eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدم تا جان کنم قربان تو پیش تو گردم بلاگردان تو در حرم دیدم که تنها مانده‌ام همرهان رفتند و من جا مانده‌ام رفتی و دیدم دل از کف داده‌ام خوش به دام عقل و عشق افتاده‌ام عقل آن سو، عشق این سو می‌کشانْد از دو سو، این می‌کشانْد، آن می‌نشانْد عقل گفتا: صبر کن، طفلی هنوز عشق گفتا: کن شتاب و خود بسوز عقل گفتا: هست یک صحرا عدو عشق گفتا: یک‌تنه مانده عمو عقل گفتا: روی کن سوی حرم عشق گفتا: هان! نیُفتی از قلم عقل گفتا: پای تو باشد به گِل عشق گفت: از عاشقان باشی خجل عقل گفتا: نی زمان مستی است عشق گفتا: موسم بی‌دستی است.. راهی‌ام چون دید، عقل از پا نشست عشق، دست عقل را از پشت بست.. :: خاطر افسرده‌ام را شاد کن طائر روح از قفس آزاد کن هم دهد آغوش تو بوی پدر هم بُوَد روی تو چون روی پدر بین ز عشقت سینۀ آکنده‌ام در برِ قاسم مکن شرمنده‌ام من نخواهم تا به گردت پر زنم آمدم، آتش به جان یکسر زنم دوست دارم در رهت بی‌سر شوم آن‌قَدَر سوزم که خاکستر شوم.. مُهر زن، بر برگۀ جان‌بازی‌ام وای من! گر از قلم اندازی‌ام هست، بعد از نیستی، هستی من شاهد عشق تو، بی‌دستی من.. گو شود دست من از پیکر جدا کی کنم دامان عشقت را رها؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آغوش بارگاه تو تا بار عام داد احلی من العسل به من تلخ کام داد عرش خدا همیشه به تو تکیه می‌زند اینبار تکیه بر تو در آن ازدحام داد دیدم نگاه بی رمقت سوی خیمه‌ها آرامشی عجیب به اهل خیام داد لبخند تشنه‌ی تو ترک خورد از عطش وقتی فرات بر لب خشکت سلام داد ای حی لایموت چرا زیر دشنه‌ای؟! جان را سزاست پای تو عالی مقام داد صبح تن تورا چه کسی بر زمین کشید؟! جسم تو را به چکمه‌ی نا اهل شام داد دلشوره‌ای به سینه‌ی پاکت جلوس کرد باید تورا شهید غم خیمه نام داد ممنون تیغ هستم از این که در آن غروب دست مرا دوباره به دست امام داد وقتی چکامه‌های لبت گفت یا حسن حُسن ختام بر غزلی ناتمام داد زهرا رسید و بر تن زخمی تو گریست با گریه زخم‌های تو را التیام داد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نیست چون هیچ‌کسی دور پیمبرزاده... همه امیدِ عمو کیست؟! برادرزاده! اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز گرچه افتاده ابالفضل، حسن مانده هنوز یازده سال عمو جان پدر من بودی مثل پروانه فقط دور و بر من‌ بودی بیشتر از علی‌اکبر نظرت بر من بود جای من مثل پسرهات برآن دامن بود به تنم قبل همه جامه‌ی نو پوشاندی تا که خوابم ببرد در بغلم می‌ماندی خاطرت هست نشستی به کنارم سحری... قول دادی که مَرا هم ببری هر سفری؟ حال امروز چه رخ داده امیر دوسرا می‌سپاری به حرم تا که بگیرند مرا؟! فکر کردی بروی من به حرم می‌مانم؟! بی‌خیال تن زخم پدرم می‌مانم؟! دارم از دور به اوضاع تنت می‌نگرم نیزه‌ای بر کمرت خورد که خم شد کمرم مست‌ها دوروبرت نعره‌ی مستانه زدند نیزه‌ها گیسوی خونین تو را شانه زدند قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند آمدم جای سرت دست مرا قطع کنند :: حسنی‌ها همه یک روضه‌ی سنگین‌ دارند همه یک خاطره با بازوی خونین دارند... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آتنا گفتم و دیدم حسنات است حسن اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن ربنا گفتم و گفتند مسیرش زهراست و علی است صلاة و صلوات است حسن حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است بی نهایت‌تر از آفاقِ حیات است حسن چه بخواهند و نخواهند، حسن شرحِ خداست وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن جاری است عشق حسن در رگ و در ریشه‌ی ما کوثرِ جاری صد رشته قنات است حسن هرچه دشنام به او داد، تبسم می‌دید دید دریاست، همه صبر و ثبات است حسن نصفی از زندگی‌اش را دو سه باری بخشید در کرامات هم آئینه‌ی ذات است حسن چشمِ گریان به حسن، مَحرمِ زهراست به حشر فاطمه گفت: فقط راه نجات است حسن ای صراط‌ُ اللَـهِ ما، نامه‌ی ما سنگین است گریه بر بی کسی‌ات برگ برات است حسن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
كرده‌ در باغ‌ رخت‌ گشت‌ و گذار عبداللّه‌ داده‌ از دست‌ چو موی‌ تو قرار عبداللّه‌ ریخته‌ در كف‌ خود دار و ندار عبداللّه‌ دیده‌ چون‌ بر رخ‌ تو خون‌ و غبار عبداللّه‌ نیست‌ آن‌ كس‌ كه‌ نشیند به‌ كنار عبداللّه‌ سپر از دست‌ بینداز كه‌ من‌ می‌آیم به‌ هواداری‌ تو جای‌ حسن‌ می‌آیم‌ منم‌ آن‌ كس‌ كه‌ ز غربت‌ به‌ وطن‌ می‌آیم‌ عوض‌ نجمه‌ كنون‌ من‌ به‌ سخن‌ می‌آیم‌ بسمل‌ یك‌ سر موی‌ تو هزار عبداللّه‌ من كه‌ خورده‌ گره‌، ای‌ دوست‌ به‌ كارم‌ چه‌ كنم‌؟ دست‌ خطی‌ چو من‌ از باب‌ ندارم‌ چه‌ كنم‌؟ من كه‌ در نزد زنان‌ شوق تو دارم‌ چه‌ كنم‌؟ جگرم‌ سوخت‌! بگو ای‌ كس‌ و كارم‌ چه‌ كنم‌؟ سوخت‌ چون‌ شمع‌ شب‌‌افروزِ مزار، عبداللّه‌ قاسم‌ امروز كه‌ در حلقۀ‌ آغوش‌ تو بود پشت‌ خیمه‌ ز غم‌ عشق‌ تو مدهوش‌ تو بود به‌ گمانم‌ كه‌ دلم‌ پاك‌ فراموش‌ تو بود منم‌ آن‌ طفل‌ كه‌ دائم‌ به‌ سر دوش‌ تو بود از چه‌ گویی‌ كه‌ بماند به‌ كنار، عبداللّه‌ گر اسیری‌ بروم‌ خصم‌ تواَم‌ خوار كند وای‌ از آن‌ روز كه‌ دون‌ بر همه‌ آزار كند خاطر عمه‌ توجه‌ به‌ منِ‌ زار كند دشمن‌ آن‌ لحظه‌ یتیم‌ تو گرفتار كند بهتر آن‌ است‌ شود بر تو نثار، عبداللّه‌ موسی‌ وادی‌ شوقم‌ ید بیضا دارم‌ بر روی‌ سینۀ‌ تو سینۀ‌ سینا دارم‌ نجمه‌ كو تا كه‌ ببیند چه‌ تماشا دارم‌ عالم‌ امروز به‌ كام‌ است‌ كه‌ بابا دارم‌ پدر این جاست‌ به‌ اغیار چه‌ كار عبداللّه‌ شأن‌ تو نیست‌ كه‌ ره‌ بر روی‌ زانو بروی‌ گه‌ به‌ صورت‌ بروی‌، گاه‌ به‌ ابرو بروی‌ كو اباالفضل‌ كه‌ با قوّت‌ بازو بروی‌ اكبرت‌ كو كه‌ به‌ یك‌ قامت‌ نیكو بروی‌ گشته‌ این‌ لحظه‌ دگر دست‌ به‌ كار، عبداللّه‌ :: تیر خود را بزن‌ ای‌ حرمله‌ بیتاب‌ شدم‌ یاد تابوت‌ شدم‌، غمزدۀ باب‌ شدم‌ از غم‌ عشق‌ عمو، شمع‌‌صفت‌ آب‌ شدم‌ من‌ مدال‌ دم‌ جان‌ دادن‌ ارباب‌ شدم‌ همچو اصغر شده‌ با تیر شكار، عبداللّه‌ سر اگر در قدم‌ یار نباشد سر نیست‌ خون‌ من‌ سرخ‌‌تر از خون‌ علی‌ اصغر نیست‌ ای‌ شه‌ خسته‌ مگر مادر من‌ مادر نیست‌؟ نجمه‌ را شرم‌ ز گیسوی‌ علی‌ اكبر نیست‌؟ نجمه‌ را می‌دهد امروز وقار عبداللّه‌ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سر می‌نهد تمام فلک زیر پای او  دل می‌برد ز اهل حرم جلوه‌های او  عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت  با این حساب عالم و آدم گدای او  او حس نمی‌کند که یتیم است و خون جگر  تا با حسین می‌گذرد لحظه‌های او  بالاتر از تمامی افلاک می‌نشست  وقتی که بود شانۀ عباس جای او  نیمش حسن وَ نیمه‌ی دیگر حسین بود  بوی مدینه می‌رسد از کربلای او  مثل رقیه روح و روان حسین بود  او همچو عمه دل نگران حسین بود  ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دردم، ز کودکی است که با روی هم چو ماه آمد برون، به یاری آن شاه بی سپاه بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه کای عمّ تاج دار! به خاک از چه خفته‌ای؟ برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه نشنیده‌ای مگر سخن عمه را چو من؟ تنها ز خیمه آمده‌ای نزد این سپاه هر کس که آب خواست دهندش به تیغ، آب بازگرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه می‌گفت و می‌گریست، که دژخیمی از ستیز تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه آن طفل، دست خویش سپر کرد پیش تیغ دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه بی‌دست، جان سپرد به دامان عم خویش چون ماهیِ به لُجّه‌ی خون مانده در شناه می‌داد جان به دامن شاه الغیاث گوی می‌کرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از میان خیمه تا گودال … با سر آمده این برادرزاده که جای برادر آمده کیست این آزاده که پرواز دارد می‌کند؟! کیست این آزاده، انگار از قفس درآمده هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و از پس چشمان خیس خواهرت برآمده با نوای "لا افارق" با نگاهی اشکبار تا میان معرکه با حال مضطر آمده خون ابراهیم در رگ‌هاش جاری گشته است مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه تا که تیری آمده، یک تیر دیگر آمده او به روی سینه‌ی معشوق مأوا کرده و صبر تیر حرمله انگار که سر آمده حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است این برادرزاده که جای برادر آمده … ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با ما بگو: از رسم خاطرخواه بودن با جسم و با جان پیش‌مرگ ماه بودن از پا گرفتن، قد کشیدن در بر عشق از سوختن آگاه و ناآگاه بودن هنگام ظلمت مثل برق از جا جهیدن در اوج طوفان یارِ شمعِ راه بودن با ما که عمری در عزایش گریه کردیم چیزی بگو از اشک بودن، آه بودن ای نخلِ کم‌سالِ تناور، مهربان باش با دست‌های خسته از کوتاه بودن ای کودک ده‌ساله‌ی دشتِ رسیدن لختی بگو از راز عبدالله بودن ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دم‌به‌دم گفتم حسین و دم‌به‌دم گفتم حسن بازدم گفتم حسین و بازهم گفتم حسن این صدای پای عشق است از نجف تا کربلا یک‌قدم گفتم حسین و یک‌قدم گفتم حسن در عمود یک‌صد و هجده قراری داشتم تا رسیدم پای این باب الکرم گفتم حسن هرکجا در بین روضه تا صدا زد روضه‌خوان بی کفن گفتم حسین و بی حرم گفتم حسن هر سخن از دل برآمد لاجرم بر دل نشست هرکجا دل سوخت من هم لاجرم گفتم حسن حرف از شیب الخضیب آورده شد گفتم حسین کودک و موی سفید و قد خم گفتم حسن کوری چشم کسانی که بر او طعنه زدند هرکجا گفتند شاه محترم گفتم حسن ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در عالم ذر خدای باری... با شیعه گذاشته قراری گفتیم به غربت تو لبیک گفتیم به ماتم تو آری مادر که حسین گفت...گفتم... چه اسمِ عجیبِ گریه‌داری! منت سر تو گذاشتیم و منت سر ما نمی‌گذاری! خیر از دوجهان نبینی ای چشم... از داغ حسین اگر نباری بر گریه‌کنان تو حسین جان جز گریه مباد کار و باری! مرداب شدیم و گریه کردیم با گریه شدیم رود جاری از برکت پرچم عزایت روی سر ماست سایه‌ساری دکّان نزدم کنار نامت دور است ز عشق، هر قماری مشکیِ تو کرده‌ایم بر تن به‌به! جانم! چه افتخاری! گریه کن تو پیمبران‌اند ما نیز در این وسط غباری ما لایق دوزخیم اما... داریم به تو امیدواری ما چشم امید بر تو داریم از این و از آن، چه انتظاری؟! افسوس نمی‌شود بفهمیم... ما را چقدَر تو دوست داری! بگذار که کربلا بمیرم چون با تو خوش است هم‌جواری هرسال به شوق اربعینت... کارم شده ثانیه‌شماری بعد از تو اسیر گشت زینب بعد از تو چه روز و روزگاری؟! ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من سال‌ها در وادی غم زندگی کردم باران شدم، شبنم به شبنم زندگی کردم ابری پر از آوارگی بودم که پیوسته در جادهٔ تقدیر، نم‌نم زندگی کردم با رودها جاری شدم در متن دل‌تنگی هرچند مثل کوه، محکم زندگی کردم با خاطراتی تلخ از اردیبهشتی دور در خانهٔ‌ حوا و آدم زندگی کردم اندازهٔ‌ داغی که دیدم قد کشیدم آه اندازهٔ‌ رنجی که بردم زندگی کردم آن‌قدر مُردم زیستن در رنج‌هایم را تا گاه‌گاهی مرگ را هم زندگی کردم از کوچه‌های درد تا صحرای تنهایی از فاطمیه تا محرم زندگی کردم ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e