و پرش میلرزید
بعد سیلی سنان بود سرش میلرزید
گرچه کلی کف پایش اثر از آبله داشت
نازدانه فقط از زخم زبانها گله داشت
نازدانه که سر دوش عمو جایش بود
دختر حرمله مشغول تماشایش بود
طفل معصوم کجا، غائلهی شام کجا
طفل معصوم کجا و ملأعام کجا
نوه ی حضرت زهرا سر بازار رسید
آه ناموس خدا مجلس اغیار رسید
دیگر از مجلس آن روز نپرسید چه شد
بیش از این روضهی جانسوز نپرسید چه شد
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
میل پریدن هست اما بال و پر، نه
هر آن چه میخواهی بگو اما بپر، نه
حالا که بعد از چند روزی پپش مایی
دیگر به جان عمهام حرف سفر، نه
یا نه اگر میل سفر داری، دوباره
باشد برو اما بدون همسفر، نه
با این کبودیهای زیر چشمهایم
خیلی شبیه مادرت هستم، مگر نه؟!
از گیسوان خاکیام تا که ببافی
یک چیزهایی مانده اما آنقدر نه
دیشب که گیسویم به دست باد افتاد
گفتم: بکش، باشد ولی از پشت سرنه
امروز دیدم لرزههای خواهرم را
در مجلسی که داد میزد: (ای پدر نه)
تو وقت داری خیزرانها را ببوسی
اما برای این لب خونین جگر نه؟!
ای میهمان تازه برگشته! چه بد شد
تو آمدی و شامیان خوابند ورنه...
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
از مدینه که راه افتادیم
آسمان محوِ خندههایش بود
ماه را میگرفت در آغوش
ابرها جای ردّ پایش بود
روی دوش عمو اقامت داشت
مرز آغوش را تصرّف کرد
در پیِ فتح این اراضی بود
کاروان خطّهی حکومتیاش
بچّه مشغول شاهبازی بود
دست عبّاس، تختِ سلطنتش...
وقت بازیِ با عروسکهاش
عمّهها در رکاب او بودند
همه قامتبلندهای حرم
سایهی وقت خواب او بودند
صورتِ این سه ساله حسّاس است
دم دروازهها نشان میداد
به همه دختران عمویش را
چند بار از مدینه تا مکّه
عمّه شانه کشید مویش را
لای پرهای قو بزرگ شده
چادر کوچکی خرید پدر
در سفر عمّه یادِ مادر کرد
یاد ایّام کودکی افتاد
چادرش را سه ساله تا سر کرد
گفت: خیلی شبیه مادر شد
ظهر روز دهم شد و دیدند
گوشه ای از خیام خوابش برد
مو و معجر، عروسک و چادر
هر چه در خیمه بود، آتش بُرد
مویش از آن به بعد شانه نشد!
کاروان دستِ شمر افتاده
به تمام حرم جسارت شد
زجر در قافله جلودار است
گوش با گوشواره غارت شد
دستهای رقیّه را بستند
بدترین جای این سفر شام است
روز را شام تار میدیدند
دختران یزید با طعنه
به لباس رقیّه خندیدند
پشت پرده نگاه میکردند...
✍ #امیرحسین_آکار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
همه را گریهام آخر به تقلا انداخت
شام را در غم دلشورهی فردا انداخت
خیلی از مجلس امروز اذیت شدهام
خاک را باید از این کاخ و ستونها انداخت
اَبَتا گفتم و یک شهر بهم ریخت و بعد..
عمّه را یاد در و نالهی زهرا انداخت
آهِ این سینهی پا خوردهی من میگیرد
فکر کردند مرا میشود از پا انداخت!
جگری مانده برایم که به دردی بخورد
باید انگار تو را یاد مداوا انداخت
تا که آورد سرت را، سر من تیر کشید
یادم افتاد که با چوب سرت را انداخت
اینکه آورد تو را بین طبق فکر کنم...
با عجله دو سه دندان تو را جا انداخت
با سرش از روی ناقه به زمین خورد گلت...
زجر هم آمد و بر ساقهی او، تا انداخت
بیشتر دلخور از اینم که چرا اینگونه
بدنم را جلوی نیزهی سقا انداخت
راستی از سر بازار خبر داری که...
هر کسی خواست به ما چشم تماشا انداخت
حلقهی جمعیت و بی ادبیهای یهود
عمه را در وسط معرکه تنها انداخت
امشب از شام مرا پر ندهی میميرم
کار خیر است نباید که به فردا انداخت
✍ #حبیب_اولیایی_فر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e