#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بسکه از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان "امامت"، جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
از چه در خیمه بماند اگر او میداند
چشم در راه غزالان حرم آبلههاست؟
آفتاب است که از زین به زمین افتادهست!
شیهۀ اسب یقیناً خبر از زلزلههاست
نه که هنگام نماز است، عمو در سجدهست
نکند وقت به پا داشتن نافلههاست؟
این طرف محفل پر اشکترین زمزمههاست
آن طرف مجلس پر شورترین هلهلههاست
به یتیمی ز نوک تیر، محبّت کردن
جلوۀ بارزی از خُلق خوش حرملههاست!
خواستند آینۀ باغ شقایق باشد
سینهای که پر آواز پر چلچلههاست
✍ #جواد_محمدزمانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#غزال
عمه مرا رها کن
من میروم به میدان، تنها مرا دعا کن
من از تبار شیرم
گاهی مرا علی و، گاهی حسن صدا کن
من در طواف یارم
حاجی کربلا را، قربانی منا کن
عمه خدانگهدار
در دل به یاد داغم، بزم عزا بهپا کن
با یاد اصغر و من
بر سینهی عمویم، ششگوشهای بنا کن
از غصه آب میشد
وقتی که دید ارباب، تنها خطاب میشد
وقتش رسیده حالا
باید که بعد قاسم، او انتخاب میشد
میماند اگر به خیمه
حتما که شرمگین از، روی رباب میشد
خوشحال بود از اینکه
جزءِ فداییانِ، مولا حساب میشد
از غصه کم میآورد
از جانب عمویش، وقتی جواب میشد
میدید بین گودال
رو به غروب رفته، خورشید بین گودال
از شدت جراحت
خون عمو حسیناش، پاشید بین گودال
کار عمو تمام است
باران سنگ و نیزه، بارید بین گودال
بغضش تَرکتَرک شد
وقتی که خنجر شمر، خندید بین گودال
کمکم امید میباخت
شد ناامید آنروز، امّید بین گودال
آمد بهکار، دستش
مثل عموش عباس، در کارزار دستش
از دست عمه پر زد
مثل کبوتری تا، آغوش یار دستش
مثل عقیق سرخی
شد بر رکاب سینه، حالا سوار دستش
آنقدر زخم برداشت
تا که میان گودال، شد لالهزار دستش
سر روی نیزه رفتو
تن روی خاک ماند و بین غبار دستش...
شعر از گروه ادبی #یاقوت_سرخ
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد
طاقت ندارم این همه تنها ببینمت
وقتی که چلّه چلّه کمان تیر میکشد
این بغضِ جانستان که تو بیکسترین شدی
پای مرا به بازی تقدیر میکشد
ای قاری همیشهٔ قرآن آسمان
کار تو جزء جزء به تفسیر میکشد
اینکه زِ هر طرف نفست را گرفتهاند
آن کوچه را به مسلخ تصویر میکشد
برخیز! ای امام نماز فرشتهها
لشکر برای قتل تو تکبیر میکشد
✍ #حامد_اهور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
آمدم تا جان کنم قربان تو
پیش تو گردم بلاگردان تو
در حرم دیدم که تنها ماندهام
همرهان رفتند و من جا ماندهام
رفتی و دیدم دل از کف دادهام
خوش به دام عقل و عشق افتادهام
عقل آن سو، عشق این سو میکشانْد
از دو سو، این میکشانْد، آن مینشانْد
عقل گفتا: صبر کن، طفلی هنوز
عشق گفتا: کن شتاب و خود بسوز
عقل گفتا: هست یک صحرا عدو
عشق گفتا: یکتنه مانده عمو
عقل گفتا: روی کن سوی حرم
عشق گفتا: هان! نیُفتی از قلم
عقل گفتا: پای تو باشد به گِل
عشق گفت: از عاشقان باشی خجل
عقل گفتا: نی زمان مستی است
عشق گفتا: موسم بیدستی است..
راهیام چون دید، عقل از پا نشست
عشق، دست عقل را از پشت بست..
::
خاطر افسردهام را شاد کن
طائر روح از قفس آزاد کن
هم دهد آغوش تو بوی پدر
هم بُوَد روی تو چون روی پدر
بین ز عشقت سینۀ آکندهام
در برِ قاسم مکن شرمندهام
من نخواهم تا به گردت پر زنم
آمدم، آتش به جان یکسر زنم
دوست دارم در رهت بیسر شوم
آنقَدَر سوزم که خاکستر شوم..
مُهر زن، بر برگۀ جانبازیام
وای من! گر از قلم اندازیام
هست، بعد از نیستی، هستی من
شاهد عشق تو، بیدستی من..
گو شود دست من از پیکر جدا
کی کنم دامان عشقت را رها؟
✍ #علی_انسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
آغوش بارگاه تو تا بار عام داد
احلی من العسل به من تلخ کام داد
عرش خدا همیشه به تو تکیه میزند
اینبار تکیه بر تو در آن ازدحام داد
دیدم نگاه بی رمقت سوی خیمهها
آرامشی عجیب به اهل خیام داد
لبخند تشنهی تو ترک خورد از عطش
وقتی فرات بر لب خشکت سلام داد
ای حی لایموت چرا زیر دشنهای؟!
جان را سزاست پای تو عالی مقام داد
صبح تن تورا چه کسی بر زمین کشید؟!
جسم تو را به چکمهی نا اهل شام داد
دلشورهای به سینهی پاکت جلوس کرد
باید تورا شهید غم خیمه نام داد
ممنون تیغ هستم از این که در آن غروب
دست مرا دوباره به دست امام داد
وقتی چکامههای لبت گفت یا حسن
حُسن ختام بر غزلی ناتمام داد
زهرا رسید و بر تن زخمی تو گریست
با گریه زخمهای تو را التیام داد
✍ #محسن_حنیفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
نیست چون هیچکسی دور پیمبرزاده...
همه امیدِ عمو کیست؟! برادرزاده!
اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز
گرچه افتاده ابالفضل، حسن مانده هنوز
یازده سال عمو جان پدر من بودی
مثل پروانه فقط دور و بر من بودی
بیشتر از علیاکبر نظرت بر من بود
جای من مثل پسرهات برآن دامن بود
به تنم قبل همه جامهی نو پوشاندی
تا که خوابم ببرد در بغلم میماندی
خاطرت هست نشستی به کنارم سحری...
قول دادی که مَرا هم ببری هر سفری؟
حال امروز چه رخ داده امیر دوسرا
میسپاری به حرم تا که بگیرند مرا؟!
فکر کردی بروی من به حرم میمانم؟!
بیخیال تن زخم پدرم میمانم؟!
دارم از دور به اوضاع تنت مینگرم
نیزهای بر کمرت خورد که خم شد کمرم
مستها دوروبرت نعرهی مستانه زدند
نیزهها گیسوی خونین تو را شانه زدند
قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند
آمدم جای سرت دست مرا قطع کنند
::
حسنیها همه یک روضهی سنگین دارند
همه یک خاطره با بازوی خونین دارند...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
آتنا گفتم و دیدم حسنات است حسن
اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن
ربنا گفتم و گفتند مسیرش زهراست
و علی است صلاة و صلوات است حسن
حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است
بی نهایتتر از آفاقِ حیات است حسن
چه بخواهند و نخواهند، حسن شرحِ خداست
وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن
جاری است عشق حسن در رگ و در ریشهی ما
کوثرِ جاری صد رشته قنات است حسن
هرچه دشنام به او داد، تبسم میدید
دید دریاست، همه صبر و ثبات است حسن
نصفی از زندگیاش را دو سه باری بخشید
در کرامات هم آئینهی ذات است حسن
چشمِ گریان به حسن، مَحرمِ زهراست به حشر
فاطمه گفت: فقط راه نجات است حسن
ای صراطُ اللَـهِ ما، نامهی ما سنگین است
گریه بر بی کسیات برگ برات است حسن
✍ #حسن_لطفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
كرده در باغ رخت گشت و گذار عبداللّه
داده از دست چو موی تو قرار عبداللّه
ریخته در كف خود دار و ندار عبداللّه
دیده چون بر رخ تو خون و غبار عبداللّه
نیست آن كس كه نشیند به كنار عبداللّه
سپر از دست بینداز كه من میآیم
به هواداری تو جای حسن میآیم
منم آن كس كه ز غربت به وطن میآیم
عوض نجمه كنون من به سخن میآیم
بسمل یك سر موی تو هزار عبداللّه
من كه خورده گره، ای دوست به كارم چه كنم؟
دست خطی چو من از باب ندارم چه كنم؟
من كه در نزد زنان شوق تو دارم چه كنم؟
جگرم سوخت! بگو ای كس و كارم چه كنم؟
سوخت چون شمع شبافروزِ مزار، عبداللّه
قاسم امروز كه در حلقۀ آغوش تو بود
پشت خیمه ز غم عشق تو مدهوش تو بود
به گمانم كه دلم پاك فراموش تو بود
منم آن طفل كه دائم به سر دوش تو بود
از چه گویی كه بماند به كنار، عبداللّه
گر اسیری بروم خصم تواَم خوار كند
وای از آن روز كه دون بر همه آزار كند
خاطر عمه توجه به منِ زار كند
دشمن آن لحظه یتیم تو گرفتار كند
بهتر آن است شود بر تو نثار، عبداللّه
موسی وادی شوقم ید بیضا دارم
بر روی سینۀ تو سینۀ سینا دارم
نجمه كو تا كه ببیند چه تماشا دارم
عالم امروز به كام است كه بابا دارم
پدر این جاست به اغیار چه كار عبداللّه
شأن تو نیست كه ره بر روی زانو بروی
گه به صورت بروی، گاه به ابرو بروی
كو اباالفضل كه با قوّت بازو بروی
اكبرت كو كه به یك قامت نیكو بروی
گشته این لحظه دگر دست به كار، عبداللّه
::
تیر خود را بزن ای حرمله بیتاب شدم
یاد تابوت شدم، غمزدۀ باب شدم
از غم عشق عمو، شمعصفت آب شدم
من مدال دم جان دادن ارباب شدم
همچو اصغر شده با تیر شكار، عبداللّه
سر اگر در قدم یار نباشد سر نیست
خون من سرختر از خون علی اصغر نیست
ای شه خسته مگر مادر من مادر نیست؟
نجمه را شرم ز گیسوی علی اكبر نیست؟
نجمه را میدهد امروز وقار عبداللّه
✍ #محمد_سهرابی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
سر مینهد تمام فلک زیر پای او
دل میبرد ز اهل حرم جلوههای او
عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت
با این حساب عالم و آدم گدای او
او حس نمیکند که یتیم است و خون جگر
تا با حسین میگذرد لحظههای او
بالاتر از تمامی افلاک مینشست
وقتی که بود شانۀ عباس جای او
نیمش حسن وَ نیمهی دیگر حسین بود
بوی مدینه میرسد از کربلای او
مثل رقیه روح و روان حسین بود
او همچو عمه دل نگران حسین بود
✍ #مسعود_اصلانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
دردم، ز کودکی است که با روی هم چو ماه
آمد برون، به یاری آن شاه بی سپاه
بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد
آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه
کای عمّ تاج دار! به خاک از چه خفتهای؟
برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه
نشنیدهای مگر سخن عمه را چو من؟
تنها ز خیمه آمدهای نزد این سپاه
هر کس که آب خواست دهندش به تیغ، آب
بازگرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست، که دژخیمی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه
آن طفل، دست خویش سپر کرد پیش تیغ
دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه
بیدست، جان سپرد به دامان عم خویش
چون ماهیِ به لُجّهی خون مانده در شناه
میداد جان به دامن شاه الغیاث گوی
میکرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه
✍ #وصال_شیرازی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
از میان خیمه تا گودال … با سر آمده
این برادرزاده که جای برادر آمده
کیست این آزاده که پرواز دارد میکند؟!
کیست این آزاده، انگار از قفس درآمده
هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و
از پس چشمان خیس خواهرت برآمده
با نوای "لا افارق" با نگاهی اشکبار
تا میان معرکه با حال مضطر آمده
خون ابراهیم در رگهاش جاری گشته است
مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده
آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه
تا که تیری آمده، یک تیر دیگر آمده
او به روی سینهی معشوق مأوا کرده و
صبر تیر حرمله انگار که سر آمده
حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است
این برادرزاده که جای برادر آمده …
✍ #مجتبی_حاذق
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e