eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت دیده‌اش اشک لایزالی داشت دائماً از خودش سؤالی داشت: دیشب او مژده‌ی وصالی داشت پس چرا راهِ رفتنم سد شد؟ التماس پریدنم رد شد؟ من که از عاشقان او هستم دست پرورده‌ی عمو هستم حال که غرق آرزو هستم تشنه‌ی جنگ با عدو هستم کاش می‌شد مرا خطاب کند روی جانبازی‌ام حساب کند کنج بستر که جای ماندن نیست می‌زنم پَر که جای ماندن نیست خیمه دیگر که جای ماندن نیست بعد اکبر که جای ماندن نیست گر بمانم ز غصه می‌میرم آخر اذن جهاد می‌گیرم دست خطی اگر که رو بشود... از برادر که گفت و گو بشود... ذکر مادر که پیش او بشود... زیر و رو سینه‌ی عمو بشود آه، انگار پَر در آوردم من هم از عشق سر درآوردم وقت، وقت فدا شدن شده است نوبتِ جنگِ تن به تن شده است وقت رزم یلِ حسن شده است دشمن انگشت بر دهن شده است جای جوشن به تن کفن دارم ارث بسیار از حسن دارم گفته بابا به من که قاسم جان گرچه من نیستم ولی تو بمان پیش پای عمو برو میدان جان خود کن برای او قربان سینه‌ات را سپر برایش کن هرچه را داشتی فدایش کن گفت اگر نیزه خورد پهلویت زیر سم‌ها شکست ابرویت یا اگر خون گرفت گیسویت جان که دیگر نداشت زانویت زیر لب روضه‌ی مدینه بخوان روضه‌ای از شکسته‌سینه بخوان آه عمو! وقت خواهش آمده است تیغ و نیزه به بارش آمده است لحظه‌های نوازش آمده است مست "احلی من العسل" هستم تشنه‌ی جرعه‌ای بغل هستم ناله‌اش در هوارها گم شد بین گرد و غبارها گم شد وسط نیزه‌دارها گم شد زیر سمّ سوارها گم شد مقتلش روضه‌ی مگو شده است قدش اندازه‌ی عمو شده است نیزه‌ها بر تنش مقیم شدند سبب روضه‌ای عظیم شدند همه از سفره‌اش سهیم شدند قاتل زاده‌ی کریم شدند پیکرش دشت را معطر کرد کربلا را بقیعِ دیگر کرد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند کار دستت داد آخر ضربه‌هایی که زدی استخوان سینه‌ات می‌گفت اینجایم عمو خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی ذره ذره چون علیِّ اکبرم میبوسمت این به جای بوسه‌هایِ بر عبایی که زدی سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون می‌کشم در إزای سیزده جام بلایی که زدی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من برایت پدرم، پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب‌های مناجات حسن می‌افتم می‌وزد از سر زلف تو نسیم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه‌ی تو نه کلاه خوودی و نه یک زره‌ای، نه سپری من از آنجا که به موسایی‌ات ایمان دارم می‌فرستم به سوی قوم تو را یک نفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جا به جا می‌شود این دنده تکانت بدهم وای عجب دردسری، وای عجب دردسری ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
.. به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت ندیده بود مدینه شبیه او پسری علاوه بر "جگر" مجتبی، "سخاوت" داشت حسن سرشت، حسن صورت و حسن سیرت چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت به ارث برد ز بابا که صبر پیشه کند به دوست نه! به بیگانه هم محبت داشت جزامیان مدینه دعاش می‌کردند به همنشینی با هرکدام عادت داشت رسید کرببلا و نشان عالم داد حسین با حسنش دائماً شراکت داشت ز بسکه از لبش احلی من العسل‌ها ریخت همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت عمو عمامه‌ی خود را بر او کفن کرده مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت! نه جوشن و نه زره، نه حمایل و نه سپر برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت به پیش ناقه‌سواران چو یل به میدان رفت شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت تمام لشکر کفار را ز پا انداخت گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود چقدر ولوله در این برو بیا انداخت زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید چه رعشه‌ای به اراضی کربلا انداخت به سبک و شیوه‌ی جنگ عمو ابوالفضلش چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت علی علی به لبش بود و یک تنه تنها چهار تک یل سردار شام را انداخت شکار بعدی ان شیر بیشه، ازرق بود سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت نگاهی از حسد آن قوم بی حیا انداخت به یک اشاره رسیدند و دوره‌اش کردند یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت نفس میان دو پهلوی او به تنگ آمد به چشمِ تر نظری سوی خیمه‌ها انداخت چه شد در آن وسط معرکه نفهمیدند که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد و با دهان شکسته عمو عمو سر داد میان دشت گل نجمه بود، پرپر شد ز بوی یاس تنش، کربلا معطر شد عبا نبود به داد دل عمو برسد دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد کبود شد همه‌ی پیکرش سپس سبب گریز دیگر من سوی روضه‌ی "در" شد چه سینه‌ها نشکستند در طی تاریخ چه ظلم‌ها که به این خاندان مکرر شد به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله دو سایه‌ی سر از آخر نصیب مادر شد چه بر سر حسن بن الحسن مگر آمد صدای ناله‌ی زهرا بلندتر آمد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از تنم چند تن درست کنید بی سر و بی ‌بدن درست کنید سنگ را بر تنم تراش دهید تا عقیق یمن درست کنید زره‌ای تن نکرده‌ام تا خوب از لباسم کفن درست کنید از پرِ تیرهای چله‌ نشین بر تنم پیرهن درست کنید سیزده مرتبه مرا بُکشید سیزده تا حسن درست کنید آن قدر قد کشیده‌ام که نشد کفنی قد من درست کنید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری امانتی به مادرِ تو داده بود مجتبی سپرده است نامه را دَمِ سفر درآوری همین که از عمویِ خود گرفتی اذنِ رزم را نمانده بود اندکی، ز شوق پَر درآوری سَرِ نترس داری و پدربزرگِ تو علی‌ست عجیب نیست از تنت، زره اگر درآوری نداشت قلعه کربلا، وگرنه که برایِ تو نداشت کار تا ز چارچوب در درآوری رجز بخوان و خاندانِ خویش را به رخ بکش که کفرِ این سپاهِ کفر، بیشتر درآوری نشد حریف تو کسی و می‌كنند دوره‌ات خدا کند که جان سالم از خطر درآوری ز اسب سرنگون شدی به شوقِ شیشۀ عسل چگونه از میان خاک‌ها شکر درآوری؟! هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند تو لخته لخته از دهان خود گُهَر درآوری سبک نمی‌شود مصیبتِ تو با دو قطره اشک تو گریۀ حسین نَه، از او جگر درآوری از این به بعد هم‌قَدِ پسر عموت می‌شوی برو که روی نیزه‌ها ز عشق سردرآوری ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماهْرویان، از عطش در پیچ و تاب کام‌ها، خشکیده و دل‌ها کباب بر گل رخسارشان، جاری گلاب ذکرشان با التهاب و اضطراب آب آب و آب آب و آب آب تشنگان از گریۀ سقّا، خجل آب از سقّا، در آن صحرا خجل آب و سقا هر دو از زهرا خجل دور سقا ذکر آل بوتراب آب آب و آب آب و آب آب اشک‌ها خشکیده دیگر از عطش می‌مکد انگشت اصغر از عطش می‌زند در خیمه پرپر، از عطش گوئیا آهسته گوید با رباب آب آب و آب آب و آب آب چهره‌ها، بی‌رنگ، چون مهتاب بود عکس اصغر، روی موج آب بود بلکه سقّا هم دگر بی‌تاب بود مشک با او داشت دائم این خطاب آب آب و آب آب و آب آب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر می‌رسد باطناً اما علی اکبر به نظر می‌رسد خُلقاً و خَلقاً به رسول مدنی رفته است آینه‌ی حُسن برادر به نظر می‌رسد می‌چکد از لعل لبش کوثر و یاسین و نور کودک شش ماهه پیمبر به نظر می‌رسد وقت جلوسش به سر دست امام زمان حجت حق بر روی منبر به نظر می‌رسد چشم زمین محو شکوه اسداللهی‌اش در دل قنداقه چو حیدر به نظر می‌رسد کرببلا آمد و شد یک تنه جیش الحسین یک نفر اما دو سه لشگر به نظر می‌رسد در قد و بالا نه! ولی در دل و جرأت چرا با عمو عباس برابر به نظر می‌رسد بعد علمدار علمدار حرم می‌شود بسکه ابوالفضل دلاور به نظر می‌رسد با قدمش، با جنمش، با نفسش، با دمش محسن صدیقه‌ی اطهر به نظر می‌رسد :: مشک، عمو، آب، عطش، خیمه و اشکِ رباب روضه از این‌ها که فراتر به نظر می‌رسد حرمله گر تیر سه پر را نزند هم، علی با لب خشکش گل پرپر به نظر می‌رسد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عارفان را این‌چنین در باور است طفل این گهواره شیخ اکبر است این علی ابن حسین ابن علی‌ست؟ یا خدایا عیسِیِ پیغمبر است؟ در کرامت با عمو هم‌شانه است در امامت با پدر هم‌جوهر است صبح محشر فاش خواهد شد به ما این پسر میزانِ روز محشر است نسل زهرا خیر زهرا می‌دهد شعبه‌ی کوثر، خودش هم کوثر است امتحانش کن به هنگام خطر از دوصد مردِ خطر غوغاتر است حرمله تیر و کمان آورد اگر این پسر راهی میدان با سر است در کمان انگار تیر آماده است یا رب این تیر است یا که خنجر است! تیر لازم نیست این لب‌تشنه را از عطش این شاخه‌ی گل، پرپر است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شوریده‌سر در بین سرها سر برآوردی رفتی به میدان، کفر لشکر را در آوردی  چشم انتظار پاسخ هل من معینش بود تو انتظار سخت بابا را سر آوردی باب الحوائج بودنت را خوب ثابت کرد آن حاجتی که از امام خود برآوردی یاریِ بابا را در آن باران تیر و تیغ آه ای لبِ خشکیده حلقومِ تر آوردی طوفان به پا شد، لشکر دشمن به خود لرزید با خود به میدان تا که نام حیدر آوردی وقتی که دیدی بین خنجرها امامت را فریاد مظلومیتش را حنجر آوردی تیری رها شد... تا سپر باشی به مولایت آه ای کبوتر بچه! بال و پر در آوردی :: ای باغبان! آخر چه حالی داشتی وقتی نشکفته بردی غنچه‌ات را، پرپر آوردی؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در آسمان کرببلا، کم ستاره نیست امّا به دل‌رباییِ این ماه‌پاره نیست گهواره‌اش به بحر گنه، دست‌گیر ماست این کشتی نجات بُوَد، گاهواره نیست "در یک شکوفه نیز شکوه بهار هست" نامش علی‌ست، شیر بخوان، شیرخواره نیست قنداقه را به معرکه‌ی عشق می‌برند "در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست" با یک نظر گرفت گلوی سه‌شعبه را نازم به تیغ طفل که جز یک نظاره نیست! با گریه‌اش ز مادر و با خنده از پدر اشکی گرفته است که آن را شماره نیست بر غربت حسین، گلوی علی گواست با هیچ کس چنین سند پاره پاره نیست دیشب صدای گریه‌‌اش از عرش هم گذشت امشب علی کجاست که در گاهواره نیست؟ باید کنار گریه، صبوری کند رباب جز اشک، غیر صبر، دگر راه چاره نیست با نی بگو که زخمیِ تیر سه شعبه است این حلق را که طاقت زخم دوباره نیست در آسمان که سرخ شود موقع غروب آیا به یاد حنجر او یادواره نیست؟ "تربت"! بس است شرح غم بی کرانه‌اش بحری‌ست بس عمیق که آن را کناره نیست ✍ غزلی عاشورایی در ۱۲ بیت از ۹ شاعر به ترتیب ابیات: + + 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ننوشتید زمین‌ها همه حاصلخیزند؟ باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟ در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟ نامه نامه «لَکَ لَبَّیک اباعبدالله» حرف‌هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود چشمه‌هاتان همگی از دِه بالا گِل بود بی‌گمان در صدف خالی‌شان دُرّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی‌وفایی به رگ و ریشهٔ آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟! چه بگویم؟ قلمم مانده... زبانم قاصر... دشت لبریز شد از غربت «هَل مِن ناصِر» در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شش‌ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پایین انداخت خویش را از دل گهواره می‌اندازد ماه تا نماند به زمین حرف اباعبدالله عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داستان را همهٔ اهل حرم می‌دانند بعد عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام بیشتر دل‌نگران پسر فاطمه‌ام ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e