#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
ششماههی حسین لبش التهاب خورد
آنجا که اسب شمر، لب نهر آب خورد
آورد طفل را وسط دشت و آب خواست
گوشش ولی به هلهله جای جواب خورد
شاه احتجاج کرد ولی در جواب شاه
تیری به حنجر پسرش با شتاب خورد
آنقدر تیز بود که یکجا ز جا پرید
مثل تلنگری که به روی حباب خورد
از نهر آب رفت و به نحر علی نشست
هی تیر تاب خورد و علی پیچ و تاب خورد
یک بار خون اصغر و یک بار قتلگاه
پس صورت حسین دو دفعه خضاب خورد
آورد طفل را ببرد سمت دار حرب
یک دفعه چشمهاش به چشم رباب خورد
✍ #وحید_عظیم_پور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
تو که لبتشنه بودی، چارهای را دست و پا کردند
برایت عاقبت زیرِ گلویت چشمه وا کردند
تنت را موقعِ بیرون کشیدن از درونِ خاک
به زورِ ضربههایِ محکمِ سرنیزه تا کردند
فقط یک نیزه خالی بود و نیزهدار سر میخواست
که اینها با سرِ تو حاجت او را رَوا کردند
غریبی میکنی بالایِ آن نیزه نمیمانی
سرت را چند باری رویِ نیزه جابهجا کردند
نخِ قنداق، یا معجر، نمیدانم چه بود اما
سرت تا بند شد بر نیزه، جشنی را به پا کردند
سرت بر رویِ نیزه، رو به رویِ مادرت اما
تنت را مثلِ بابا در بیابانها رها کردند
✍ #مهدی_قربانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
خیمهها را عجیبتر میکرد
گریههایِ عجیبِ آن نوزاد
پیشِ گهوارهاش زمین میخورد
مادرِ بی شکیبِ آن نوزاد
همه مشغولِ کودکش بودند
خبر از سمتِ علقمه آمد
که عمو رویِ خاک افتاده
وَ پدر دست، بر کمر میزد
نا امیدانه مادرِ اصغر...
رو به زینب، چکار باید کرد؟
دارد از دست میرود طفلم
سوخت از تب، چکار باید کرد؟
اینچنین صحنه را تصور کن
این همه درد را کجا دیدی؟
تا به حالا تمامِ عمر آیا
سُرفهی خشکِ طفل را دیدی؟
پدرش آمد و عبایی خواست
طفل را در عبایِ خود پیچید
نرم و آهسته گام بر میداشت
لبِ او را چقدر میبوسید
تا عبا را کنار زد بابا
دید طفلش دوباره تب میکرد
پسرِ مظهرِ مناعتِ طبع
آب از دشمنش طلب میکرد
اشکِ بابا فقط تمسخر داشت
به علی رحم شد؟ بگو اصلاً
حرمله آمد و نشانه گرفت
یک سه شعبه رسید تا گردن
گره افتاده بود در کارش
پدری مانده بود شرمنده
این طرف گریهی حرم بود و
آن طرف یک سپاه در خنده
وَ گذشت و گذشت و گذشت
روزگاری به مادرش طی شد
اصغرش را ندید تا وقتی
که سرِ او سوارِ بر نِی شد
گفت حالا به رویِ این نیزه
لااقل قد کشیدهای، مادر
از کبودیِ پلکِ تو پیداست
چِقَدَر زجر دیدهای مادر
✍ #مهدی_قربانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
از گلویت پسرم هرم عطش میبارد
لبت از تشنگی انگار که آتش دارد
میزند شعله لب سوختهات بر جگرم
تاب یک ناله نماندهست برایت پسرم
برو ای تشنه محال است که آبت ندهند
نه! بعید است که این قوم جوابت ندهند
**
تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست
بین این طایفهی شبزده یک آدم نیست
مهلت حرف ندادند به لبهای پدر
خون لبهای تو پاشید به سیمای پدر
حرمله کاش که شرمندهی رویت میشد
کاش دستم سپر زیر گلویت میشد
ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت
چقدر تیر بزرگ است برای گلویت
میچکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم
ماندهام با تو چگونه بروم سمت حرم
✍ #حسن_کردی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رباب_س
#محاوره
شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهوارهش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه
حرمله وصلهی جونمو گرفت
عصای قدّ کمونمو گرفت
مگه من چند تا دیگه پسر دارم
حرمله یکی یدونهمو گرفت
اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره
کفْن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره
نیزه میخواد بی نقابت ببره
بهره از بوی گلابت ببره
وقتی نیزهدار داره تابت میده
لالایی میگم که خوابت ببره
سندی بودی که رو شدی علی
هق هق بُغض گلو شدی علی
آرزوم بود ببینم بزرگ شدی
حالا همقدّ عمو شدی علی
✍سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
@dobeity_robaey
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
آنقَدَر لب تشنه و معصوم بود
گریه هم میکرد، نامفهوم بود
صورتی کوچک شبیه غنچه داشت
استخوانش نرم، مثل موم بود
مادرش از تشنگی شیری نداشت
در میان خیمهها مغموم بود
جان به قربانِ غریبیِ حسین
از دو قطره آب هم محروم بود
آب را بستن به روی کودکان
در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!
شد از این کودک تلظی کردنش_
سهم بابایی که خود مظلوم بود
با سه شعبه، طفل ششماهه زدن
در میان کفر هم مذموم بود
بین دستش یک طرف جسم علی
یک طرف هم صورت و حلقوم بود
گوش تا گوش علی پاشیده شد
چون به جرم عاشقی محکوم بود
**
عصر عاشورا رسید و صحبت از
نبش قبر کودکی معصوم بود
پیش چشم مادرش رأس علی
لا به لای نیزهها معلوم بود
✍ #محمدجواد_شیرازی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
شبیه هاجرِ دنبالِ آب، باگریه
دوید در دل صحرا رباب باگریه
برای مادر اصغر در آسمان، آنروز
نشست، روضه گرفت، آفتاب باگریه
به یاد گریهی طفل رباب، ساقی شد...
کنار علقمه از غصّه، آب، باگریه
شبیه عاشق دلتنگ، تیر از چلّه
دوید سمت علی باشتاب، باگریه
بهگریه گفت: که سیراب شد علیاصغر؟
حسین داد بهزینب جواب؛ باگریه...
حسین گفت: علیجانْ خدانگهدارت!
رباب گفت: عزیزم بخواب...، باگریه
برای داغ دل مادر علیاصغر
دل زمین و زمان شد کباب باگریه
به روی حنجر او فتح باب شد با تیر
اگر چه بسته شد آخر کتاب باگریه
دلی که سوخت به یاد گلوی نازک او
به روسیاهی خود زد نقاب باگریه
✍ #سجاد_روانمرد
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
نمیرسد به مقامات تو گمان کسی
نبوده لایق توصیف تو، بیان کسی
به هیبت تو یقیناً به طور جلوه کند
خدا اگر که خودش را دهد نشان کسی
به آستان گلویت دخیل میبندد
اگر که کارد رسیده به استخوان کسی
علیتر از همه اوقات میشوی امروز
شدهست نغمهی لالاییات اذان کسی
برای اینکه به "نورِ" تو سر به راه شوند
به ناکسان زده رو، قلبِ مهربان کسی
رسیده بر عتباتِ لبِ تو هُرمِ عطش
رسیده بر لب خشکیدهی تو جانِ کسی
به جز حسین که جان داده با تلظّیِ تو
نبود صبر در این امتحان توان کسی
بهشت، روضهی تو گشته گوش تا گوشش
سهشعبه آمده بی اذن در جنانِ کسی
به آسمان دم مظلوم میدهد پدرت
که خون حنجرهات هست نوحهخوان کسی
پی غنیمتِ قتل تو آسمان و زمین
تنت از آنِ کسی و سرت از آنِ کسی
رباب بعد تو دیگر به زیر سایه نرفت
به روی نیزه سر توست، سایهبان کسی
✍حجتالاسلام #محسن_حنیفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی؛ #شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
نزدیکتری از رگِ گردن به گدایت
ماییم و طوافِ حرم کرب و بلایت
هر جای جهان مینگرم نام تو آنجاست
از هر نظر انگار شبیهی به خدایت
گشتیم تمامی جهان را و ندیدیم
شیرینتر و دلچسبتر از شور عزایت
در روز قیامت که جهان دور تو جَمعست
بگذار که ما نیز بیفتیم به پایت
بگذار که من نیز گرفتار تو باشم
یک جرعه بنوشان به من از جام بلایت
پَرسوخته چون فطرس و دلسوخته چون حُر
من آمدهام باز به امید عطایت
ای آنکه جهان تکیه به دستان تو دادهست
حالا چه شده تکیه زدی خود به عصایت؟
**
با خوود و سپر رفت به میدان علی اکبر
از معرکه برگشت ولی بین عبایت
دیدند ملائک همگی گوشهی گودال
آغوش گشودهست خداوند برایت
بر نیزه شدی قاری قرآن، چه شکوهی...
ای آنکه دل از فاطمه میبُرد صدایت
✍ #احسان_نرگسی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#محاوره
برای روضهی اکبر، بیار امشب دل زارو
باید حتماً پدر باشی، بفهمی حال آقارو
نخ تسبیح و بازش کن، میونِ جمعیت بنداز
صدا کن پیرمردی رو، بگو جمعش کن اینارو
نمیشه جمع و جورش کرد، تنی که ارباً اربا شه
باید سرهم کنیش آروم، بذاری پیش سر، پارو!
شکاف پهلوشو تا دید، به یاد میخ در اُفتاد
حسین بالاسرِ اکبر، دوباره دید زهرارو
پاشو تا معجرم باشه، نذار موهام پریشون شه
داره زینب با این حرفا، به هم میریزه دنیارو
جوونای بنیهاشم، کمککارِ حسین بودن
چجوری یه جَوون مُرده، بگرده کل صحرارو؟!
یکی روی عبا میرفت، یکی زیر عبا میرفت
پسر تشییع شد حالا، ببین تشییع بابارو
تمام صورتش زخمه، تمام صورتش کندهست
یکی پاشه توی خیمه، بگیره دست لیلارو
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد
وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد
با ضربهی نیزه، وسط معرکه دیدم
از پشت فرس، جلوهی پیغمبرم افتاد
هم میوهی دل بود مرا، هم پر پرواز
هم میوهی دل چیده شد و هم پرم افتاد
دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری
در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد
بر صورت خونیِ علی بر سر زانو
با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد
آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند
هر گوشهای از دشت، گل پرپرم افتاد
شد گریهی من باعث خندیدن دشمن
عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد
دلشورهی جان دادنم از خس خس اکبر
بر سینهی پر عاطفهی خواهرم افتاد
در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا
گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد
✍ #محمدجواد_شیرازی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشهی گلاب نیفتد
چشم ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد
میرود ارباب مثل باز شکاری
شیر حرم از روی عقاب نیفتد
کرده کمین نیزهای به قصد تقرب
نقشه کشیدهست از ثواب نیفتد!
آمده شیطان ز صحنه عکس بگیرد
حرمله نزدیک شد ز قاب نیفتد
فاطمهی کربلاست حضرت زینب
آمده تا باز ابو تراب نیفتد
خیمهی لیلا غریق اشک حرم شد
خانهی کس اینچنین در آب نیفتد
گفت که از ما گذشت؛ کاش خدایا
ولوله در خیمهی رباب نیفتد
✍ #سیدمیلاد_حسنی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e