eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
398 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ شود با بوسه‌ات کشته به یک ضربُ الاَجَل احیا مسیحا نیز می‌خواند لبت را یا أب الاحیا! میان جنگ می‌خندد چرا تیغت؟ نمی‌داند_ که جای زخم می‌گردد همیشه با عسل احیا؟ قسم بر جوشنت جای تعجب نیست در صفین شود قرآن به سر نیزه، بگیرد در محل احیا به قرآن، کشته‌ی عشقت نباشد در صف اموات که بعد از "فی سَبیل الله اَمواتا"ست، "بل احیا" کلام الله ناطق! عرش بر سر برده‌ات یعنی گرفته قرب "أو أدنا" هم از صبح ازل احیا سر گیسوی مشکینت صبا تا صبح بیدار است شب قدری چنین را هست دستورالعمل احیا چه باک از مرگ دارد حار همدان؟ مَنْ یَمُت گویان* از آغوش تو می‌ریزد در آن سو صد بغل احیا من آن همّام بی تابم که بعد از خواندن خطبه** به بالینم بیایی می‌شوم با یک غزل احیا ✍ ....................... * قال مولانا امیرالمومنین علیه السلام: «یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ». **همّام، نام شخصی بود که بعد از شنیدن خطبه‌ی حضرت (در نهج‌البلاغه به خطبه‌ی متقین معروف است) جان داد. © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مُژه‌ی چشم تر پریشان است منتظر بوده سال‌ها انگار غُصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد مأذنه خاک‌بوس مولا شد بعد از آن روز، قامتش تا شد داشت محراب بر سرش می‌زد آتش از جان به منبرش می‌زد ناگهان اشقی‌الاشقیا برخاست قاتل نفس مصطفی برخاست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم‌های پسر پریشان است چشم‌های حسین کاسه‌ی خون چشم‌های قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه، سر پریشان است ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الهی هر چه هستم خوب یا بد، بنده‌ات هستم به رویم در نبستی مهربان شرمنده‌ات هستم کسی جز تو نمی‌داند سیامشق خطایم را گنه پیچیده در زنجيرِ حيرت دست و پایم را کنون در آستانت رُخ نهان در آستین دارم نگاهت را دریغ از من نمیداری یقین دارم به دیوار محبت تکیه دادم، سایه‌بانم شو قرار این دل آشفته‌ی آتشفشانم شو به آغوشت پناه آورده‌ام دریاب آهم را زمین بگذار یارب کوله‌بار اشتباهم را همین اشک است و یارب یارب و آهِ شبانگاهی تو ستارالعیوبی، من سراپا جرم و کوتاهی الهي خوب می‌دانم به نَفْسِ خود ستم کردم (تَجَرَأتْ بِجَهلی) ، شِکوه‌ها از بیش و کم کردم مرام بندگی از یاد بُردم، خودسری کردم دلم سَرمَست دنیا چونکه شد، عصیانگری کردم کنون باز آمدم در را به رویم باز وا کردی فراری بنده‌ات را مهربانانه صدا کردی صدا کردی: بیا ای بنده‌ی من دوستت دارم ز اشک و آه و ناله هرچه آوردی خریدارم غم پنهانی‌ام را با تو می‌گویم خدای من دوای درد خود را از تو می‌جویم خدای من ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز هم عاشق و دلخواهِ علی آمده‌ام نور می‌خواهم و در ماهِ علی آمده‌ام کوهی از معصیت آورده‌ام از راهِ نیاز تا مقرّب شوم از راهِ علی آمده‌ام تا اجابت بشود توبهٔ نیمه شبِ من در مناجاتِ سحرگاهِ علی آمده‌ام طعنهٔ خلق زمینم زده و دنبالِ لطفِ بی منّتِ أللهِ علی آمده‌ام گرهِ کور بر این بندگی‌ام افتاده ست باز محتاج به مفتاحِ علی آمده‌ام قفلِ دیرینه به بازارِ کسادم خورده با غمی کهنه به درگاهِ علی آمده‌ام تا که قدرِ "منِ" غفلت زده را بشناسم شبِ قدر آمده؛ همراهِ علی آمده‌ام تشنهٔ معرفتم! ظرفِ وجودم خالی‌ست به امیدِ نَمی از چاهِ علی آمده‌ام چاه...آن سنگِ صبوری که ترک خورد از "آه" اشک می‌ریزم و با آهِ علی آمده‌ام بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلیٍ العفو با دلِ خسته و آگاهِ علی آمده‌ام ** سحرِ نوزدهم فرقِ سرش سخت شکافت با همان سجدهٔ جانکاهِ علی آمده‌ام! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان زلفی که در باد صبا گردد رها یک شب گره وا می‌شود از پیچ و تاب کار ما یک شب به شوقِ روزه، آغوش سحرگاهان به ما واشد که می‌اُفتد گذارِ روسیاهان تا خدا یک شب به دریای ندامت غرق شد اعمال ما شاید به ساحل آورند ایمان ما را موج‌ها یک شب امام عصر هر شب در مناجات است و می‌دانم بگیرد دست ما را لطفِ آن دستِ دعا یک شب خدا هم خِجلت ما روسیاهان را نمی‌خواهد است در بین تمام روزها، یک شب خدای مهربانم زود می‌بخشد گناهم را فقط باید بکوبم حلقه‌ی این خانه را یک شب شب احیاست مهدی جان! دلم را زنده کن باعشق بیا ای خسرو خوبان به دیدار گدا یک شب قدم بر چشم من بگذار تا قرآن به سر گیرم چه خواهد شد ببینم آن جمال دل‌ربا یک شب؟ * خدایا رحم کن بر ما به حق سِرّ مستورت! همان سِرّی که شد در برملا یک شب همان سِرّی که سَر زد از فراز نیزه‌ها یک روز همان سِرّی که در ویرانه شد مشکل‌گشا یک شب حرم پُر می‌شود از عطر سیبِ حضرت زهرا که می‌آیند در کرببلا، آل عبا یک شب کند ذکر مصیبت، مادری داغِ پسر دیده به آه و ناله می‌گریند جمع انبیا یک شب گنه‌کارم ولی نور امیدی هست در قلبم که می‌آید به فریادم علیِ مرتضی یک شب ✍ حجت‌الاسلام © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در مجلس ما یار نیاید که بیاید؟ دلدار به دیدار نیاید که بیاید؟ سلطان به گداهای در خویش بنازد بیچاره به دربار نیاید که بیاید؟ دور تو شلوغ است... مگر که همه پاکند! پیش تو گنهکار نیاید که بیاید؟ بر طاق شفاخانه نوشتند کریمان بیمار و گرفتار نیاید که بیاید؟ بالا سر نوکر دم تشییع جنازه ارباب وفادار نیاید که بیاید؟ این بَرده ی بازار نجف دلهره دارد حیدر سر بازار نیاید که بیاید؟ سرمست علی هستم و جام شب قدرش آن ساقی کرار نیاید که بیاید؟ لب تشنه ی آن تشنه لبِ آبِ فراتم سقا دم افطار نیاید که بیاید؟ با سر به زمین خورد و دل خیمه بهم ریخت ای مشک! علمدار نیاید که بیاید؟ وقتی سر ناموس علی معجر پاره است عباس در انظار نیاید که بیاید؟ ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آرام درخـون خفتی و لب بـاز كردی فزت و رب الكعبــه را آغـاز كردی توبـا نسيـم آه خـود، در آن شب قـدر يك در به روی عرش اعلا باز كردی خـون دلی كه خورده بودی از سرت ريخت بر روی محرابی كز آن پـرواز كردی گنجينــه ی راز الهـی بــودی و بــاز محــراب را آئينـه دار راز كــردی گاهی برای قاتلت كـردی سفـارش گاهی يتيمـان را ز رأفت، نـاز كردی وقتی كه بـرعبـاس گفتی ازحسينت از كـربــلا يك راز را ابـراز كردی دنبال تو عــدل وامـان بار سفر بست آن شب كزين دنيا سفر آغاز كردی رفتی ولی بـانگ رسـای معـدلت را سرتاسر دنيـا طنيــن انداز كردی بار دگـر با التفـاتی چــون هميشـه طبع «وفایی» را سخن پردازكـردی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه‌ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه‌یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین ** چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه‌ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدم‌هاش سَنان می‌خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برا کارگر روضه‌هات شدن میشه لطفاً منم انتخاب کنی دست و بالم خالیه اما علی میشه روی گریه‌هام حساب کنی؟ یادگرفتم از مرام فاطمه جون بدم ولی دل از تو نکنم تا فقط یه بار به چشم تو بیام خیلی به این در و اون در می‌زنم توی تاریخ اومده، اهل زمین قدر تو نمی‌دونستن، آسمون! یه روز از قدرت شمشیر دو دم یه روز از صبر تو بند اومد زبون هر جوری شده اذیتت کنن بنا رو بر این گذاشتن آقا این که وقت دیدنت سلام کنن لیاقت می خواست، نداشتن آقا یه نفر تا تو رو دید توی مسیر روشُ چرخوند و راهش رو جدا کرد هر کسی پشت سر غیر تو رفت توی هر دو دنیا پشت به خدا کرد تو صف نماز بهت جا ندادن تا شاید وقت دعاتو بگیرن ولی بی خبر از اینکه نمیشه جلوی دید خدا رو بگیرن دوست دارم یه بار ببینمت تا که قبل هر کسی بهت سلام کنم قول دادی میای و باید دم مرگ برای عرض ادب قیام کنم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فرقِ سرم وا شد ولی دردم دوا شد حیدر از این دنیای بی زهرا رها شد فزت و رب الکعبه رو گفتم بدونن زخم سرم زخم دلم بوده که وا شد زخم بدن راحت‌تر از زخمای نیشه زخم زبون می‌زد به من دنیا همیشه گفتن که: ماهش توی کوچه خورده سیلی حق داره خب توو کوچه آفتابی نمیشه یادم میاد گفتی که تا آخر باهاتم ای یاس من از تو چی مونده غیر ماتم؟ روی در و دیوار، ثبته خاطراتت پرپرشدی تو بین دفترخاطراتم گفتم چرا به رفتنت اصرار داری گفتی باید ثابت کنم تو یار داری یادم نمیره با سراپای وجودم گفتم نرو زهرای من! تو بارداری... توو قبر خوابیدی و بیدار تو هستم مشتاق مرگ و صبح دیدار تو هستم با خنده و عطر و حنا بعد از تو قهرم من بیست و نه ساله عزادار تو هستم این غصه‌های کهنه جا کرده تو سینه آره دیگه... دنیای بی زهرا همینه این زینبم غصه زیاد داره، بذارید حداقل دیگه منو اینجور نبینه روزی همینجا رو سرش سنگا میبارن سر به سرش توو کوفه شاگرداش میذارن توی گلیم آوردنم، طاقت نیاورد میمیره حرف بوریا پیشش بیارن سنگ ِ خلاصه دشمن اصلی شیشه شد وقت رفتن دم‌دمای گرگ و میشه خون خیلی از من رفته و خشکیده لب‌هام آدم که زخمی باشه دائم تشنه میشه از تشنگی هر آدمی از حال می‌ره یک ساعتش واسش قد یک سال می‌ره فکر حسینم، دردمو از یاد بردم تنها و تشنه‌لب تهِ گودال می‌ره سروده گروه شعری © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در زخم تیر معصیت روی پر و بالِ من است هر پَری روی زمین دیدی، بدان مال من است دستِ من از دامنت وقتی رها شد..، گُم شدم این همه سردرگُمی آثارِ اِهمال من است این هیاهوهای من یعنی تماشا کن مرا جلبِ چشمانت شدن، بانیِ جنجال من است قلب من_این سیبِ نو رَس_ را بیا وُ رَد نکن حاصل یک عُمر زحمت، میوه‌ی کال من است من فقیرم..، کُلِّ دارائیم، اشک روضه‌هاست گریه بر ذُرّیّه‌ی صِدّیقه، اموال من است هر کجا باشم، غذایم را حسن‌جان می‌دهد نان‌خورِ مَردِ کرم بودن که مِنوال من است! روزه‌ی ما را رطب‌های نجف وا می‌کند رزقِ نخل مرتضی، افطار اَمثال من است هِدیه از دست پدر وقتی که باشد..، بهتر است دیدنِ ایوان‌طلا، عیدی اِمسال من است طالعِ نوکر فقط با کربلا خوش می‌شود کاش می‌دیدم که بابُ القِبله در فال من است دائماً عطر ضریحِ شاه را بو می‌کِشم خاطرات صحن او روی پَرِ شال من است " کُشته‌ی لب‌تشنه‌ی‌ من! دوستت دارم حـسـین" این حدیث دلنشینِ عاشقی..، مالِ من است در اُمورات حسینی، کار، دستِ زینب است این عقیله کارفرمای من و آلِ من است ▪️ آه از آن ساعت که خواهر روی تل از حال رفت گفت: قربانگاهِ تو در اصل گودال من است شمر بعد از ذبحِ طولانی تو ، آمد حرم... قاتلت این خیمه تا آن خیمه، دنبال من است ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خیره به آسمان شده این دیده‌ی ترم من بی کس همیشه‌ی تاریخ، حیدرم... یک روز آب خوش به گلویم نرفته است از ابتدا غریب مرا زاد مادرم امشب فقط به فاطمه‌ام فکر می‌کنم آغوش باز کرده در این شام آخرم افطار تلخ من به نمک باز می‌شود خرما چرا گذاشته زینب برابرم ای کوفه خوش بخواب علی رفتنی شده راحت شدید از من و فریاد منبرم وقت اذان شده‌ست مهیای رفتنم شمشیرتان کجاست؟ بکوبید بر سرم الله اکبر! أشهد حیدر بلند شد... یارب گواه باش که پُر گشته ساغرم ** فُزْتُ وَ رَبِّ کَعبه! سرم غرق خون شده این را برای فاطمه سوغات می‌برم من را رها کنید خودم راه می‌روم حالا که ایستاده دم خانه دخترم زینب بمان به خانه که خانه‌ست جای تو... این کوچه نیست جایِ تو ای بانویِ حرم از کوچه رد شدن به تو یک‌روز می‌رسد از حال و روز کوفه‌ی آن‌روز مضطرم فریاد می‌زنند ببینید اسیر را فریاد می‌زنی که خدا نیست معجرم فریاد می‌زنند که خیراتشان دهید فریاد می‌زنی که زنسل پیمبرم فریاد می‌زنند که زینب! حسین کو؟ فریاد می‌زنی که به نیزه‌ست دلبرم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e