eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
398 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
مباد آن كه عباي تو يك كنار بيفتد ميان راه، تن تو بي اختيار بيفتد تو را خميده خميده ميان كوچه كشيدند كه آبروي نجيبت از اعتبار بيفتد توقع اثري غير آبله نتوان داشت مسير پاي برهنه‌ت اگر به خار بيفتد چه خوب شد كه لباست به ميخ در نگرفت و چه خوب شد كه نشد پهلويت ز كار بيفتد اگر چه سوخت حريمت، ولي نديد نگاهت ز گوش دختركان تو گوشوار بيفتد هنوز هم كه هنوزست جلوه‌هاي تو جاري‌ست كه آفتاب، محال‌ست در حصار بيفتد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نه رواقی، نه گنبدی، حتی سنگ قبری سرمزار تو نیست! غیر مُشتی کبوترِ خسته خادمی، زائری، کنار تو نیست بغض‌هایم کجا دخیل شوند؟! پس ضریحت کجاست آقاجان؟! روضه‌خوان‌ها چرا نمی‌خوانند؟! گریه‌ها بی‌صداست آقاجان گنبدی نیست تا دلم بپرد پابه‌پای کبوترانِ شما کاش می‌شد که دانه‌ای گیرم امشب از دستِ مهربان شما حرفِ گلدسته را نباید زد تا حسودانِ شهر بسیارند از شما خانواده آقاجان در مدینه همه طلبکارند! کاش ایران می‌آمدی آقا نزد ما اهل‌بیت محترمند پیر مظلوم بی حرم! اینجا پسران تو صاحبِ حرمند کاش ایران می‌آمدی آقا مُلک ری قبله‌ی ولا می‌شد مثل مشهد برایتان اینجا مشهدالصادقی بنا می‌شد کاش ایران می‌آمدی آقا مردمش از مغیره بیزارند حُرمت گیسوی سپیدت را در مدینه نگه نمی‌دارند... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گوشه‌ای از حرای حجره‌ی خویش نیمه‌شب‌ها، خدا خدا می‌کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می‌کرد هر ملک در دل آرزویش بود  بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه‌ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را هر زمان دل شکسته‌تر می‌شد «فاطمه اشفعی لنا» می‌خواند زیر لب با صدای بغض آلود روضه‌ی تلخ کوچه را می‌خواند عاقبت در یکی از آن شب‌ها دل او را به درد آوردند بی نمازان شهر پیغمبر سر سجاده دوره‌اش کردند ناجوانمردهای بی انصاف! سن و سالی گذشته از آقا می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را؟! پابرهنه، بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سالخورده‌ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ ای سواره! نفس نفس زدنش علت روشن کهن سالی‌ست بسکه آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی‌ست جگرم تیر می‌کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده‌ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت به گمانم شما دلت می‌خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفته‌ی محبان را با خودت پای نیزه‌ها ببری شک ندارم شما دلت می‌خواست بیت‌ها را پُر از سپیده کنی گریه‌هایت اگر امان بدهد یادی از حنجر بریده کنی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای رتبه‌ات فراتر از ادراک، از عقول آیینه‌ی بصیرت چشمت جهان شمول حلم تو بی نهایت و علم تو لایزول یا کاشف الحقایق و یا جامع الاصول کوچکترم از آنکه بخواهم بخوانمت یا برترین سروده‌ی عالم بدانمت علم اصول و علم قرائت از آن توست تفسیر و فقه، پله‌ای از نردبان توست علم نجوم در رصد کهکشان توست راز علوم کل جهان بر زبان توست شیخ الائمه هستی و دریای بی کران ای باقرالعلوم‌ترین صادق جهان مردان سرزمین تو عاشق نبوده‌اند در باب عشق با تو موافق نبوده‌اند چون آشنا به کُنه حقایق نبوده‌اند در پیشگاه درس تو صادق نبوده‌اند تو در علوم عقلی و نقلی سرآمدی تا روز حشر، صادق آل محمدی حکام جور خلوتتان را به هم زدند گردونه‌ی زمین و زمان را به هم زدند سرچشمه‌های اشک روان را به هم زدند باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند ای جای پای غربت تو در دل بقیع هرکس که گشت دور تو، گردید مستطیع ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است هواي شعر براي بقيع دلگير است نفس كشيدن بين غبارها سخت است سرودن از حرم بي مزارها سخت است چگونه شعر بگويد دلي كه مي‌گيرد الا بقيع! چرا شاعرت نمي‌ميرد قرار نيست تو را بي سبب بهانه كنم ولي بگو كه دلم را كجا روانه كنم كبوتري كه در اين خانه لانه داشته است در آستان رضا آشيانه داشته است چگونه باخبر از آن سراي درد و غم است دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است بقيع، سامره و كربلا و مشهد نيست در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش به راحتي بنشيند ميان ايوانش ولي بقيع، بهشتي‌ست با چهار مزار بقيع مژده‌ی سالي‌ست با چهار بهار چهار مظهر غربت، چهار تن مظلوم چهار قبر غريب از چهارده معصوم فقط ميان بقيع است اين قرار و تمام به يك سلام شوي زائر چهار امام ولي نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز به سينه حسرت عرض سلام مانده هنوز سلام از عمقِ دلِ ديده‌اي كه پُر ابر است به مادري كه بدون حرم، نه بي قبر است اگر سلام تو آتش به سينه‌ات افروخت از آن دري‌ست كه روزي ميان آتش سوخت مرا ببخش! نمي‌خواهم آتشت بزنم چگونه گويم از آن روز، خاك بر دهنم ز هرُم شعله‌ي در، ياس را كه پژمردند در آن هجوم، علي را به ريسمان بردند ميان تلخي آن صحنه‌ي غبارآلود شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود از آن غروب غم‌انگير چند سال گذشت كه باز خاطره‌ي كوچه از خيال گذشت مدينه همدم اندوه دودمان علي‌ست و باز شاهد مردي ز خاندان علي‌ست... ...كه باز آمده آتش در آستانه‌ي او هزار شكر كه محسن نداشت خانه‌ي او :: رسيده‌اند كه از باغ، لاله را ببرند امام صادق هفتاد ساله را ببرند تصورش چقدر سخت مي‌شود اي واي بزرگ طايفه در كوچه مي‌دود اي واي ميان سينه‌ي او روضه‌ي مدينه به‌پاست طنين روضه‌اش از «واي مادرش» پيداست عزيز فاطمه را بي اراده مي‌بردند همه سواره و او را پياده مي‌بردند دويد و از نفس افتاد پشت آن مركب دويد و از نفس افتاد گفت يا زينب اگرچه رفت ولی قامتش خميده نبود به نی مقابل چشمش سَر بُريده نبود اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت به جاي جاي تنش رد تازيانه نداشت... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمه‌ی اسلام بردارید مبادا از قلم‌ها جابیفتد واژه‌ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایه‌ی وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...» به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است کفن باید به جای جامه‌ی احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید :: میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد میان گریه ختم سوره انعام بردارید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما بی‌وجود لطف تو مذهب نداشتیم در دین و علم، این همه منصب نداشتیم نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم آری اگر که شیعه بپا هست و عاشق است از قالَ باقر است؛ از اين قالَ صادق است با گوشه‌ی نگاه تو زائر درست شد با روضه‌خوانی تو شعائر درست شد از ذوق توست این همه شاعر درست شد از قطره‌ای زعلم تو جابر درست شد هرکس بدون توست، به محشر معطل است توحید ما طفیلی درس مفضل است شاگرد تو اگرچه که چندین هزار بود از آن‌همه چقدر برای تو یار بود؟ دردت یکی نبود، غمت بی‌شمار بود مثل علی همیشه به چشم تو خار بود پس چاره‌ای به غیر صبوری نداشتی بیش از سه چار شیعه تنوری نداشتی در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت آتش گرفته است دري در برابرت اما نبود پشت در خانه همسرت پیچیده است ناله «ای وای مادر»ت این حال و روز و صحنه برای تو آشناست در کوچه پابرهنه... برای تو آشناست در کوچه دست‌بسته... علی بود و فاطمه تنها، غریب، خسته... علی بود و فاطمه در بین خون نشسته... علی بود و فاطمه با پهلویی شکسته... علی بود و فاطمه آنكه فرشته بود پي همنشيني‌اش آمد به گوش ناله‌ی فضه خذینی‌اش رحمي اگرچه هيچ به تو دشمنت نداشت يا نيتي اگرچه بجز كشتنت نداشت اما ز سنگ و نيزه نشاني تنت نداشت اما طمع به غارت پيراهنت نداشت يک دشت زخم داشت به‌ روي بدن حسين جان همه فداي تو اي بي‌كفن حسين ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست به تأییدش خدا فرمود: برپا! پس جهان برخاست شگفت‌انگیز توحید مفضل شعله‌ور می‌شد که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست میان شیعیان با او، حکومت فتنه می‌انداخت تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخاست و مفتاح الحقیقه قفل‌های بسته را وا کرد و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست زُراره، حِمْیَری، جابر، امینی، مجلسی، طوسی تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست چو هارون در تنور امتحانش می‌توان افتاد ولی از سُفره‌ی مِهرش چگونه می‌توان برخاست :: پسر یک‌بارِ دیگر ارث غربت برد از مادر دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت همینجا بود که آه از نهاد روضه‌خوان برخاست گمانم روضه‌ی شیخ الائمه این سخن باشد کجا در مجلس منصور، چوب خیزران برخاست؟! امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست :: رقیه گوشه‌ای زانو بغل کرد و به خود می‌گفت چرا بابا سرت آمد، ولیکن بوی نان برخاست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ذره در درگاهِ او مشهود بالا می‌رود هر که خاکِ راهِ او شد زود بالا می‌رود می‌شود هنگام قرآن خواندنش احساس کرد نغمه‌ی ربانی داود بالا می‌رود در قیامت عابد و عاصی چه فرقی می‌کند؟ پرچمِ هر کس که او فرمود بالا می‌رود آتشِ عشقش کجا، سهلِ خراسانی کجا! هر کسی هارونِ مکی بود بالا می‌رود لطف و احسان بر در این خانه سائل می‌شود از در و دیوار بیتش جود بالا می‌رود :: از در و دیوار گفتم سینه‌ام آتش گرفت از درِ یک خانه دارد دود بالا می‌رود [باغبان در باغ بود و باغ را آتش زدند] از گلستان آتشِ نمرود بالا می‌رود :: کاش باشم تا ببینم روزهایی را که از روی منبر مهدی موعود بالا می‌رود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حسرت گرفته باز حصار مدینه را غم، تیره کرده است دیار مدینه را آثارِ حزنِ فاطمه و غربت علی پُر کرده است گوشه‌کنار مدینه را در کوچه‌های شهر چو ماه علی گرفت رنگی دگر نماند عُذار مدینه را داغ عزای حضرت صادق فکنده باز با اشک و آهِ ما، سر و کار مدینه را تا خاک ریختند بر اندام آن امام کردند دفن، دار و ندار مدینه را گویا فشانده‌اند بر آن قبر بی چراغ غم‌های بی نشانه، مزارِ مدینه را می‌گریم از مصیبت جانسوز او مگر بر دیده‌ام زنند غبار مدینه را در خلوتِ بقیع به جز اشک مهدی‌اش شمعی کجا بُوَد شبِ تار مدینه را من جان‌نثار مکتب اویم "مؤید"م دارم از او امید، جوار مدینه را ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نفس‌نفس‌زدنم را حسین می‌بیند جراحت بدنم را حسین می‌بیند نحیف هستم و آتش به جانم افتاده و شعله‌زارِ تنم را حسین می‌بیند دویدن از پیِ مرکب برای من سخت است نحیف‌تر شدنم را حسین می‌بیند حریم شخصیِ من جای این اراذل نیست غریبی وطنم را حسین می‌بیند چه روضه‌ای‌ست اگر مادرت زمین بخورد نوای واحَسَنم را حسین می‌بیند شبیه دامن طفل سه‌ساله می‌سوزم عزای سوختنم را حسین می‌بیند تمام فکر من این است لحظۀ دفنم سفیدیِ کفنم را حسین می‌بیند برای کرب‌وبلای حسین بی‌تابم دو دست سینه‌زنم را حسین می‌بیند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کسی که ساحت آیینه‌ای منور داشت دلی شبیه بهشت خدا معطر داشت کسی که نور نگاهش زلال باران بود میان قاب دو چشمش همیشه کوثر داشت کسیکه نیمه‌ی شب حرمتش شکسته شد و دلی شکسته و چشمی ز غصه‌ها تر داشت قدم قدم وسط کوچه یاد حیدر بود نفس نفس به روی لب نوای مادر داشت سه بار دشمن او قصد جان او را کرد ولی ز ترس پیمبر از او نظر بر داشت خود امام گمانم دلش گریز زده به اینکه خنجر کندی بنای حنجر داشت به یاد ساعت آخر میان قربانگاه که شمر آمد و قصد بریدن سر داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e