eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بنال ای دل نوا دارد رقیه به هر دردی دوا دارد رقیه مرض او را ز پا انداخت ،امّا مریضان را شفا دارد رقیه @hosenih سه ساله کودک و این اوج عزّت؟ مدال مرحبا دارد رقیه بیا یا فاطمه اندر خرابه عزای بی ریا دارد رقیه بدور از دیدهٔ بیگانه امشب سخن با آشنا دارد رقیه @hosenih ز دست ساربان و زجر و خولی به بابا شکوه ها دارد رقیه ز خونین چهره میبوسید و می گفت غم بی انتها دارد رقیه بیا ای یار پیشانی شکسته که با مهمان صفا دارد رقیه چه با جا آمدی ای جان جانان ببین جا در کجا دارد رقیه از آن روزی که افتادی به مقتل دل پر ماجرا دارد رقیه دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست وطن در کربلا دارد رقیه بمیرم از چه لبهایت کبود است بگو محشر به پا دارد رقیه پدر بر چهره ام یک دم نظر کن رُخ زهرا نما دارد رقیه @hosenih به جرم عاشقی جان بر لب آمد شکایت زاشقیا دارد رقیه خدا خواهد اگر ،می میرم امشب که هر شب این دعا دارد رقیه ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم صعودش جای خود در هر فرودی مثل هم بودیم تو بالا سنگ می خوردی و من پایین لگد یعنی؛ میان کوچۀ تنگ یهودی مثل هم بودیم @hosenih من و تو در حقیقت رد پای مشترک داریم تو از بالا من از پایین دعای مشترک داریم یکی موی پریشان و یکی فقدان دندان و... من و تو در نداری دردهای مشترک داریم منو تو هر دو از دلواپسی عمه می ترسیم چنین از کربلا در دل بلای مشترک داریم تو سر بر دامن مادر شدی من هم چنین گشتم من و تو پیش زهرا نیز جای مشترک داریم @hosenih پدر جان قسمت زجر آور این داستان مانده پدر جان بعد تو یک نیمه جان از عمه جان مانده خدا صبرش دهد این نیمه جان را٬ عمه جانم را که غیر از حرف دشمن٬طعنه های دوستان مانده پدر حق می دهم از آسمان، خون سر کند آخر؛ سرِ بر نیزه ی تو در گلوی آسمان مانده تو رفتی و عمو رفت و علیِ اصغرت هم رفت ولیکن زجرهای حرمله پیش سنان مانده سه شعبه رفت٬ سر هم رفت٬ دنبالش پسر هم رفت رباب اما هنوز ای وای با قد کمان مانده حسابش را بکن من با رباب و نجمه و لیلا نگو دیگر چرا از عمه مُشتی استخوان مانده تو خوردی چوب را در تشت زر اما چرا بابا به لبهای رقیه ردِّ چوب خیزران مانده؟؟؟ دلیل گریه ام این است بابا جان که آن نامرد؛ سرت را از خرابه برده اما بوی نان مانده رقیه رفت اما غصه ی غسّاله اش باقی ست به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان مانده ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ تو وقتی اومدی گفتم که تقصیر دل من بود تو که دیدی بابات خوابه چه وقت گریه کردن بود @hosenih حالا که اومدی پیشم بازم آغوشتو وا کن بغل کن بغضمو بازم غریبی مو تماشا کن @hosenih حالا که اومدی پیشم بزار خلوت کنم با تو بزار تعریف کنم ، بعدش ببین من پیر شدم یا تو @hosenih ببخش حرفای تعریفی م دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی خرابه جای خوبی نیست @hosenih خرابه بسترش خاکه خرابه بالشش خشته تو خیلی خاکی ای اما برای دخترت زشته @hosenih برای دخترت زشته که خونش این طوری باشه بزار چیزی نگم شاید تو حرفام دلخوری باشه @hosenih کدوم خانوم با این حالش پیش مهمون معذب نیست ببخش از راه طولانی سر و وضعم مرتب نیست @hosenih اگه مهمون داری باید براش با جون مهیا شی خجالت می کشی وقتی نتونی از زمین پاشی @hosenih نگی من بی ادب بودم نگی این دختر عاشق نیست نمی تونم پاشم از جام پاهام پاهای سابق نیست @hosenih حالا چشمای کم سومو به هر چی جز تو می بندم به زورم باشه پامیشم به زورم باشه می خندم @hosenih مگه تو صورتم امشب بغیر از خنده چی دیدی که از وقتی پیشم هستی یه بار حتی نخندیدی @hosenih یکی دستش تو تاریکی به گونم خورده ٬ چیزی نیست یکی از من یه گوشواره امانت برده ٬ چیزی نیست @hosenih فقط دلتنگ تو بودم که اعصابم به هم ریخته یه قدری خسته راهم یه کم خوابم به هم ریخته @hosenih میخوام امشب سرت تا صبح به روی دامنم باشه میخوام امشب شب خوب ازینجا رفتنم باشه @hosenih دیگه اخماتو واکردی منم با بغض میخندم بیا آغوشتو وا کن منم چشمامو میبندم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ تا نفهمد هیچکس ناچار بازی می کنم بین سرها بین این نیزار بازی می کنم تا نبینم بیشتر شرمندگی عمه را روزها با بچه ها بسیار بازی می کنم @hosenih بیشتر شرمندۀ چشم ربابم ای پدر به خدا با بچه ها هر بار بازی می کنم خواب را تا پر دهم از چشم هایم با خودم تا سحر تا موقع دیدار بازی می کنم درد دارم مثل زهرا مادرت اما همه معتقد هستند با دیوار بازی می کنم @hosenih هی لگد خوردم در یک خانه از مردی بزرگ تا به او گفتم که با مسمار بازی می کنم زخم گوشم را همه فهمیده اند اما کسی شک نکرده که چرا با خار بازی می کنم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بوسه از روی ماه میگیرم زیر نورش پناه میگیرم @hosenih چشمم از بس ضعیف و کم سو شد راه را اشتباه میگیرم آنقَدَر گریه کرده ام انگار آب از عمق چاه میگیرم دگرم نای راه رفتن نیست تاولم را گواه میگیرم پوزخند سنان و حرمله را حمل بر یک مزاح میگیرم همه من را نگاه می کردند من که خیلی نگاه میگیرم تا شکایت کنم به بابایم جانب قتلگاه میگیرم @hosenih لاله ی گوش من که پاره شده چقَدَر مثل گوشواره شده ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است زیباترین نامِ در این عالم رقیه است از فتنه های این زمانه در امانم تا آن زمان که محور دینم رقیه است @hosenih مثل علی و فاطمه، مانند زینب بر رازهای آسمان محرم رقیه است آب دهانش برکت آب است و نور است نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است در عین وحدت کثرت از توحید دارد هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟ گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست روزی رسان حضرت مریم رقیه است در وادی عشق و جنون تحقیق کردم گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است مدیون او هستم اگر که گریه کردم بانی اشک و رازق ماتم رقیه است از این طرف بر زخم او مرهم حسین است از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است @hosenih درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است یک جمله می گویم برای روضه کافی است تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ پدر جان! کوثرت را می‌شناسی؟ گل نیلوفرت را می‌شناسی؟ @hosenih نگاهی کن به حال و روزم امشب ببینم دخترت را می‌شناسی! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بیا ای ماه من بنشین که بینی اختر خود را بیا ای بی کفن امشب کفن کن دختر خود را @hosenih ببین یار تماشایی، تماشایی است قد من کمان تر از کمان هستم نگه کن دختر خود را تن من با لب تو هر دو مانند حجر باشد بیا ای کعبه ی نیلی ببر نیلوفر خود را تو دیدی عمه را از طشت اما چشم خود بستی نی ام من عمه وا کن ای پدر چشم تر خود را به مثل مادرت زهرا دگر چشمم نمی بیند ببین رخسار طفل و کن تجسم مادر خود را کنون که آمدی امشب بگو با من عمویم کو چرا همره نیاوردی امیر لشگر خود را @hosenih کدامین بی حیا بر گیسوی تو چنگ زد بابا پریشان مویی و بنگر،پریشان خواهر خود را ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ وقتی که فراتر ز زمان است رقیه از منظر من جان جهان است رقیه مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت در جزء نه در سطح کلان است رقیه @hosenih مانند علی اکبر و مانند اباالفضل در کرببلا یک جریان است رقیه زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست نسبت به اباالفضل همان است رقیه وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش من معتقدم گنج نهان است رقیه مانند حسین بن علی بر تن آدم جسم است اگر سوریه ، جان است رقیه آنجا که عمو آمده با مشک لب رود عکس وسط آب روان است رقیه من باورم این است که از خلقت عالم مقصود حسین است و بهانه ست رقیه @hosenih رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر ای وای که گوشش به اذان است رقیه در مجلس تنهایی جسم علی اکبر با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من پریشان کردنش با تو پشیمان کردنش با من اگر این شهر تاریک است من از آلِ خورشیدم اگر شب پُر شده اینجا چراغان کردنش با من @hosenih به نیزه آیه خواندن با تو و تفسیر با زینب به محمل خطبه‌ها با عمه طوفان کردنش با من همین‌ که پایِ من وا شد به کاخش با عمو گفتم خیالت تخت از این کاخ ویران کردنش با من به جانت کم نیاوردم به اَبرو خَم نیاوردم اگر می‌خندد آن نامرد‌ گریان کردنش با من من از این شهر و این ویران زیارتگاه می‌سازم مزارم گنجِ شام است و نمایان کردنش با من پدر در این سفر خیلی به عمه زحمتم اُفتاد به جایِ من بگو با او که جبران کردنش با من @hosenih شنیدم که سراغت را رباب از عمه می‌گیرد به گوشِ مادرم گفتم که مهمان کردنش با من نمی‌آید به لب جانم سَرَم را تا نگیری تو عزیزم دامنش با تو فقط جان کندنش با من ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نهالی بودم و بی تو به جانِ من تبر اُفتاد من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر اُفتاد کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر اُفتاد @hosenih مرا بازی نمی‌دادند حرفی نیست می‌خندند چه زود این دخترِ شیرین زبانت از نظر اُفتاد پدر در شانه‌هایم درد دارد می‌کُشد من را لباسم راه راه است آه رَدِّ چوبِ تر اُفتاد شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت شبیه مادرت هستم پس از روزی که در اُفتاد ندیدی شاخه‌ی نخلی که می‌سوزد چه می‌پیچد ولی رویِ سرِ ما چندتایی شعله ور اُفتاد اگر در راه می‌ماندم جوابش بود با عمه خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر اُفتاد تو را آورد از قصر و به این ویرانه پَرتَت کرد دوید عمه ولی قبلش طبق اُفتاد سر اُفتاد @hosenih میانِ طشت بودی و فقط می‌زد فقط می‌زد به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر اُفتاد ببین زوری نمی‌خواهند دندانهایِ شیری‌ام گمانم چوب ، بد می‌زد تو دندانت اگر اُفتاد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد بابا مرا برای خودش انتخاب کرد منکه توان پا شدن ازجا نداشتم خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد @hosenih با اینکه من خودم پر درد وجراحتم زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد دروازه ی پراز غم ساعات یکطرف مارا یزید وارد بزم شراب کرد درشام شام دختر تو تازیانه بود عمه تمام خرج سفر را حساب کرد زجری که من کشیده ام از دستهای زجر عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد @hosenih گفتم نزن که بال و پرم درد میکند اما چه سود خواهش منرا جواب کرد من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih