بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#ولی_الله_کلامی_زنجانی
▶️
بنال ای دل نوا دارد رقیه
به هر دردی دوا دارد رقیه
مرض او را ز پا انداخت ،امّا
مریضان را شفا دارد رقیه
@hosenih
سه ساله کودک و این اوج عزّت؟
مدال مرحبا دارد رقیه
بیا یا فاطمه اندر خرابه
عزای بی ریا دارد رقیه
بدور از دیدهٔ بیگانه امشب
سخن با آشنا دارد رقیه
@hosenih
ز دست ساربان و زجر و خولی
به بابا شکوه ها دارد رقیه
ز خونین چهره میبوسید و می گفت
غم بی انتها دارد رقیه
بیا ای یار پیشانی شکسته
که با مهمان صفا دارد رقیه
چه با جا آمدی ای جان جانان
ببین جا در کجا دارد رقیه
از آن روزی که افتادی به مقتل
دل پر ماجرا دارد رقیه
دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست
وطن در کربلا دارد رقیه
بمیرم از چه لبهایت کبود است
بگو محشر به پا دارد رقیه
پدر بر چهره ام یک دم نظر کن
رُخ زهرا نما دارد رقیه
@hosenih
به جرم عاشقی جان بر لب آمد
شکایت زاشقیا دارد رقیه
خدا خواهد اگر ،می میرم امشب
که هر شب این دعا دارد رقیه
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_رحیمی
▶️
پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم
به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم
تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم
صعودش جای خود در هر فرودی مثل هم بودیم
تو بالا سنگ می خوردی و من پایین لگد یعنی؛
میان کوچۀ تنگ یهودی مثل هم بودیم
@hosenih
من و تو در حقیقت رد پای مشترک داریم
تو از بالا من از پایین دعای مشترک داریم
یکی موی پریشان و یکی فقدان دندان و...
من و تو در نداری دردهای مشترک داریم
منو تو هر دو از دلواپسی عمه می ترسیم
چنین از کربلا در دل بلای مشترک داریم
تو سر بر دامن مادر شدی من هم چنین گشتم
من و تو پیش زهرا نیز جای مشترک داریم
@hosenih
پدر جان قسمت زجر آور این داستان مانده
پدر جان بعد تو یک نیمه جان از عمه جان مانده
خدا صبرش دهد این نیمه جان را٬ عمه جانم را
که غیر از حرف دشمن٬طعنه های دوستان مانده
پدر حق می دهم از آسمان، خون سر کند آخر؛
سرِ بر نیزه ی تو در گلوی آسمان مانده
تو رفتی و عمو رفت و علیِ اصغرت هم رفت
ولیکن زجرهای حرمله پیش سنان مانده
سه شعبه رفت٬ سر هم رفت٬ دنبالش پسر هم رفت
رباب اما هنوز ای وای با قد کمان مانده
حسابش را بکن من با رباب و نجمه و لیلا
نگو دیگر چرا از عمه مُشتی استخوان مانده
تو خوردی چوب را در تشت زر اما چرا بابا
به لبهای رقیه ردِّ چوب خیزران مانده؟؟؟
دلیل گریه ام این است بابا جان که آن نامرد؛
سرت را از خرابه برده اما بوی نان مانده
رقیه رفت اما غصه ی غسّاله اش باقی ست
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان مانده
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#هادی_جانفدا
▶️
تو وقتی اومدی گفتم
که تقصیر دل من بود
تو که دیدی بابات خوابه
چه وقت گریه کردن بود
@hosenih
حالا که اومدی پیشم
بازم آغوشتو وا کن
بغل کن بغضمو بازم
غریبی مو تماشا کن
@hosenih
حالا که اومدی پیشم
بزار خلوت کنم با تو
بزار تعریف کنم ، بعدش
ببین من پیر شدم یا تو
@hosenih
ببخش حرفای تعریفی م
دیگه حرفای خوبی نیست
ببخش واسه پذیرایی
خرابه جای خوبی نیست
@hosenih
خرابه بسترش خاکه
خرابه بالشش خشته
تو خیلی خاکی ای اما
برای دخترت زشته
@hosenih
برای دخترت زشته
که خونش این طوری باشه
بزار چیزی نگم شاید
تو حرفام دلخوری باشه
@hosenih
کدوم خانوم با این حالش
پیش مهمون معذب نیست
ببخش از راه طولانی
سر و وضعم مرتب نیست
@hosenih
اگه مهمون داری باید
براش با جون مهیا شی
خجالت می کشی وقتی
نتونی از زمین پاشی
@hosenih
نگی من بی ادب بودم
نگی این دختر عاشق نیست
نمی تونم پاشم از جام
پاهام پاهای سابق نیست
@hosenih
حالا چشمای کم سومو
به هر چی جز تو می بندم
به زورم باشه پامیشم
به زورم باشه می خندم
@hosenih
مگه تو صورتم امشب
بغیر از خنده چی دیدی
که از وقتی پیشم هستی
یه بار حتی نخندیدی
@hosenih
یکی دستش تو تاریکی
به گونم خورده ٬ چیزی نیست
یکی از من یه گوشواره
امانت برده ٬ چیزی نیست
@hosenih
فقط دلتنگ تو بودم
که اعصابم به هم ریخته
یه قدری خسته راهم
یه کم خوابم به هم ریخته
@hosenih
میخوام امشب سرت تا صبح
به روی دامنم باشه
میخوام امشب شب خوب
ازینجا رفتنم باشه
@hosenih
دیگه اخماتو واکردی
منم با بغض میخندم
بیا آغوشتو وا کن
منم چشمامو میبندم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_رحیمی
▶️
تا نفهمد هیچکس ناچار بازی می کنم
بین سرها بین این نیزار بازی می کنم
تا نبینم بیشتر شرمندگی عمه را
روزها با بچه ها بسیار بازی می کنم
@hosenih
بیشتر شرمندۀ چشم ربابم ای پدر
به خدا با بچه ها هر بار بازی می کنم
خواب را تا پر دهم از چشم هایم با خودم
تا سحر تا موقع دیدار بازی می کنم
درد دارم مثل زهرا مادرت اما همه
معتقد هستند با دیوار بازی می کنم
@hosenih
هی لگد خوردم در یک خانه از مردی بزرگ
تا به او گفتم که با مسمار بازی می کنم
زخم گوشم را همه فهمیده اند اما کسی
شک نکرده که چرا با خار بازی می کنم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مظاهر_کثیری_نژاد
▶️
بوسه از روی ماه میگیرم
زیر نورش پناه میگیرم
@hosenih
چشمم از بس ضعیف و کم سو شد
راه را اشتباه میگیرم
آنقَدَر گریه کرده ام انگار
آب از عمق چاه میگیرم
دگرم نای راه رفتن نیست
تاولم را گواه میگیرم
پوزخند سنان و حرمله را
حمل بر یک مزاح میگیرم
همه من را نگاه می کردند
من که خیلی نگاه میگیرم
تا شکایت کنم به بابایم
جانب قتلگاه میگیرم
@hosenih
لاله ی گوش من که پاره شده
چقَدَر مثل گوشواره شده
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است
زیباترین نامِ در این عالم رقیه است
از فتنه های این زمانه در امانم
تا آن زمان که محور دینم رقیه است
@hosenih
مثل علی و فاطمه، مانند زینب
بر رازهای آسمان محرم رقیه است
آب دهانش برکت آب است و نور است
نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است
در عین وحدت کثرت از توحید دارد
هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است
هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟
گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است
اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست
روزی رسان حضرت مریم رقیه است
در وادی عشق و جنون تحقیق کردم
گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است
عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق
عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است
مدیون او هستم اگر که گریه کردم
بانی اشک و رازق ماتم رقیه است
از این طرف بر زخم او مرهم حسین است
از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است
@hosenih
درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است
آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است
یک جمله می گویم برای روضه کافی است
تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#یوسف_رحیمی
▶️
پدر جان! کوثرت را میشناسی؟
گل نیلوفرت را میشناسی؟
@hosenih
نگاهی کن به حال و روزم امشب
ببینم دخترت را میشناسی!
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محمود_اسدی
▶️
بیا ای ماه من بنشین که بینی اختر خود را
بیا ای بی کفن امشب کفن کن دختر خود را
@hosenih
ببین یار تماشایی، تماشایی است قد من
کمان تر از کمان هستم نگه کن دختر خود را
تن من با لب تو هر دو مانند حجر باشد
بیا ای کعبه ی نیلی ببر نیلوفر خود را
تو دیدی عمه را از طشت اما چشم خود بستی
نی ام من عمه وا کن ای پدر چشم تر خود را
به مثل مادرت زهرا دگر چشمم نمی بیند
ببین رخسار طفل و کن تجسم مادر خود را
کنون که آمدی امشب بگو با من عمویم کو
چرا همره نیاوردی امیر لشگر خود را
@hosenih
کدامین بی حیا بر گیسوی تو چنگ زد بابا
پریشان مویی و بنگر،پریشان خواهر خود را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_رحیمی
▶️
وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از منظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح کلان است رقیه
@hosenih
مانند علی اکبر و مانند اباالفضل
در کرببلا یک جریان است رقیه
زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست
نسبت به اباالفضل همان است رقیه
وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش
من معتقدم گنج نهان است رقیه
مانند حسین بن علی بر تن آدم
جسم است اگر سوریه ، جان است رقیه
آنجا که عمو آمده با مشک لب رود
عکس وسط آب روان است رقیه
من باورم این است که از خلقت عالم
مقصود حسین است و بهانه ست رقیه
@hosenih
رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر
ای وای که گوشش به اذان است رقیه
در مجلس تنهایی جسم علی اکبر
با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من
پریشان کردنش با تو پشیمان کردنش با من
اگر این شهر تاریک است من از آلِ خورشیدم
اگر شب پُر شده اینجا چراغان کردنش با من
@hosenih
به نیزه آیه خواندن با تو و تفسیر با زینب
به محمل خطبهها با عمه طوفان کردنش با من
همین که پایِ من وا شد به کاخش با عمو گفتم
خیالت تخت از این کاخ ویران کردنش با من
به جانت کم نیاوردم به اَبرو خَم نیاوردم
اگر میخندد آن نامرد گریان کردنش با من
من از این شهر و این ویران زیارتگاه میسازم
مزارم گنجِ شام است و نمایان کردنش با من
پدر در این سفر خیلی به عمه زحمتم اُفتاد
به جایِ من بگو با او که جبران کردنش با من
@hosenih
شنیدم که سراغت را رباب از عمه میگیرد
به گوشِ مادرم گفتم که مهمان کردنش با من
نمیآید به لب جانم سَرَم را تا نگیری تو
عزیزم دامنش با تو فقط جان کندنش با من
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
نهالی بودم و بی تو به جانِ من تبر اُفتاد
من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر اُفتاد
کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد
کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر اُفتاد
@hosenih
مرا بازی نمیدادند حرفی نیست میخندند
چه زود این دخترِ شیرین زبانت از نظر اُفتاد
پدر در شانههایم درد دارد میکُشد من را
لباسم راه راه است آه رَدِّ چوبِ تر اُفتاد
شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت
شبیه مادرت هستم پس از روزی که در اُفتاد
ندیدی شاخهی نخلی که میسوزد چه میپیچد
ولی رویِ سرِ ما چندتایی شعله ور اُفتاد
اگر در راه میماندم جوابش بود با عمه
خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر اُفتاد
تو را آورد از قصر و به این ویرانه پَرتَت کرد
دوید عمه ولی قبلش طبق اُفتاد سر اُفتاد
@hosenih
میانِ طشت بودی و فقط میزد فقط میزد
به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر اُفتاد
ببین زوری نمیخواهند دندانهایِ شیریام
گمانم چوب ، بد میزد تو دندانت اگر اُفتاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مجتبی_عسکری
▶️
امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد
بابا مرا برای خودش انتخاب کرد
منکه توان پا شدن ازجا نداشتم
خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد
@hosenih
با اینکه من خودم پر درد وجراحتم
زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد
دروازه ی پراز غم ساعات یکطرف
مارا یزید وارد بزم شراب کرد
درشام شام دختر تو تازیانه بود
عمه تمام خرج سفر را حساب کرد
زجری که من کشیده ام از دستهای زجر
عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد
@hosenih
گفتم نزن که بال و پرم درد میکند
اما چه سود خواهش منرا جواب کرد
من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا
حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih