بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محمود_اسدی
▶️
بیا ای ماه من بنشین که بینی اختر خود را
بیا ای بی کفن امشب کفن کن دختر خود را
@hosenih
ببین یار تماشایی، تماشایی است قد من
کمان تر از کمان هستم نگه کن دختر خود را
تن من با لب تو هر دو مانند حجر باشد
بیا ای کعبه ی نیلی ببر نیلوفر خود را
تو دیدی عمه را از طشت اما چشم خود بستی
نی ام من عمه وا کن ای پدر چشم تر خود را
به مثل مادرت زهرا دگر چشمم نمی بیند
ببین رخسار طفل و کن تجسم مادر خود را
کنون که آمدی امشب بگو با من عمویم کو
چرا همره نیاوردی امیر لشگر خود را
@hosenih
کدامین بی حیا بر گیسوی تو چنگ زد بابا
پریشان مویی و بنگر،پریشان خواهر خود را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_رحیمی
▶️
وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از منظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح کلان است رقیه
@hosenih
مانند علی اکبر و مانند اباالفضل
در کرببلا یک جریان است رقیه
زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست
نسبت به اباالفضل همان است رقیه
وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش
من معتقدم گنج نهان است رقیه
مانند حسین بن علی بر تن آدم
جسم است اگر سوریه ، جان است رقیه
آنجا که عمو آمده با مشک لب رود
عکس وسط آب روان است رقیه
من باورم این است که از خلقت عالم
مقصود حسین است و بهانه ست رقیه
@hosenih
رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر
ای وای که گوشش به اذان است رقیه
در مجلس تنهایی جسم علی اکبر
با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من
پریشان کردنش با تو پشیمان کردنش با من
اگر این شهر تاریک است من از آلِ خورشیدم
اگر شب پُر شده اینجا چراغان کردنش با من
@hosenih
به نیزه آیه خواندن با تو و تفسیر با زینب
به محمل خطبهها با عمه طوفان کردنش با من
همین که پایِ من وا شد به کاخش با عمو گفتم
خیالت تخت از این کاخ ویران کردنش با من
به جانت کم نیاوردم به اَبرو خَم نیاوردم
اگر میخندد آن نامرد گریان کردنش با من
من از این شهر و این ویران زیارتگاه میسازم
مزارم گنجِ شام است و نمایان کردنش با من
پدر در این سفر خیلی به عمه زحمتم اُفتاد
به جایِ من بگو با او که جبران کردنش با من
@hosenih
شنیدم که سراغت را رباب از عمه میگیرد
به گوشِ مادرم گفتم که مهمان کردنش با من
نمیآید به لب جانم سَرَم را تا نگیری تو
عزیزم دامنش با تو فقط جان کندنش با من
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
نهالی بودم و بی تو به جانِ من تبر اُفتاد
من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر اُفتاد
کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد
کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر اُفتاد
@hosenih
مرا بازی نمیدادند حرفی نیست میخندند
چه زود این دخترِ شیرین زبانت از نظر اُفتاد
پدر در شانههایم درد دارد میکُشد من را
لباسم راه راه است آه رَدِّ چوبِ تر اُفتاد
شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت
شبیه مادرت هستم پس از روزی که در اُفتاد
ندیدی شاخهی نخلی که میسوزد چه میپیچد
ولی رویِ سرِ ما چندتایی شعله ور اُفتاد
اگر در راه میماندم جوابش بود با عمه
خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر اُفتاد
تو را آورد از قصر و به این ویرانه پَرتَت کرد
دوید عمه ولی قبلش طبق اُفتاد سر اُفتاد
@hosenih
میانِ طشت بودی و فقط میزد فقط میزد
به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر اُفتاد
ببین زوری نمیخواهند دندانهایِ شیریام
گمانم چوب ، بد میزد تو دندانت اگر اُفتاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مجتبی_عسکری
▶️
امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد
بابا مرا برای خودش انتخاب کرد
منکه توان پا شدن ازجا نداشتم
خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد
@hosenih
با اینکه من خودم پر درد وجراحتم
زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد
دروازه ی پراز غم ساعات یکطرف
مارا یزید وارد بزم شراب کرد
درشام شام دختر تو تازیانه بود
عمه تمام خرج سفر را حساب کرد
زجری که من کشیده ام از دستهای زجر
عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد
@hosenih
گفتم نزن که بال و پرم درد میکند
اما چه سود خواهش منرا جواب کرد
من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا
حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مجتبی_عسکری
▶️
زیباترین مسافر دنیا خوش آمدی
درآمدی به دیدنم اما خوش آمدی
این شهر بارقیه ی تو قهر کرده است
هم صحبت سه ساله ی تنها خوش آمدی
@hosenih
سرمای این خرابه فراموشمان شده
دلگرمی خرابه نشینها خوش آمدی
ای کشتی شکسته ی زخمی و سوخته
با این طبق به دامن دریا خوش آمدی
خیلی شدم شبیه به مادربزرگ خویش
حالا برای دیدن زهرا خوش آمدی
@hosenih
رگهای گردنت چقدر نامرتبند
با تو چه کرده اند چرا ناخوش آمدی
لکنت زبان گرفته ام از ترس حرمله
با بابا ب بابا با بابا ب با خوش آمدی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#امام_زمان_عج_مناجات_شب_سوم
#قاسم_نعمتی
▶️
مست آن است که از باده سبو بر دارد
چشم اميد ز هرکس به جز او بر دارد
يار عيسى نفسم زنده کند عالم را
گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد
در قنوت سحرى نامه به آب اندازيم
يار وقت گذرش نامه ز جو بردارد
@hosenih
اى که يک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
گو به غم پنجه ی خود را ز گلو بردارد
آنقدر پيرُهن عصمتِ من پاره شده
سخت با سوزن خياط رفو بردارد
عاشق آن است که تطهير کند دل با اشک
سحر از ديده ی تر آب وضو بر دارد
@hosenih
حُسن ظن داشتنِ عاشق از آنجا پيداست
که رسد هر چه ز معشوق نکو بر دارد
پير ويرانه غيورانه اراده فرمود
سنت سَبِ على را ز عدو بردارد
داد زد در وسط بزم شراب اى عمه
چوب تر را ز لب خشک بگو بردارد
@hosenih
بعدِ زينب چه کسى جز من اجازه دارد
بوسه اى با لب خونين ز گلو بردارد
سينه گر ضربه خورَد زود نفس ميگيرد
واى اگر دنده ی دختر کمى مو بر دارد
معجرم را به سر نيزه چو پرچم ديدم
نرسد چون قد من، بايد عمو بردارد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#قاسم_نعمتی
▶️
سحر که ناله ی پر درد در گلوی من است
زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است
مرور می کنم ایام عمر می بینم
هزار راه نرفته است رو بروی من است
همین یکی دو سه قطره ز اشک هم دارم
قسم به چشم تو ته مانده سبوی من است
@hosenih
تو ناز می کنی و من پی تو سرگردان
چه بی اثر همه اوقات جستجوی من است
چه گویم از غم هجران همین بس ای اقا
برای نافله با خون دل وضوی من است
به خاک چادر زهرا قسم که اشک حسین
تمام ثروت عمر است و آبروی من است
@hosenih
میان روضه خدا شاهد است می فهمم
نگاه مرحمت مادرت به سوی من است
به این دو دیده ی گریان خویش می نازم
نَمی ز چشمه ی کوثر میان جوی من است
به هر چه عشق قسم می خورم شب جمعه
زیارت حرم جدت آرزوی من است
غروب سرخ حریم حسین دیدنی است
صدای روضه ز لبهای تو شنیدنی است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
می کُشد بابا مرا چشم ترت از یک طرف
دیدنِ مویِ پر از خاکسترت از یک طرف
خشکیِ لبهات از یک سو مرا بیچاره کرد
نا مرتب بودنِ موی سرت از یک طرف
@hosenih
بودنِ سر با چنین وضعی ز یک سو می کُشد
قصۀ تلخ نبودِ پیکرت از یک طرف
بابت رنجِ دو مطلب عمه خیلی گریه کرد
پیرهن از یک طرف انگشترت از یک طرف
دوریت از یک طرف بابا مرا می داد عذاب
خجلت و شرمندگی از خواهرت از یک طرف
گیسوان درهمت از یک طرف جانم گرفت
حالت رگهای سرخ حنجرت از یک طرف
@hosenih
از روی نیزه دوتایی سایبانم بوده اید
تو خودت از یک طرف آب آورت از یک طرف
هر کجا از قافله جا مانده بودم ، ناجی ام-
خواهرت از یک طرف شد مادرت از یک طرف
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
غمهای ما امشب
تکثیر شد بابا
تو آمدی خوابم
تعبیر شد بابا
من بی رمق بودم
تو بی رمق بودی
من روی خاک و سنگ
تو در طبق بودی
@hosenih
امشب سرت بابا
مهمان ویران است
مانند حال من
مویت پریشان است
دُردانه ات با تو
غم مشترک دارد
مثل لبم لبهات
کُلّی تَرَک دارد
تنها سفر رفتی ؟
من دخترت بودم
منزل به منزل را
پشت سرت بودم
سمتِ سرت از دور
تا بوسه می دادم
چشمم به تو بود از
ناقه می افتادم
@hosenih
سخت است درکَش که
من قامتم خم شد
خیمه گرفت آتش
موی سرم کم شد
بر روی پای خود
صد آبله دارم
از دست شامیها
خیلی گله دارم
پیشانی ات زخم و
روی سرت زخم است
هم پلک تو مجروح
هم حنجرت زخم است
@hosenih
یک روز در گودال
حالا در این ویران
لبهات خشکیده
هستی هنوز عطشان
این حرمله من را
می زد به قصد کُشت
بر صورتم مانده
جای چهار انگشت
چشمان من تار و
چشمان تو خواب است
من را ببَر با خود
دُردانه بی تاب است
چشمان من سرخ و
رخساره ام نیلی
روزم نمی شد شب
بی خوردن سیلی
دیدم که روی نِی
مویت پریشان بود
لبهای مجروحت
قاریِ قرآن بود
@hosenih
دیدی چطوری زجر
ما را لگد می زد
هر روز یا سیلی
یا حرف بد می زد
انگشترت بابا
سهم حرامی شد
بر خواهرت خیلی
بی احترامی شد
روزی هزاران بار
صبرش محک می خورد
جایِ تمام ما
عمه کتک می خورد
@hosenih
عمه کمک کرده
گر زنده ام بابا
از خواهرت خیلی
شرمنده ام بابا
بابا همان بهتر
دستم اجل گیرد
حالا که دستت نیست
من را بغل گیرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محسن_عرب_خالقی
▶️
خاطرات زيارتي هرچند
از نظر غالباً نخواهد رفت
آخرين بار كه حرم رفتم
هرگز از ياد من نخواهد رفت
ياد دارم در آخرين ديدار
در حرم ازدحام زائر بود
در نگاهم دويد دختركي
به گمانم كه از عشائر بود
@hosenih
دست در دست مادرش آرام
دخترك رفت روبروي ضريح
دست خود را گذاشت بر سينه
دست خود را كشيد روي ضريح
با همان لحن كودكانۀ خود
گفت آرام:"دوستت دالم"
دو سه شب پيش كه سه سالم شد
مادرم گفت با تو همسالم
@hosenih
مادرم گفته مي شناسيدم
ايلياتي ام،اهل ايرانم
تا زبان باز كرده ام،اول
زير لب گفته ام"حسين جانم"
مادرم گفته از تو بايد خواست
آرزوي بزرگ و كوچك را
تاكه هم بازي ات شوم امروز
هديه آوردم اين عروسك را
@hosenih
مادرم گفته در كنار ضريح
حرف سوغاتي حرم نزنم
تشنه ام شد اگر،نگويم آب
حرف از گوشواره هم نزنم
مادرم گفته است بابايت
مثل باباي من شهيد شده
راستي گيسوان من مشكيست
تو چرا گيسويت سپيد شده
@hosenih
مادرم گفته پاي تو زخميست
همه همراه مرهم آوردند
نيست باباي ما ولي ما را
تا حرم چند مَحرم آوردند
باصداي بلند هم نشده
هيچ مردي مرا صدا بزند
بعد بابا چه بر سرت آمد
كي دلش آمده تو را بزند
@hosenih
به تن زخمي ات قسم هرگز
خال بر اين حرم نمي افتد
قول دادم به مادرم چون تو
چادرم از سرم نمي افتد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#مناجات_اول_مجلس
#شب_سوم_محرم
#امیر_عظیمی
▶️
از جهان گر چه به جز غصه ندیدیم حسین
غم و اندوه شما باز خریدیم حسین
شیوه ی چشم شما بود به دل آتش زد
چقدر از غم تان داغ کشیدیم حسین
@hosenih
آتش عشق تو تا روز ازل شعله کشید
ما چنان دانه ی اسپند پریدیم حسین
تو قتیل العبراتی، تو حسین اشکی
ما هم عمری است به پای تو شهیدیم حسین
قصد، پروانه شدن بود که بر سینه زدیم
پیله ی عشق تو در سینه تنیدیم حسین
**
قامت افراخته بودیم چنان سرو ولی
دخترت را چو بدیدیم خمیدیم حسین
@hosenih
ما به دنبال تو با پای پر از آبله اش
در پی قافله ی روضه دویدیم حسین
آنقدر خار به پاهای من و عمه رسید
تا به این منزل ویرانه رسیدیم حسین
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih