eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ ؛ ؛ سخت در نفْس خود گرفتارم نیست جز‌ معصیت دراین بارم دور افتاده‌ام ز آغوشت تو به فکر منی و من زارم فیض آماده‌ست و من کورم نور آماده‌ست و من نارم با تو بودم ولی عوض نشدم این همه با گُلم، ولی خارم مثل خوبان به من محل دادی نه! نگفتی که من گنه‌کارم تو به رویم نمی‌زنی اما... چه کنم با گناه بسیارم عمر رفت و اجل رسید و هنوز بنده‌ی زرق و برق بازارم نیمه‌شب آمدم که عرض کنم... عذرخواهم خدای غفارم! تو دوای منی، شفای منی نظری کن که سخت بیمارم به سرم فکر کربلا زده است به هوای حسین بیدارم کربلای مرا ضمانت کن برسان تربتی ز دلدارم فاطمه امشب آمده به حرم آرزومند شام دیدارم ناله ی یا بُنَیَّ خواهد زد به تنت هرکسی که آمد زد... اهل کوفه چرا نفهمیدند به بزرگان لگد نباید زد... تو بریده بریده جان دادی خنجرش را کشید و ممتد زد حرمله بر گلوت محکم زد و سنان بر دهان تو بد زد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای غربت شاه غریب سینه زدم برای حضرت شیب الخضیب سینه زدم گریستم همه‌ی عمر جای یارانش میان روضه به جای حبیب سینه زدم عزیز فاطمه گفتند عجیب کشته شدی... که بین روضه برایت عجیب سینه زدم شنیده‌ام که سر صبر کشتنت، حالا... به قتلِ صبرِ تو من بی‌شکیب سینه زدم به نوحه‌خوانِ تو گفتم بگو از آب فرات همین که گفت شدی بی نصیب، سینه زدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
محبوب جان و جانِ جهانم، حسین جان روح و روان و راحتِ جانم، حسین جان آرامش خیال نفس‌های زندگی ذکر همیشه روی زبانم، حسین جان من از دعای مادر تو نوکرت شدم ای کاش نوکر تو بمانم، حسین جان پیچیده روزگارِ مرا زخم و داغ و درد از دردِ این جهان برهانم، حسین جان در کوره‌راه زندگی‌ام، عطر روضه‌ات راه حیات داده نشانم، حسین جان وابسته‌ام به روضه‌ی تو همچنان نَفَس من بی تو یک نفس نتوانم، حسین جان این روزها غمِ حرم و غربت و فراق افتاده مثل زخم به جانم، حسین جان 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلتنگ «گرچه دوریم، به یادِ تو سخن می‌گوییم» بُعد منزل چه بلاها به سرِ ما آورد! @dobeity_robaey
؛ در حسرت نه تمنای خود بیان داریم نه دگر فکر آب و نان داریم شکر خالق، همینکه عرضِ سلام... محضرِ صاحب الزمان داریم لحظه‌ای بین غم رها نشدیم بس‌که مولای مهربان داریم مرگ نزدیک و غافلیم از آن چقدر ما مگر زمان داریم؟! سر به زیر از خجالتیم اما چشم بر لطف آسمان داریم داغ دیدند همسران شهید تا که امنیت و امان داریم شد پریشان وجود و خاطرشان اگر آرامشِ روان داریم روضه‌خانه، بهشت نوکرهاست جا در این بیت و آستان داریم روز و شب از فراق کرب و بلا ذکر "مولا حسین جان" داریم گرمی داغ اوست در دل ما از غمش بین دل، نشان داریم ** یاد دست گره‌گشای حسین گله از دست ساربان داریم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بالابلندی، شانه‌های مهربان داری بر طاق چشمانت دو ابروی کمان داری بر لب طنین دلنشین نور و الرحمن روی عبایت آیه‌هایی از دخان داری بارانی و با ابرهای جمعه می‌باری بارانی و در مُشت خود هفت آسمان داری در دست، گرچه ذولفقار انتقام اما بر روی دوشت بقچه‌های آب و نان داری ما عاشقان مدعی هرگز نفهمیدیم حسی که تو، به هر کدام از شیعیان داری! گفتیم دوری، بی نشانی، غافل از اینکه هر جا که دلتنگ توأیم، از خود نشان داری ** هر جا که نامت را بخوانم می‌رسی از راه هرجای دنیا باشم آنجا جمکران داری ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای چاره‌سازِ مشکل ما را تو چاره کن برحال عاشقانِ خرابت نظاره کن پرده ز رخ نمی‌کشی ای ماهِ دل، مکش حرفی بزن، به جانب ما یک اشاره کن خورشیدِ آسمانِ علی، ماه فاطمه شام سیاهِ بخت مرا پُر ستاره کن بنگر چه آمده به سرم از فراق تو زخم دل شکستۀ ما را شماره کن ما از نفس فتاده و در راه مانده‌ایم ما را به روی مرکبِ لطفت سواره کن ای سایۀ عنایت تو بر سر همه بر سائلِ شکسته، نگاهی دوباره کن باید عریضه‌ای بنویسم برای تو خواهی بخوان تو نامۀ من، یا که پاره کن ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
10.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای‌کاش که موسمِ خروشم برسد هنگام نشاط و جُنب‌و‌جوشم برسد ای‌کاش که فریاد انا المهدی تو... در یک سحر جمعه به‌گوشم برسد 📝 |عضو شوید https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یُمن گریه‌ی شب تا به صبح بیدارم به آب می‌نگرم روضه می‌شود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه‌ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم، هنوز می‌بارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه‌ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی‌ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم نرفته از نظرم عمه‌ام زمین می‌خورد نرفته از نظرم گریه‌های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه‌ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه‌ی بازار برده‌ها لرزید بلا کشیده‌ی شام سیاه بازارم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضه‌دارِ منا توئی آقا شاهدِ کربلا توئی آقا پیش تو مادرت زمین خورده نوه‌ی مجتبی توئی آقا همره عمه آمدی گودال راویِ ماجرا توئی آقا آنکه دیده گروه‌گروه زدند سنگ و چوب و عصا توئی آقا آنکه دیده به زیرِ چکمه‌ی شمر شاه، زد دست و پا توئی آقا آنکه دیده تمام قرآن شد با لگد جا به جا توئی آقا آنکه دیده ضریح مویِ حسین دستِ یک بی‌حیا توئی آقا آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا رفت بر نیزه‌ها توئی آقا بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه سویِ آل عبا توئی آقا آنکه همراه قافله رفته سویِ شامِ بلا توئی آقا سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شکستند حرمت سادات اوج بی غیرتی نشان دادند سنگ در دست این وآن دادند اول شهر عنان مرکب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام، پیرو جوان ناسزاها به کاروان دادند رأسِ جدت به زیرِ پا افتاد بسکه سر نیزه را تکان دادند دستِ سادات بر سرِ بازار صدقه تکه‌های نان دادند بوسه‌گاهِ رسول خاتم را به دمِ چوبِ خیزران دادند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خواهم کنم روایت، با صوتِ آشکارا یک گوشه از تمامِ، غوغای کربلا را وقتی که مرکب آمد بی راکبش ز گودال حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا از پرده‌های خیمه بیرون شدند زن‌ها لطمه‌زنان به صورت، خَستند قلب ما را من بودم و امامم، یعنی امام سجاد مَحرم نمانده بود از اَقوام، خیمه‌ها را دیدم که بانوان تا، گودال می‌دویدند سعیِ صفا و مروه اینجاست نینوا را بر سر زنان تمامِ اهل حرم به گودال کردند جمله بر پا اهلِ سما عزا را کعبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش با چشمِ خویش دیدیم خونبارشِ مِنا را من همرهِ رقیه ملحق شدم به عمه غلطان به‌خاک دیدم فرزند مصطفا را با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت نگذشت دیری اما، دیدم چنین قضا را "وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه دیدیم ساعتی بعد، آقای سر جدا را بی سر عزیز زهرا افتاده بود بر خاک این است عشق‌بازی با بندگان خدا را تنگِ غروب بود و حکمِ امیرِ لشکر: عریان کنید اینَک ابدانِ کشته‌ها را! تن‌ها همه به صحرا، سرها همه به نیزه! نه با کسی مروت، نه با کسی مدارا دیدم تمامِ سرها بر نیزه‌ها چو خورشید کردند سوی سرها، پرتاب سنگِ خارا در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت از عمه‌اَم بجویید دنبال ماجرا را... 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e