eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بار هر که را ببری بارگاه خویش یک عمر حفظ می کنی اش در پناه خویش @hosenih از راه و رسم تو چه قدر دور می شویم هربار می رویم پی رسم و راه خویش یوسف به چاه رفت، قبول، آخرش چه شد؟ کنعانیان شدند گرفتار چاه خویش من آخر از فراق تو ای ناز بی نیاز جان میدهم شبی وسط آه آه خویش من خویش را به جرم نمردن برای تو محکوم میکنم وسط دادگاه خویش عشقت اگر گناهِ منِ الاُبالی است توبه نمی کنم به خدا از گناه خویش یک لحظه خورده بود به پرچم نگاه من یک لحظه برنداشتی از من نگاه خویش تا اینکه رو سفید شوم پیش فاطمه من را بخر، بده به غلام سیاه خویش ما هردو در محاصره ای گیر کرده ایم من در گناه خویش و تو در قتلگاه خویش @hosenih با یک هزار و نهصد و پنجاه جای زخم بودی تو زخم خورده ترین در سپاه خویش شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما را برای روضه، مادر اگر خبر کرد دارم یقین دعای صاحب زمان اثر کرد هرچند پر گناه و پر اشتباه بودیم آن قدر مهربان بود آقا به ما نظر کرد @hosenih وقتی که پشت کردند بر ما تمام عالم خیلی حمایت از ما فرزندها پدر کرد هر کس تلاش کرده، جز در رضای مهدی در بندگی عقب ماند، در زندگی ضرر کرد ای کاش تا ببینیم در این دو ماه روضه شام فراق ما را شمس رخش سحر کرد دیگر وصال جنت را آرزو ندارد هر کس به اذن آقا تا کربلا سفر کرد خشکیده بود چشمم، لطف امام عصرم چشم مرا میانِ بزم حسین، تر کرد ** قربان آن شکافِ پیشانیِ شکسته سنگی زدند و ما را آن سنگ خونجگر کرد @hosenih تیری که حرمله بر قلب مطهرش زد آنقدر اذیتش کرد، خارج ز پشت سر کرد فرمود قاتل من آن دو خلیفه هستند مجروح بود و یاد زهرا به پشت در کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
👆👆 👌برشی از روضه محرم برگرفته از کتاب ✅داستان هرثمة بن سلیم و تنها گذاشتن سیدالشهدا علیه‌السّلام به نقل از ابن حجر عسقلانی 👌در این کتاب (که حاوی روضه های شب اول تا شب یازدهم محرم است) سعی شده، عبارات مهم مقتل به همراه ترجمه و سند، شعر، و گریز مستند بیان شود. 🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت متن pdf کامل جلسات، به آیدی زیر مراجعه نمایید. 🆔 @addmin_roze © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا ای عزیز فاطمه اهلا و سهلا مرحبا اجر ویرانه نشینی را گرفتم از خدا شام بیچاره ببین خورشید تابان مرا بازهم کم گشت روی دشمن این دودمان گریه ی زهرایی ام خندید بر این دشمنان @hosenih ای پدر با دست بسته فتح کردم شام را زنده کرده مرگ تدریجی من اسلام را پای دین با جان خریدم طعنه و دشنام را تا ابد رسوا نمودم ظلم بر ایتام را کوری چشم سقیفه شد جهادم مادری حیدری ام حیدری ام حیدری ام حیدری عالمی حیرت زده از صبر این دردانه شد شام ویرانه نشینم خواست ،خود ویرانه شد قصه ی عشق ِمیان ِما دوتا افسانه شد شمع من دیدی بدون تو چه با پروانه شد رفتی و غارت شده بال و پر پروانه ات شد زمین گیر ای پدر زهراترین ِ خانه ات باز هم لکنت زبان من ، زبانش وا شده می زند فریاد از هر چه ستم با ما شده بر سرم آمد پس از تو هر چه با زهرا شده مثل تو بعد عمو جان، قامت من تا شده آه که بانی ِ این روز سیاهم علقمه است کشته شامم ولیکن قتلگاهم علقمه است گل کجا و طاقت خار مغیلان ها کجا بلبل جنت کجا و کنج ویران ها کجا آه شهزاده کجا ، برّ و بیابان ها کجا من کجا ، هم صحبتی با نامسلمان ها کجا آه سهم آتش این خار مغیلان ها شود دخترت پایی ندارد تا به پایت پا شود @hosenih آیه ی امن یجیبم ! جان تو من مضطرم ای یتیمی خانه ات ویران ،چه آوردی سرم من خودم هم مانده ام که یاس یا نیلوفرم کاش غساله نمیرد وقت غسل پیکرم شد چه فرخنده شبی ، مرغ از قفس آخر پرید زجر هم بر دست مزد ِ پای سنگینش رسید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
  دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند از کربلا به کوفه و شام بلا زدند @hosenih تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول بابا مرا برای رضای خدا زدند از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو دور از نگاه عمه مرا بارها زدند از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام دستور می رسید از او هرکجا زدند سنگین شده است گوش من و درد می کند از بس میان راه مرا بی هوا زدند در قلبشان نبود مگر کینه از علی تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند @hosenih مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه غمم از یاد بُردم   طعنه‌های کودکان را نَه سرِ تو رفت و قولت نه   یقینم بود می‌آیی به عمه صبر دادی  دخترِ شیرین‌زبان را نَه @hosenih تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه یتیمت را ببر  سربارم  اما  عمه‌جان را نَه خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم که بر هر زخم طاقت داشتم  زخم زبان را نَه شنیدم غارتت کردند و عُریانت  به خود گفتم که دزدان را نمی‌بخشم  خصوصا ساربان را نَه حلالت می‌کنم ای تازیانه سنگ خاکستر حلالت می‌کنم ای خار  اما خیزان را نَه همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند به او گفتم بزن من را  ولیکن آن دهان را نَه گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودی‌ها من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه @hosenih به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم بیاندازید سویم سنگ  اما تکه نان را نَه اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند پدر بخشیدم آنان را   ولی پیرِزنان را نَه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از حج ناتمام به سعی و صفا رسید مداح گریه کرد، حسین (ع) از منا رسید @hosenih در پیشواز مقدمش از لطف کوفیان تیر از مقابل آمد و تیغ از قفا رسید بستند آب را و به گوش کر جهان فریاد «هل من» از عطش کربلا رسید «امن یجیب» خاک بلا ریخت بر سرش وقتی به استغاثه ی آل عبا رسید جن و ملک به زانوی غم سر گذاشتند وقتی که کار روضه به این بیت ها رسید: از غم بسوز ای دل و ای چشم خون ببار دیگر حسین فاطمه به کربلا رسید @hosenih هرقدر هم که اشک بریزم بر آن کم است این تازه روز اول ماه محرم است... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌کشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را @hosenih جان من فکر نکن قافیه را باخته ام خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را بین بازار به اشکم همه می‌خندیدند دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را کاش بودی و مرا باز بغل می کردی کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟ غیرت الله بیا ختم کن این غائله را عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم مادری کرد ، که آرام کند قافله را خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند شام حس کرد دم صحبت او زلزله را راستی واژه‌ی "یابن طلقا" یعنی چه؟ عمه آتش زده این سلسله ی باطله را @hosenih او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را حسم این است که من دردسر قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی می کشم روی زمین پای پر از آبله را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شبو تا اینکه صبح کنه پلکشو روی هم نذاشت گف به خودش یادت باشه عمو براتو کم نذاشت نماز صبحشو که خوند بغضی پیچید توی گلوش بغضو نگه داشت تو دلش نگاهشو دوخت به عموش از سر صبح هرکسی که دیده بودش میگف خدا باباش امام حسن رو باز انگار دیدم تو خیمه ها @hosenih نذاشت که هیچکس ببینه اشکی که از چشش چکید گف کاش منم بزرگ بودم علی اکبرو که دید انگار دلش بهونه‌ی احلی عسل گرفته بود قاسمو موقع وداع وقتی بغل گرفته بود دست ابالفضلو گرفت وقتی که مشکو برمیداشت میگفت منم میومدم اگه عموجونم میذاشت هر جوری بود کنار اومد تموم اینهارو که دید علی اصغر که میرف گریه امونشو برید وقتی شنید تو قتلگاه عمو میگه هل من معین دیگه نتونس بشینه تو خیمه ها روی زمین از تشنگی فقط میدید عمو رو لابه لای دود دورو بر عمو پر از گرگای وحشی شده بود شبیه ساقی حرم دستشو داد برا حسین هر زخم توی بدنش انگاری میگف یا حسین‌ @hosenih شبیه اکبر شده بود روی تنش ولوله شد شبیه اصغر هدفِ دشمنی حرمله شد تو قتلگاه جون دادنش قاتل زینب شده بود شبیه قاسم بدنش پامال مرکب شده بود تو اون همه برو بیا تنش یکی شد با عموش سری شد آخر تو سرا نیزه که رفت توی گلوش شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتاده باز کار به دستِ کریم ها مارانوشته اند گدا از قدیم ها شانه زده به زلف کمندی نسیم ها باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها دستِ دعا به خاکِ قدم های او بزن عبدِ خداست کودکِ ده ساله‌ی حسن @hosenih ده ساله بود قامتش اما وقار داشت بالایِ چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت مثلِ ابالحسن سخنش اقتدار داشت بر یاریِ عمو جگری بی قرار داشت شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود از کودگی کنارِ بزرگان نشسته بود با چشمِ خویش رفتنِ عشاق دیده بود شش ماهه هم به فیضِ شهادت رسیده بود او را عمو به بندِ محبت کشیده بود دستش به دستِ عمه‌ی قامت رشیده بود بوسید دست عمه به او التماس کرد جان کند تا ز خیمه خودش را خلاص کرد پایِ برهنه جانب گودال می دوید در بین ازدحام عجب موقعی رسید فریادهای مادرِ سادات را شنید فوری حسین پیکر او در بغل کشید می خواست تا که ضربه نبیند ولی نشد نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد لعنت به حرمله گلویِ تشنه باز شد این خون به رویِ چشم حسین چاره ساز شد اصلاً تمام کشتن این طفل راز شد اما مقابل پدرش سرفراز شد می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده با پنجه های گرگ تنش جستجو شده عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند مثل کبوتری سر او را بریده اند @hosenih در قتلگاه روی تن او قدم زدند با نعل تازه هر دو بدن را بهم زدند یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند زینب گرفته دست به سر می کند نگاه درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e