eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
تازه می‌فهمم الف ‌چون‌ دال ‌می‌ریزد ‌چرا از دل این بیت ها جنجال می ریزد چرا @hosenih روزگار فتنه جو مشتِ بلا و درد را بیشتر بر دامن اطفال می ریزد چرا غالبا گودال در خود آب می گیرد ولی تشنگی‌ دارد در این گودال‌ می‌ریزد چرا آه از این‌ مهمان‌ نوازی‌های ‌دخترهای ‌شام سنگ دارد وقت استقبال می ریزد چرا بخت‌ دنیا مثل‌ عمر من اگر کوتاه نیست برگ آه از شاخه اقبال می ریزد چرا بر نی و در بین تشت و بر سر زانوی من خون لب های‌تو در هر حال می ریزد چرا @hosenih زود می بینم که می پرسند اطفال حرم عمه جان اشک زن غسال می ریزد چرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الهی زخم رو بالش نیفته گذار غم به احوالش نیفته تموم راه سنگ و خار دیدم الهی زجر دنبالش نیفته @hosenih کف پاش داشت باغ لاله میشد هوا لبریز آه و ناله میشد غمو "سر بسته" میگم...با قد خم سه ساله داشت هجده ساله میشد قدش کوچیکه و ناقه بلنده غمش قلب منو از سینه کنده هنوز از کوچه داغ تازه داریم الهی زجر راهش رو نبنده پای این درد، غم اشکش در اومد خرابه دم به دم اشکش دراومد همین که دید زخمای تنت رو زن غساله هم اشکش دراومد @hosenih تموم روضه ی امشب همینه واسه غسلت نیومد تا بشینه هنوزم یادشه زخمای مادر چطوری زخمتو زینب ببینه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ندیدی اشک، زِ چشمم، مدام می‌آمد؟ چگونه، دخترکت، سویِ شام، می‌آمد؟ @hosenih اگرچه بی پر و بالم، بگو که یادت هست سه ساله‌ات، همه‌جا، با مقام می‌آمد؟ به غیرتِ تو، پدر، برنخورد، آن‌جا که رقیه، داشت، به بزمِ حرام، می‌آمد؟ تو رویِ نیزه و من در تمامِ طولِ مسیر، فقط به روی لبم، این کلام، می‌آمد: @hosenih قسم به جانِ تو بابا، گرسنه خوابیدم، "زِ خانه‌ها، همه بوی طعام، می‌آمد" شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمدی با سر ؛ به قربان سرت پس کجا جا مانده بابا پیکرت؟؟ هیچ میدانی که دیده دخترت دست یک نامرد بود انگشترت؟؟؟ @hosenih . من ک هستم دختر شاه زمین نوه مولا امیـــــــر المومنین حال امشب روزگارم را ببین دخترت گردیده ویرانه نشین عمه ام با خطبه اش اعجاز کرد هر که آمد فتنه را آغاز کرد پیش چشمم دخترش را ناز کرد زخم پهلو با لگد سَـــر باز کرد روزهـا میسـوزم از تب بیشتر درد دندان می شود شب بیشتر بر سرم تا شام آتش ریختند سوخت از من عمه زینب بیشتر قاتلت آخر نقابم را نداد نانجیبی مشک ابم را نداد بار ها پرسیدم از لفظ کنیز یک نفر اخر جوابم را نداد @hosenih آنکه خنجر زد بروی حنجرت می کشید از پشت موی دخترت کاش میمردم در آغوشت ولی آمدی با ســــــر ؛ به قربان سرت شاعر: حجت الاسلام © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گریه کردم که به من سر بزنی باباجان آمدی با سر... عجب آمدنی باباجان گفتم از راه برایم کفنی آوردی یادم آمد تو خودت بی کفنی باباجان @hosenih کم شده موی سرم چونکه میان بازار مانده در پنجه ی یک پیرزنی باباجان کاش دندان مرا آنکه شکسته گیرد از عمو پاسخ دندان شکنی باباجان من کتک خوردم و بر خار دویدم اما بیشتر خسته ام از بد دهنی باباجان فاطمه زاده نمانده که نخورده سیلی لاله شد صورت هر یاسمنی باباجان زده با چوب عدو روی لبت طوری که با من اصلا تو نگویی سخنی باباجان @hosenih خواستم سر بگذارم به روی زانوی تو من بمیرم که نداری بدنی باباجان مانده دیگر به خدا فاصله ی من بامرگ قدر یک چشم که بر هم بزنی باباجان شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام بابایی عزیزتر از جان من،سلام ای دلخوشی این دل پر غم،خوش آمدی بابا، به این خرابه ی ماتم خوش اومدی دیدم چِقَدر حالت عمه عجیب شد تو آمدی!...خرابه پر از بوی سیب شد منّت سر شکسته ی دختر گذاشتی وقتی به روی دامن من سر گذاشتی @hosenih حالا به موی مختصرت شانه می زنم با دست کوچکم به سرت شانه می زنم وضع لب و دهان تو تغییر کرده است یک تکّه خیزران به لبت گیر کرده است بابا ندیده ای که چه زجری کشیده ام من روی خار تیز مغیلان دویده ام زلفم به دست باد مخالف کشیده شد این ارث فاطمه است که قدّم خمیده شد از روی مپرس که نیلی شده پدر یاست کبود ضربه ی سیلی شده پدر این معجرم که پاره و خاکی و نخ نماست سوغات غارت حرم بی پناه ماست این نیزه دارها چه گلی که نکاشتند بر نی سر عموی مرا کج گذاشتند کار رقیه ی تو پدرجان تمام شد تا نوبت مصائب پردرد شام شد نا محرمان به راه حریم تو سد زدند بر پهلوی سه ساله ی تو بد لگد زدند ما را میان خنده ی انظار برده اند ما را کشان کشان سر بازار برده اند @hosenih دیدم که شامیان حرامی دریده اند دیدم که معجر از سر عمه کشیده اند دیدم بساط مستی بزم شراب را آن چشم شور دشمن خانه خراب را با داغ صحنه ای جگرم پاره پاره شد حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد امشب کنار پیکر بی جان من بمان یک فاتحه برای گل پرپرت بخوان شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خدا جلوه اش در دل عارفین من الاولین بوده و الاخرین بنازم به نازی که از ما کشید بنازم به این احسن الخالقین مرا آفریده برای حسین لک الحمد، حمد همه شاکرین یکی گفت در گوش من یاحسین شنیدم دو یا ارحم الراحمین @hosenih به قرآن، بهشت خدا بی حسین شود بدتر از اسفل السافلین به مستی من لحظه ای شک نکن که جوشیده ام در چهل اربعین سرشته شده با رقیه گلم منم بندهء آن خرابه نشین ندارم به زهرا کسی را جز او ندارم به شخصی بجز او یقین اگر روز محشر به زهرا نشد مرا می سپارد به ام البنین پناه رقیه فقط زینب است سپرده است جان را به جان آفرین تصور کن آغوش زینب شده رکابی که بی او ندارد نگین طبق آمده با سری غرقه خون سری آمده از تنور، آتشین نشست و پدر را به دامن گرفت سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛ شده لکنتم بیشتر، بین شام شده حرف من نقطه چین نقطه چین ورم داشت دستم که بالا نرفت نشد رو بپوشانم از آستین @hosenih روی صورتم جای یک بوسه نیست خبر داری از سیلی آن و این؟! لگد خورده ام بسکه خوردی لگد زمین خورده ام بسکه خوردی زمین نخوردی اگر چوب، در تشت زر چرا شد لب تشنه ات این چنین شنیدی چرا دخترت شد مریض کنیزی صدا کرده من را کنیز شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌کشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را @hosenih جان من فکر نکن قافیه را باخته ام خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را بین بازار به اشکم همه می‌خندیدند دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را کاش بودی و مرا باز بغل می کردی کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟ غیرت الله بیا ختم کن این غائله را عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم مادری کرد ، که آرام کند قافله را خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند شام حس کرد دم صحبت او زلزله را راستی واژه‌ی "یابن طلقا" یعنی چه؟ عمه آتش زده این سلسله ی باطله را @hosenih او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را حسم این است که من دردسر قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی می کشم روی زمین پای پر از آبله را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفتم حسین و یا حسینش آمد از جانم هر یا حسینم داشت خیر ختم قرآنم تا روضه رفتم روح من را کربلا بردند فرش حسینیه ست قالی سلیمانم @hosenih از میوه ی جنت مگو با من که یک عمر است.. طعم غذای روضه رفته زیر دندانم او عاشقم شد یا من اول عاشقش گشتم؟ او خواست من را یا که من او را..نمیدانم کشتی سوار کشتی امن حسینم من! با جامه ی مشکی حریف چند طوفانم از بچگی من پادوی عباس او بودم جارو کش این خانه ام کی گفته مهمانم؟ یک خط وصیت میکنم یاد همه باشد.. از هرچه غیر از یا حسین گفتم پشیمانم @hosenih تکلیف عاشق چیست بوی اربعین آمد دعوت کن آقا جان مرا والله حیرانم این روزها زینب اسیر کوچه بازار است بانو زمین افتاده..از داغش پریشانم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه شب هایی رقیه از فراقت، سخت در تب بود چه تقدیری که وصل ما، خرابه، در دل شب بود چنان تار است چشمانم که باور کن نفهمیدم سکینه شانه زد موی مرا یا عمه زینب بود @hosenih همیشه وقت دیدارت لباسِ خوب پوشیدم حلالم کن اگر امشب لباسم نامرتب بود چه شب ها که گرسنه ماندم اما شکر حق کردم رقیه محضر پروردگارِ خود، مؤدب بود اسیر ظالمی بودم که بی علت کتک می زد میان لشگر کوفه به بی رحمی ملقب بود نپرس از ازدحام مردم و بازارِ طولانی چه بازاری! چه بازاری! شلوغ و پر مخاطب بود @hosenih نمیگویم در آن مجلس چه گفت آن مردک شامی فقط بابا بدان که دخترت خیلی معذب بود به جای این همه هجران، تو را محکم بغل کردم خلاصه این بغل کردن، مرا پایان مطلب بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم @hosenih باید بیایند و تو را اینجا ببینند آن ها که می گفتند بابایی ندارم در بین صحرا می کشیدم زجر و حالا می خواهم از جا پا شوم پایی ندارم مانند هجده سالگی مادر تو سرو کمانم قد و بالایی ندارم با چشم دل روی تو را باید ببینم من تازگی چشمان بینایی ندارم این روزها گیسوی زیبایی نداری این روزها گیسوی زیبایی ندارم @hosenih تنها یک امشب را شدی مهمانم اما شرمنده اسباب پذیرایی ندارم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
«من که از جورِ فلک گمشده ماهی دارم» با خیالِ تو در این غمکده آهی دارم ناله گر راه رسیدن به تو هموار کند در دل از غصّه ی دوری، به تو راهی دارم @hosenih شام را یکسره ویرانه کنم با گریه من خودم یک تنه از اشکْ سپاهی دارم فرصتی نیست که از درد امانی یابم مهلتِ گریه به هجرانِ تو گاهی دارم تا نگاهی کنی از نیزه به احوالِ دلم من به چشمانِ تو بر نیزه نگاهی دارم بنگر از کعبِ نی و سنگ و کبودی به تنم بهر اثباتِ غمِ عشق، گواهی دارم گرچه از ضعفْ توانی به تنم نیست، ولی هرچه از دخترِ خود صبر بخواهی دارم @hosenih بارها پرسشم از عمّه همین بود پدر یک نفر نیست بگوید چه گناهی دارم ؟ تا تو اینگونه، به این وضع، شدی مهمانم همه دیدند که امشب چه پناهی دارم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e