#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
با دل به سویش آمده، تنها نه با مالَش
جان داده در راهِ پیمبر، در رهِ آلش
با عشق وصلت کرده، با سرچشمهی خوبی
زهرایِ اطهر دخترش شد؛ خوش به احوالش
عشقِ محمد ثروتِ بی انتهای اوست
این است در دنیای خاکی، کُلِ آمالش
پَر میزند سویِ خدا، از دامنِ دنیا
بانوی ایمان را شده، این عاشقی بالَش
بگذار هرکس خواسته، طعنه زند او را
هرگز نمیترسد زِ کفر، از قیل و از قالش
**
امشب کفن از عرش بهرش آمد و حالا
افتادهام یادِ حسین و یادِ گودالش
✍ #عادل_حسین_قربان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
کوچهی عشق رهگذر دارد
هر سری میزبان سنگش نیست
آن سری سنگ میخورد اینجا
که گرفتار آب و رنگش نیست
سرفراز است مادر زهرا
که در این کوچه زخمها خوردهست
هر که دیدهست حجم انفاقش
متعجب شدهست، جا خوردهست
مال دنیا زیاد داشت ولی
ذرهای دل نبسته بود به آن
غیر مال و منال بسیارش
خرج دین کرده بود عُمر گران
پیش او هر چه بود غیر نَبی
پای هم در نتیجه کم بودند
آبرو، اعتبار، جان، اموال
در نگاه خدیجه کم بودند
**
در زمینِ ولا برای خودش
هیچ چیزی نکاشت آخر کار
هر چه را داشت خرج کرد و خودش
یک کفن هم نداشت آخر کار
ارث مادربزرگ چندین سال
بعد دفنش دوباره احیا شد
نوهاش بی سر و بدون کفن
تشنهلب دفن پای دریا شد
✍ #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود
چنانکه ثروت تو همترازِ تیغِ حیدر بود
به ایثارت گواهی میدهد شعبِ أبیطالب
همین از خود گذشتنهای تو خود فتح خیبر بود
همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی
کجا این منقبت در شأن آن زنهای دیگر بود؟
کسی که مادر زهراست اُم المؤمنین باشد
فقط اینگونه مادر لایق آنگونه دختر بود
نه تنها مریم و حوا کنیز خانهات بودند
که غیر از فاطمه شأن تو از کُلِ زنان سر بود
تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافیست
پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود
تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمیکردی
یقین دارم جهان امروز بی «الله اکبر» بود
**
خدیجه! آه...، بعد از تو رسول الله هر روزش...
خدیجه! آه...، هر شب روی لبهای پیمبر بود
✍ #میثم_کاوسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_وفات
راحت بخواب مادرِ زهرا کفن که هست
شمعی اگر که نیست ولی اشکِ من که هست
قسمت نشد عروسیِ زهرا برای تو
حالا پس از تو قسمتِ ما سوختن که هست
لالایی تو نیست بجایش یتیموار
تا صبح آهِ دخترکی دلشکن که هست
گیرم کسی کنار مزارت نایستد
حداقل برای من اینجا وطن که هست
بعد از من و تو غربتِ این خانه دیدنیست
از این به بعد روضهی این #پنج_تن که هست
خیلی برای فاطمه دلشوره داشتی
راحت بخواب بعدِ تو با او حَسَن که هست
یک روز میرسد که ببینیم کربلا
بالای نیزه یک سرِ دور از بدن که هست
هرکس که آمدهست به دنبال غارت است
دلخوش مکن به اینکه تنش پیرهن که هست
چیزی نمانده است برای سوارها
چیزی نمانده است ولی تاختن که هست
میخواست ساربان برود دستِ پُر، حسین_
با دست اشاره کرد عقیق یمن که هست
دیگر رُباب هم پی طفلش نمیدود
تا بِین راه حرملهی بد دهن که هست...
✍ #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
در روزگارانِ غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآنِ ناطق همصدا بودی
هر شب كنارِ خانه با یعقوب چشمانت
چشم انتظار یوسف غار حرا بودی
آیات كوثر روی دامان تو نازل شد
چون آیهی تطهیر بودی، إنّما بودی
وقتی امینِ مكه را مردم رها كردند
تنها امانِ جانِ ختمالانبیا بودی
مادربزرگ بیكفنها! لحظهی آخر
جای كفن دنبال یك تكه عبا بودی
شعب ابیطالب كجا و طف كجا بانو
ای كاش تو همراه زینب، كربلا بودی...
✍ #فاطمه_بیرامی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح
اگرچه دشمنِ بسیار ختم المرسلین دارد
ندارد غُصه چون در خانهاش حِصن حَصین دارد
کنارش تا علی هست و خدیجه غم ندارد، چون_
میان دشمنان خود حصاری آهنین دارد
همیشه خاطرش جمع است تا وقتی که در مکه
پیمبر دور خود سربازهایی اینچنین دارد
علی یک سو، خدیجه سوی دیگر، بُتکده فهمید
دوتا لشکر محمد در یسار و در یمین دارد
کنار مصطفی خندان، ولی از داغ این امت
خدیجه روزگاری خسته و اندوهگین دارد
خدیجه آیهای مثل "اشّداءُ علی الکفار" شد، یعنی
همیشه در مصافِ کُفر، پیشانیش چین دارد
تمام ثروتش را داد تا دنیا بفهمد که
خدیجه پای احمد اعتقادی راستین دارد
نه تنها ثروتش، بلکه تمام آبرویش را...
که الحق اینهمه ایثار و غیرت آفرین دارد
چه غم از طَعنهی مردم که او در زندگی تنها
توجه بر رضای ذات ربّ العالمین دارد
جهاد او همین بوده: کنار مصطفی ماندن
و گرنه ذوالفقاری آتشین در آستین دارد
خدیجه مثل انگشتر در انگشت محمد بود
همان انگشتری که نام زهرا بر نگین دارد
نوشتم نام زهرا، باز یاد حیدر افتادم
همانکه از نبی، وصف امیرالمومنین دارد
خدیجه مثل حیدر از همان آغاز تا حالا
همیشه دشمنانی کافر و پست و لعین دارد
خدیجه خاطرش جمع است از آیندهی زهرا
که زهرا مرتضی را در کنار خود قرین دارد
خدیجه بنده هست و با تمام این مناقب هم
همیشه واهمه از لحظههای واپسین دارد
دعایی کرد پیغمبر، همانجا استجابت شد
خدیجه یک کفن از جانب روحُ الامین دارد
نوشتم از کفن، یاد شهید کربلا کردم
که یک تاریخ از نام بلند او طنین دارد
"چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟"
دلش گرم است شیعه تا که اُمّالمؤمنین دارد
✍ #محمدجواد_خراشادی_زاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_وفات
دلِ عالم بُوَد غَمپرور امشب
که میگِرید زغم پیغمبر امشب
زمین و آسمان نالند با هم
که زهرا میشود بی مادر امشب
✍ #سیدهاشم_وفایی
@dobeity_robaey
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
وقتی که ابتر خوانده شد پیغمبر اسلام
حق خواست تا باشد خدیجه مادر اسلام
کوری چشم جمعی از آلوده دامنها
جوشید بر دامان پاکش کوثر اسلام
هم حلقهی عشق نبی را داشت در دستش
هم دُرِّ نابی بود بر انگشتر اسلام
السابقون السابقون یعنی که او بوده
هم شانه با دست خدا در سنگر اسلام
هر روز شاگردانه زانوی ادب میزد
با شور و اخلاص و یقین در محضر اسلام
با ثروتی از مهربانیهای بی حدش
بخشید جانِ تازهای بر پیکر اسلام
شایستگی دارد که اُم المؤمنین باشد
وقتی که میچرخد به حولش محور اسلام
**
بعد از خدیجه مصطفی اشک یتیمی ریخت
این را گواهی میدهد چشمِ تَرِ اسلام
✍ #مهدی_کبیری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مناجات_با_خدا
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_وفات
بی تاب لقاییم الهی بخدیجه
دنبال فناییم الهی بخدیجه
ما را بِرَهان از قفس عُلقه به دنیا
تا پَر بگشاییم الهی بخدیجه
یک سوم مهمانی خوبت سپری شد
محتاج عطاییم الهی به خدیجه
شرمنده از اعمال خطاییم، مدد کن
تا توبه نماییم الهی بخدیجه
اذنی بده تا باز سوی مرقد سلطان
با گریه بیاییم الهی بخدیجه
محروم ز نوریم، خدا مرحمتی کن
دلتنگ رضاییم الهی بخدیجه
لطفی بکن امسال شب قدر ببینیم
در کرب و بلاییم، الهی بخدیجه
محتاج عطا و کرم مادر زهرا
در هر دو سراییم الهی بخدیجه
از اشک یتیمیِ غریبانهی زهرا
در حال بُکاییم الهی بخدیجه
**
هر جا سخن از روضه و از داغ حسینست
با آل کساییم الهی بخدیجه
با یاد غم غارت انگشترِ ارباب
مشغول عزاییم الهی بخدیجه
عمریست که دلخون و پریشان شده از آن...
انگشت جداییم الهی بخدیجه
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح
تو داراییِ خود را خرج دینداریِ ما کردی
و حالا مادرِ مایی و ما بچه مسلمانت
✍ #حسن_زرنقی
@dobeity_robaey
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
از آن عشقِ بدونِ نقص در حیرت اگر بودی
برایش در مقام ِ همسری زینت اگر بودی-
-دلیلش جذبهٔ ایمان و خُلقِ مهربانش بود
پیاپی با پیمبر عاشقِ صحبت اگر بودی
دلت میخواست اسلام ِ محمد بهترین باشد
برای دین به فکرِ وقفِ اموالت اگر بودی
مسلمانپروری کارِ خودت بود و به دنبالِ
تجارت، یا که رونق دادنِ ثروت اگر بودی
أمیرالمؤمنین تنها علی بود و به این علت
موافق با مرامش بوده؛ با حضرت اگر بودی
ولایت در مسیرِ فتنه و شبهه نمیافتاد
اگر بودی و در تبلیغِ آن حجّت اگر بودی
در آن نُه سالگی، ٱم أبیها نیز مادر داشت
در آن نُه سالگی، با قلبِِ پُر مهرت اگر بودی-
-دلش آرام بود و دور بود از بغض و دلتنگی
کنار دخترت زهرا، شبِ «وصلت» اگر بودی
حسن سیلی به مادر را نمیدید و جوان میماند
هوادارانه در آن کوچهٔ خلوت اگر بودی
نمیدانم چه حالی داشتی در آتش ِ کینه
گرفتارِ چهل نامردِ بیغیرت اگر بودی
زمین افتاد و «در» بر رویِ بارِ شیشهاش افتاد
تو میرفتی به جای فضه آن ساعت اگر بودی
زمان رفت و زمینِ کربلا در انتظارت بود
شبی با کاروانِ خسته در حرکت اگر بودی
فقط میخواستی کام ِحسینت بی عطش باشد
تمام عمرِ خود، دنبالِ یک حاجت اگر بودی
تک و تنها، عطش، گودال، خنجر، سر، قفا، نیزه
به صورت میزدی لطمه! در آن هیئت اگر بودی
یقیناً میسپردی جان اگر میدیدیاَش عریان
به روی تل پریشان شاهدِ غارت اگر بودی
در آغوش تو زینب زار میزد داغهایش را
غروبِ روزِ عاشورا در آن غربت اگر بودی
بهشتِ چادرِ تو سرپناهِ کودکان میشد
میانِ خیمه در آن عصرِ پُر وحشت اگر بودی!
✍ #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_وفات؛ #امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
گرفته بود هوای دلِ پریشانش
نشسته بود غبارِ اجل به دامانش
صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد
ولی هزار محن بود بین چشمانش
کنار بستر او فاطمه به سر میزد
خدیجه بود و تب و گریههای پنهانش
چقدر پیر شده بانوی رسول الله
زنی که بود زمین و زمان بفرمانش
قرار شد کفنِ مصطفی تنش باشد
شکست پشت رسول خدا ز هجرانش
کفن شد و بدنش خاک شد خداراشکر
حسین بود غمِ سینهسوزِ پایانش
**
گذشت دور فلک، عصر روز عاشورا
درآن میانه حسین بود و جسم عریانش
حسین بود و سنان بود و نیزهای بی رحم
کشید پنجه روی گیسوی پریشانش
هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید
کسی برید سرش را میان طوفانش
هزاربار صدا زد که تشنهی آبم
بغیر چکمه نیامد به کام عطشانش
همانکه بُرد سر شاه را روی نیزه
کشیده زد به رخ خواهر هراسانش
✍ #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e