eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد زندان‌بان اسیر چشم‌هایت بوده است با خبر از کم و کیف ماجرایت بوده است با تو طی‌ُّالارض کرد و از بلندی‌ها گذشت هرکه روزی زیر باران دعایت بوده است در غل و زنجیر هم نفرین نکردی هیچ‌وقت بر لبت یک عمر لبخند رضایت بوده است از رضایت گفتم و باب الرضایت باز شد هر چه ما داریم از باب الرضایت بوده است هفت دریا، هفت وادی، هفت خوان بندگی پله‌ای از نردبان ربنایت بوده است ای که در باب الحوائج بودنت تردید نیست ای که در هفت آسمان هم رد پایت بوده است سال‌ها در غربت زندان هارون الرشید حلقه‌ها تسبیح و سجاده عبایت بوده است اهل قم هستیم و دائم کاظمینی می‌شویم در حرم یک عمر عطر آشنایت بوده است شعرهامان را برای دخترت خواهیم خواند شعرهایی را که در حال و هوایت بوده است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج" را هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه پُر می‌شد از همسایه‌ها دور و بر خانه یک سفره‌ی نذری، قدر وسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم می‌آوردند یک سفره‌ی موسی بن جعفر نذر می‌کردند عصر سه‌شنبه خانه‌ی ما رو به را می‌شد یک سفره می‌افتاد و درد ما دوا می‌شد با اشک وقتی چشم مادر آشنا می‌شد آجیل‌های سفره هم مشکل گشا می‌شد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره‌ی موسی بن جعفر بود گاهی میان روضه‌ی ما شور می‌آمد پیرزنی از راه خیلی دور می‌آمد با دختری از هر دو چشمش کور… می‌آمد بهر شفای کودک منظور می‌آمد یک بار در بین دعا مابین آمینم برخاست از جا گفت دارم خوب می‌بینم آنکه توسل یاد چشمم داد، مادر بود آنکه میان روضه می‌زد داد، مادر بود آنکه کنار سفره می‌افتاد، مادر بود گریه کن زندانی بغداد، مادر بود حتی نفس در سینه‌ی او گیر می‌افتاد هر بار که یاد غل و زنجیر می‌افتاد می‌گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد… آه در خلوت او غیر زندانبان نیامد… آه این بار یوسف زنده از زندان نیامد… آه پیراهنش هم جانب کنعان نیامد… آه از آه او در خانه‌ی زنجیر شیون ماند بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند این اتفاق انگار که بسیار می‌افتاد نه نیمه‌ی شب موقع افطار می‌افتاد هر شب به جانش دست بد کردار می‌افتاد انقدر می‌زد دست او از کار می ‌افتاد وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر عاشق سرگشته‌ای که غرق حیرانی‌ست آقاست مادامی که در دام تو زندانی‌ست در سینه‌ام جز مهر تو جاری نخواهد شد با شوقِ مدح تو لبم گرم غزل خوانی‌ست هر کس که خرج غیر تو کرده‌ست طبعش را قطعاً ضرر کرده، پریشان از پشیمانی‌ست مانند "بُشر حافی" خود سر به راهم کن رو کن به این دل، این دلی که رو به ویرانی‌ست لطفی کن امشب در به روی سائلت واكن من که خبر دارم در این خانه فراوانی‌ست عمری نمک گیر تو می‌باشیم و بدبخت است هرکس کنار سفره‌ی اولاد زهرا نیست شیراز، قم، مشهد شهادت می‌دهند آقا این سرزمین از لطف تو همچون گلستانی‌ست یک پنجره فولاد باید ساخت در صحنت این ایده از آنِ هنرمندان ایرانی‌ست از تو نوشتن، از تو خواندن روی منبرها کار فؤاد و دعبل و عمان سامانی‌ست مولا! سفارش کن مرا در نزد فرزندت رؤیای من رؤیای پیرمرد سلمانی‌ست بین دو راهی مانده‌ام در مرثیه دیگر اين شعر هم سردرگم ابيات پايانی‌ست... :: شب‌های تو با اذیت و آزارها طی شد ساق شکسته شاهد غم‌های طولانی‌ست بر روی پل، جسم تو را دیگر رها کردند تا صبح محشر از غم تو دیده بارانی‌ست از بس کفن آمد برایت، مجلس شعرم دیگر اسیر جذر و مدی فوق طوفانی‌ست  ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلم جلد است؛ بین این در و آن در نمی‌چرخد زبانم جز به مدح آل پیغمبر نمی‌چرخد اگر یک لحظه از من چشم برداری چه خواهد شد نه! خون بی اذن تو در بین این پیکر نمی‌چرخد شما از چارده تا کعبه‌ی سیار دنیایی که تا هستی کسی دور کس دیگر نمی‌چرخد تو هستی برکت این سفره‌ها و رزق و روزی‌ها وگرنه زندگی این همه نوکر نمی‌چرخد به لطف بودن اولاد موسی، حالمان خوب است بدون مشهد و قم، چرخ این کشور نمی‌چرخد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
 گوشه‌ی دخمه خلوتی دارد کوه طورش همین سیه چال است نمکِ آخرِ مناجاتش روضه‌های شهید گودال است   توبه می‌کرد جای مردم شهر گریه می‌کرد جای ما و شما پسر فاطمه دعا می‌خواند نیمه‌شب‌ها برای ما و شما هر دلی عاشق نگاهش شد خالی از تیره‌گی و زشتی شد در کنار ضریح چشمانش زن بدکاره‌ای بهشتی شد   زن رقاصه را به راه آورد عارفِ حق، جدا ز غیرش کرد پشت آن میله‌های فولادی این چنین عاقبت به خیرش کرد  با رکوع و سجود فاطمی‌اش شیوه‌ی بندگی به او آموخت با نگاه پر از محبت خود حکمت زندگی به او آموخت ساق پایش شکستگی دارد داد می‌زد ز درد سجاده غل و زنجیرها! اجازه دهید در قنوتش به زحمت افتاده پر و بالش شکسته، ای صیاد این قفس خوب گوشه‌گیرش کرد تازیانه نزن، که رفتنی است دوری از آشیانه پیرش کرد نزنید این قدر به پهلویش یاد غم‌های مادرش افتاد حرف شهر مدینه شد، ای وای باز هم یاد دخترش افتاد شهر بغداد! ناجوانمردی! بردی از یاد حُرمت نمکش خیزران را به یادم آورده زخم لب‌های خشک و پُر ترکش حرف از خیزران و زخم لب است جای طشت طلا فقط خالی‌ست روضه‌ی طشت دردسر ساز است جزء آن روضه‌های جنجالی‌ست به تمسخر گرفت قرآن را طعنه زد با کمال بی شرمی به لب خشک قاری قرآن چوب می‌زد برای سرگرمی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غمی ویران‌تر از بغض گلو افتاده در جانش بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش کسی که از خلیفه تا گدای کوچه‌گرد شهر نمک‌پرورده بود از سفره‌های فضل و احسانش به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش کسی از پشت این در دست خالی برنمی‌گردد مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش به عطر ربنای جاری بین قنوت خود بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیبایی‌اش این بس، بگویم هست ماه آسمان آیینه‌گردانش دلش آشفته‌تر از تشنه کامی‌های عاشوراست عطش پشت عطش می‌ریزد از لب‌های عطشانش گلو می‌داند این بغض نفس‌گیر صدایش را که حتی کوه باشد می‌کند این داغ ویرانش... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در این زندان كه ره بسته است پرواز صدایم را نمی‌بینم كسی را جز خودم را و خدایم را سرم را می‌گذارم روی زانوهای لرزانم یكایك می‌شمارم غصه‌های زخم‌هایم را پریشان حالم و از استخوانم درد می‌ریزد نمی‌جویم ز دست هر كس و ناكس دوایم را اگر چه زخم تن دارم، كبودیِ بدن دارم ولی خرج عبادت می‌نمایم لحظه‌هایم را حضور دانه‌ی زنجیر در راه گلوگاهم دو چندان می‌نماید بغض سنگین دعایم را نمی‌گویم چه كرده تازیانه با وجود من ببین پُر كرده خون پیكر من بوریایم را اگر بنشسته می‌خوانم نمازم را در این زندان غل و زنجیرها كوبیده كرده ساق پایم را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ذره‌ای در نزد خورشید درخشان توأیم تشنه‌ای در حسرت یک جرعه باران توأیم سال‌ها نان خورده‌ایم از سفره‌ی اولاد تو روزی ما می‌رسد چون بر سر خوان توأیم گوشه‌ای از صحن آیینه و یا صحن عتیق هرکجا هستیم گویی کنج ایوان توأیم زائران دختر تو زائران فاطمه‌اند تا ابد ممنون این لطف دو چندان توأیم ما غذای خانه‌هامان هم غذای حضرتی‌ست در میان خانه هم در اصل مهمان توأیم بی گمان ایل و تبارت عزت این کشور‌اند در حقیقت اهل جمهوری ایران توأیم بچه‌های تو در ایران پادشاهی میکنند حضرت غربت‌نشین! مدیون احسان توأیم شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف امر، امر توست آقا، تحت فرمان توأیم بی گمان بی حب تو اسلام ابتر می‌شود دین هر کس پای خود؛ ما که مسلمان توأیم قبله‌ی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض‌، بنده‌ی ناقابل شاه خراسان توأیم عبد صالح بوده‌ای، باب الحوائج بوده‌ای ما هم آقا از مریدان عموجان توأیم... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر هزار امید آوردم بر این در من و این اشک... یا باب الحوائج من و این آه... یا موسی بن جعفر شاعر: با خط: @dobeity_robaey
بر جبين آسمان آثار غم پيدا شده نم نم باران دوباره راهی صحرا شده در ميان سنگ‌ها آيينه‌ای تنها مباد در ميان سنگ‌ها آيينه‌ای تنها شده كاش قلب قفل زندان نيز مثل نيل بود حبس در زندان فرعون زمان، موسی شده "رَبّ خَلّصنی" شده ذكر مدامش در قنوت تنگ‌تر پيش نگاهش عرصه‌ی دنيا شده در دلش با ديدن زنجير و بند و سلسله روضه‌های عصر عاشوراست كه بر پا شده روضه‌ی يک كودک آواره‌ی بی‌سرپناه روضه‌ی يک دختر بی‌تاب بی‌بابا شده روضه‌ی تنهايی زينب ميان دشمنان روضه‌ی قدهای از فرط مصيبت تا شده هم‌نفس با كاروان شام در اين لحظه‌ها مايه‌ی تسكين قلبش ذكر يازهرا شده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻ‌ﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ‌ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻪ‌ﭼﺎﻝ ﺑﻼ‌ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍشک ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ‌ﺍﻟﻤﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ‌ﺳﻨﮓ ﻣﯽ‌ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍشک ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺣﻠﻘﻪ‌ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ‌ﮔِﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ‌ﭼﮑﺪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ‌ﯼ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﻢ ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪ‌ی ﺩﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻ‌ّﯼ ﺷﻤﺎ ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤَﻨَﻢ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ندارد هیچ‌کس در این دل زندان نشان از من نه من دارم خبر از خانه‌ام، نی خانمان از من نسیمی گر گذر می‌کرد، دل چون غنچه وا می‌شد ولی آن هم گریزان است،چون تاب و توان از من تن من با دل زندان و زندانبان شده هم‌رنگ پذیرائی کند با تازیانه میزبان از من به حال من دل آن آهن زنجیر می‌سوزد نمی‌خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی‌گیرد صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزی که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهم نمی‌یابند عجز و لابه، هرگز دشمنان از من الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ می‌خواهم به لب آورده‌ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e