eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
خاک قدمش آب حیات است حسین مهریه‌ی مادرش فرات است حسین غرقیم به دریای معاصی امّا شادیم که کشتی نجات است حسین ✍ @dobeity_robaey
امام مسلکش از مردمِ زمانه جداست امام مظهر احقاقِ حقِ دینِ خداست امام گرچه خودش بنده‌ی خداوند است درست مثلِ خداوند، بی همانند است یقین بدان که مُبری زِ شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه‌ی سیار، و خَلق حُجاج‌اند خلایقند که او را همیشه محتاج‌اند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجبِ شرعی‌ست احترام کنند خلایقند که باید گرامی‌اش دارند امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند اگرچه خلق بدونِ امام محرومند امام و خلقِ جهان لازمند و ملزومند اگرچه خلقِ جهان را ز اوست شأنیتی به هر امامِ جماعت، سزاست جمعیتی اگرچه دینِ خداوند بی نیاز از ماست بدونِ مردم دنیا، امام هم تنهاست! سر خلافت اگر خَلق اختلاف کند امام چاره ندارد مگر مَصاف کند بنا به نص روایت، امام چون کعبه‌ست که واجب است جهان گِرد او طواف کند مطیع امرِ امامت همیشه پشت ولی‌ست اگرچه خَلق علیه وی ائتلاف کند مطیعِ امرِ ولی بینِ کوچه‌ها باید بنا به‌خواست او تیغ را غلاف کند غلاف گفتم و بازویی آمده یادم مگر که قافیه اینک مرا معاف کند قیام همت و عزمی رفیع می‌خواهد امامِ شیعه، محب نه! مطیع می‌خواهد! امامِ شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش دمی به همهمه‌ی شیعیانِ مُنفعلش به شیعه‌ی خود امامی علاقه‌مند نشد بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام، شیعه‌ی خود را عزیز می‌خواهد سرِ برهنه و شمشیرِ تیز می‌خواهد حدیثِ دین خدا، حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی‌ُالله سخت دشوار است مطیع، بهرِ اطاعت همیشه آماده‌ست چنان که حضرت صادق نشان‌ ما داده ست * روایتی‌ست که خالی ز هرچه اشکال است ثقه‌ست چون سندش مُنتَهیُ الآمال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه‌ای خراسانی گلایه کرد به حضرت، که یا امام ششم! برای معرکه آماده‌اند این مردم نظر کنید مساجد پُر از مسلمان‌اند کنون که شکر خدا شیعیان فراوان‌اند به خَلق، حُجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده‌ست تا قیام کنید؟! سخن رسید بدین‌جا، کلام کامل شد غلامِ خانه‌ی حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنورِ خانه‌ی ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل‌وار برو بینِ شعله‌ها بنشین غلامِ خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببینند ترس در جسمش بدون حرفِ اضافه در آن تنور نشست امام صادق دربِ تنور را هم بست پس از گذشتِ زمانی میان خوف و رجا  امام گفت فلانی! تنور را بگشا همین که باز شد آن از شراره‌ها گلگون غلام، سالمِ سالم پرید از آن بیرون! امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی! نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه‌ها داری بگو که شیعه‌ی اینگونه چندتا داری؟ رها ز همهمه ی شیعیان صوری باش اگر که شیعه شدی، شیعه‌ی تنوری باش * تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنورِ حادثه تنها همین تنور نبود دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنورِ حضرتِ صادق اگر گلستان شد تنورِ خولیِ ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که عِلم افروخت سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟ سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خُفت به دامانِ حضرت زهرا سری که دل ز تمام فرشته‌ها می‌بُرد سری که خنده‌ی آن دل ز مرتضی می‌بُرد سری چنان که به شب‌های شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه‌ی زینب سری که بود چنان خطبه‌ی نَبی، سخنش سری که گریه نمودند پنج تن به تنش چرا تمامی موهاش سخت سوخته‌اند؟ سر عزیز خدا را چه‌سان فروخته‌اند؟ صدای قرآنش را شنیده‌ای خولی؟ به چند درهم سر را خریده‌ای خولی؟ کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو کدام دست، دو دندان شکسته است از او؟ ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
👆گریز داستان (هارون مکی) به روضه‌ی
گریز به روضه‌ی دلی که با احادیثِ غریبت آشنا باشد چرا دنبال عِلمِ جِفر و عِلمِ کیمیا باشد به سِحر و غمزه‌هایش خاک را زر می‌کند آن چشم که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد... در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید نباید سَردَرَش نامی به جز دارالشفا باشد نفس‌های شما پیچیده اینجا حجره در حجره در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربّنا باشد فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد چرایش را نمی‌فهمند جز شیخ کلینی‌ها اگر این قال صادق‌ها نباشد، دین چرا باشد؟!... به دنبال چه می‌گردد زمانه، ما که دنبالِ تنور گرم می‌گردیم، تا قسمت چه‌ها باشد چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟ گریز روضه باید باز سمتِ کربلا باشد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
1⃣ گذشت رفرف طبعم به بام عرش علا به نام نامی سبحان ربی الاعلی غذا دهنده مور ضعیف در دل سنگ فنا کننده‌ی خصم قوی به باد فنا برون کِشنده‌ی ناقه ز سنگ سینه‌ی کوه عیان کننده‌ی اژدر به چوب خشک عصا مهیمن است و عزیز و حکیم و قدوس است در آن کتاب که خود گفته نحن نزلنا به پیش حکمش هر سرو قامتی خاضع به ذکر حمدش هر سنگ ریزه‌ای گویا ز دست غیب همی رزق دائمی بخشد به مور در دل سنگ و به وحشی صحرا خبیر سِرّ درون، پرده‌پوش عیب برون علیم عالم غیب و قدیر بر اشیا به موریانه دهد قدرتی که بتواند ز اوج تخت به زیر آورد سلیمان را صفیر مرغ دل هستی از ترانه‌ی اوست به موج موج فضا با نوای روح فزا گذشته عمر به جرم و خطا و غفلت و جهل نکرده عبد گنهکارِ خویش را رسوا زهی عطا که به "ادعونی استجب لکم" اش کشیده دست نوازش به روی اصل خطا از آن زمان که بشر خلق گشته تا امروز همیشه عفو از او بوده و خطا از ما نه تاکنون، همه دم هست کار او بخشش که بحر رحمت و عفوش همیشه جوشد تا شده‌ست بندگی‌اش آورم به‌جا؟ هیهات بَرَد مرا سوی دوزخ بدان کرم؟ حاشا به درد او همه حمدم، دوای او همه شکر که گه به درد نوازش کند گهی به دوا اگر فرشته‌ی طبعی که در وجود من است مدد بگیرد از حی قادر توانا به بامداد که سر می کشد فرشته‌ی نور ز جیب مشرق با طلعتی جهان آرا همی خرامد و از پیکر لطیف سپهر به خنده خنده برون آوَرَد لباس عزا گهی که از نفس روح‌بخش عیسی صبح جهان هستی بهتر ز وی شود احیا گهی که سینه‌ی تاریک شب ز نیزه‌ی خور شکافت چون دل دریا به معجز موسی گهی که می‌شود از مصر عالم مشرق جمال یوسف گمگشته‌ی افق پیدا گهی که غنچه زند خنده بر هزار شود به صد هزار زبان گرد آن قصیده سرا قصیده گویم در مدح سید لولاک چکامه آرم در نعمت خواجه‌ی دو سرا سفیر خالق ارض و سما ابوالقاسم خدایگان همه انبیا رسول خدا زبان گرفته ملائک به مدح وی شب و روز چنانکه ذکر خداوند را به صبح و مسا امین اول عالم، پیمبر خاتم سفیر آخر یزدان، مقرب اولی به هفت چرخ نبوت خدیو در همه‌دم به نُه سپهر رسالت رسول در همه‌جا نظام شرک ز توحید او به استهلاک قوام عدل ز قرآن او به استعلا به خونِ هم شده تشنه طوایف از هر سو به جنگِ هم همه راهی قبایل از همه جا زنان برهنه به گرد حرم طواف‌کنان حرم به آنهمه پاکیش خانه‌ی بت‌ها فدای جهل پدر دختران زنده به گور ز چشم مادر جاری سرشک خون پالا نه دوستی، نه حقیقت، نه آبرو، نه شرف نه علم بود و نه دانش، نه روشنی، نه صفا ز جمع عالمیان رخت بسته بود شرف زچشم آدمیان رو گرفته بود حیا درون تیرگی، انسانِ روشنی می‌سوخت فراز تخته‌ی سنگی کنار غار حرا یتیم دوده‌ی هاشم ولی به خلق پدر چراغ دیده‌ی آدم ولی به ره تنها به سر هواش که از پای خلق گیرد بند به لب دعاش که بخشد نجات انسان را نشسته بود که ناگاه نغمه‌ای جانبخش طنین فکند به گوشش ز موج موج فضا ندا رسید که ای رسته از خودت إقرأ بخوان به نام خدواندگار بی همتا بخوان محمد "اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ" بخوان محمد آری بخوان به نام خدا بخوان به نام خدایی که با قلم گردید برای انسان در سیر علم راهنما بخوان محمد اینک خدای بنهاده به فرق شخص شخیص تو تاج "کرّمنا" بخوان محمد اینک تویی سراج منیر بخوان محمد اکنون تویی چراغ هدا بخوان محمد الحق تویی بشیر نذیر بخوان محمد بالله تویی رسول خدا بخوان محمد پایان گرفت ظلم و ستم بخوان محمد آغاز شد صدق و صفا بخوان محمد تا کی جهان به چنگ هوس بخوان محمد تا کی بشر اسیر هوا فرشته رفت و محمد به گرد خود نگریست ز هر وجود مر او را رسد درود و صلا ز سنگ و کوه و در و دشت و دامن خشکی ز رود و چشمه و موج و کرانه دریا گرفته‌اند به مدحش زبان به صوت ملیح گشوده‌اند به وصفش دهان به بانگ رسا به خانه آمد و پیچید جامه بر تن و خفت که از فرشته‌ی وحی آمدش دوباره ندا که ای گلیم بر اندام خویش پیچیده زجای برخیز و بزن بر تمام خلق صلا ز جای خیز و جهان را بکن ز کفر تهی ز جای خیز و بشر را نما ز شرک رها ز جای خیز و بخوان آنچه را خواست بشر ز جای خیز و سخن را شروع کن از لا الا محمد اینک کتاب توست به دست الا محمد اینک نوای توست به‌پا الا محمد اینک سراج توست منیر الا محمد اینک بنای توست به‌جا الا محمد بوجهل‌ها بر آن شده‌اند که از تو امت اسلام را کنند جدا الا محمد بت‌ها دوباره می‌خواهند زنند لاف خدایی به امتت همه‌جا الا محمد باز از درون برآر سخن الا محمد باز از خدا زبان بگشا قسم به کعبه و آثار جاودانه‌ی او قسم به "إقرا" و آوای وحی و غار حرا به ذات قادر منّان به جان ختم رسل به زهد و پاکی حیدر، به عصمت زهرا به آن صحابه که در خط مرتضی بودند به عزت حسنین و به زینب کبرا ادامه شعر در پست بعدی👇
2⃣ ادامه شعر قبل👆 به اولیاء اللهی، به انبیاء سلف به جبرئیل و به لوح و قلم به ارض و سما به مکه و به منا و به مشعر و به عرفات به یثرب و نجف و کاظمین و کرببلا به طالبی که فنا گشت در مسیر طلب به عاشقی که بلی گفت در طریق بلا به کشته‌ای که خونش حیات داد به دین به زنده‌ای که ز عزمش ثبات داد به ما به اشک چشم یتیمان، به دختران حسین به خون پاک شهیدان، به سیدالشهدا به آن تنی که نهان شد ولی به قلزم خون به آن سری که جدا شد ولی ز راه قفا به عون و جعفر و عباس و قاسم و اکبر به هر شهید که در این طریق گشت فدا که در طریق رسول و کتاب و عترت اوست بزرگی و شرف و اقتدار ملت ما بجز ره نبی و اهل بیت او "میثم" به هر طریق که رو آوری خطاست خطا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوچه‌های مدينه تا لبریز از شمیم محمّدی شده است به تن شهر باز گشته حيات غرق در رفت و آمدی شده است دم به دم با دم مسيحایی منتشر می‌کنی حقايق را به ديار مدينه می‌بخشد چشم‌های تو صبح صادق را با شکوه تو تا هزاران سال سرفراز است رايت شيعه که به قالَ الامامُ صادق‌ها زنده مانده هويّت شيعه لحظه لحظه زُراره‌پرور بود يابن‌طاها! نبوغ چشمانت شده صدها مفضّل و جابر ريزه‌خوار فروغ چشمانت در عروج الهی‌ات هر دم جان تو شوق بندگی دارد نيمۀ شب قنوت دستانت درس عشق و پرندگی دارد يک شب بی‌قرار و بارانی که تو بودی انيس سجاده از غم تو فراتِ خون می‌شد زمزم چشم خيس سجاده آن شبی که در آتش کينه باغ ياس و شقايقت می‌سوخت هيزم و تازيانه آوردند چقَدَر قلب عاشقت می‌سوخت قلب تو مثل اين حسينيه‌ها شب جمعه هميشه هيأت داشت داغ هفتاد و دو گل پرپر در دو چشم ترت اقامت داشت گريه بر داغ سيدالشهدا شده بود افضل‌العباداتت وقت روضه دل تو زائر بود گوشۀ قتلگاه ميقاتت مجلست روضه‌خوان نمی‌خواهد در حضورت اشاره‌ای کافی‌ست تا شود حجرۀ تو کرب‌وبلا گريۀ شيرخواره‌ای کافی‌ست آن شبی که سه مرتبه آمد خاتم‌الانبيا به ياری تو از غروب غريب عاشورا ياد می‌کرد اشک جاری تو ديگر از کاروان عاشورا چشم در خون نشسته‌ای مانده تکيه‌گاهی به غير غربت نيست آه نيزه‌شکسته‌ای مانده يک نگاهش به غربت زينب يک نگاهش به سوى جانان است لحظه‌های تلاطم عرش و لحظه‌های عروج قرآن است ضربۀ تيغ‌ها رقم می‌زد غرق خون،‌ اعظم مصائب را «أمْ حَسِبتَ...» به روى نی بردند سر گلگون نجم ثاقب را... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با جعفر صادق به روایات رسیدیم با لطف روایات به آیات رسیدیم عبد تو شدیم و سر سجّاده که رفتیم دیدیم به مجموع عبادات رسیدیم با واسطه ما پیش خداوند نشستیم از راه توسّل به مناجات رسیدیم از ردّ قدم‌های تو تا خانه‌ی زهرا یک‌دفعه، دو دفعه، نه! به کَرّات رسیدیم ما خاک‌نشینان حرم، عرش‌نشینیم از ارض بقیعت به سماوات رسیدیم :: از گریه‌ی تو در وسط شعله‌ی خانه به سوختن مادر سادات رسیدیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ششمین سوره‌ی صحیفه‌ی عشق رزق هفت آسمان به دستانت منبرت بر فراز نُه فلک است دانش بی‌کران به دستانت حرف‌هایت بشارت محض است صادق‌آباد شد دلِ متروک شرحِ " عنوان بصری" ات آقا؛ شده فانوس راه اهل سلوک غرق حیرت تمام مسئله‌هاست پلک برهم زدی! همه حل شد از جهان و شگفتی‌اش گفتی مست توحید تو "مفضّل" شد آتش عشق تو گلستان و... جورِ این عاشقی کشیدن داشت حالِ "هارون‌مکّی" ات عشق است حال مجنون تو خریدن داشت رفتنت تا عراق حکمت داشت رفته‌ای سرّ حق بیان بشود قسمت این بوده در زمان شما قبر جدت "علی" عیان بشود تا شعائر به دست ما برسد روضه‌ی خانگی به پا کردی با دَمِ یا "ذَبیح العطشانت" خانه را صحن کربلا کردی ای مراد قبیله‌ی باران تو به ما‌ شوق آسمان دادی راه پرواز تا خدا را با، جگر سوخته نشان دادی از غمت ای عزیز پیغمبر آسمان و زمین عزادارند علما پابرهنه می‌آیند عرفا مثل ابر می‌بارند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود جواب هرچه نمی‌دانمِ جدل‌ها بود به روی فرش امامت معلمی می‌کرد و تخت سُستِ خلافت اسیر دعوا بود به نام آل محمد، غریبه وارث شد کسی ندید مگر آل او همین‌جا بود؟ دوباره قصۀ خاری به چشم و بغض گلو هنوز پاسخ نهج‌البلاغه حاشا بود.. چقدر نامۀ کوفی از این و آن که بیا نمک به زخم عمیقی که همچنان وا بود هنور خاطرۀ کربلا جگرسوز و... مرام عهد شکستن هنوز برپا بود به چشم اگرچه که دورش شلوغ بود اما به جز تنور که می‌داند او چه تنها بود؟.. عجیب نیست بر آن خانه آتش افکندند که این مدینه‌نشین از تبار زهرا بود بگو به آن‌که به زعمش دهان حق را بست کتاب جعفری شیعه همچنان باز است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گر چه در خاک رفت، پیکر تو دیگر از تن جدا نشد سر تو دود آتش زخانه‌ات برخاست پشت در جان نداد همسر تو ظلم بر عترتت رسید ولی به اسیری نرفت دختر تو بدنت آب شد ز زهر، ولی تازیانه نخورد خواهر تو قامتت گشت خم ولی نشکست پشت تو در غم برادر تو ظلم دیدی ولیک کشته نشد کودک شیرخواره در بر تو سوخت قلبت ولی نشد صد چاک تن فرزند در برابر تو زهر دادند بر تو لیک نخورد چوب کین بر لب مطهّر تو سوخت پا تا سرت ز زهر ولی پاره پاره نگشت پیکر تو می‌سزد در غم تو گریه کند چشم شیعه به جدّ اطهر تو بوده یک عمر در عزای حسین اشک، جاری ز دیدۀ تر تو نه از این غم سرشک (میثم) ریخت اشک خونین ز چشم عالم ریخت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مردی که جبریل امین در محضرش بود دریای علمش هدیه‌ی پیغمبرش بود نام شریفش اسم نهری در بهشت است(١) خلد برین هم جلوه‌ای از مظهرش بود فقه و کلام و منطق و عرفان و حکمت این چشمه‌ها جاری ز چشم کوثرش بود وقتی که در میدانِ دین آماده می‌شد تازه زمان رزم و فتح خیبرش بود هر احتجاجش چشم‌ها را خیره می‌کرد تیغ کلامش ذوالفقار دیگرش بود حتّی به همراه هزاران طالب علم «نُعمان ثابت» پای درس منبرش بود(٢) هارون مکّی‌ها کجا بودند آن‌روز روزی که دست شعله سدّ معبرش بود؟! فرزند ابراهیم را آتش نسوزاند این معجزه از معجزات محشرش بود یاد مدینه بود و عکس آتش و دود ... ... دائم میان قاب چشمان ترش بود شکرخدا چشمی به ناموسش نیفتاد شکرخدا که بین حجره همسرش بود مویی نشد کم از سر اهل و عیالش هر چند که بُغضی درون حنجرش بود در آن شلوغی روضه می‌خوانْد اشک می‌ریخت اشکش برای عمّه‌های مضطرش بود او بیشتر یاد رقیّه بود آن جا این روضه‌ها هم حرف‌های آخرش بود: از کاروان جا مانده بود و اندکی بعد ... ... با تازیانه زجر، بالای سرش بود یک دست خود را حائل سیلی نمود و یک دست دیگر هم به روی معجرش بود آتش، هجوم ناگهانی، درد پهلو این‌ها همه ارثیه‌های مادرش بود ✍ ١_ در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که پدرم مرا از روی علم و آگاهی جعفر نام نهاد، چون جعفر، نام نهری در بهشت است. 📚بحارالانوار مجلسی، ج ۴۷، ص ۲۶ ٢_ نُعمان بن ثابت بن زوطا بن مرزبان مُکنّا (مشهور به ابوحَنیفه) پایه‌گذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانهٔ اهل‌سنت 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e