eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یک لحظه خلوت کرده‌ای مشغول قرآنی یک لحظه مشغول سخن در جمع یارانی گاهی بفکر کندن خار بیابانی گاهی هم از دلشوره‌ی زینب پریشانی امشب شب سختی‌ست؛ امشب در دلت غوغاست گاهی می‌آید نغمه‌ی لبیک یارانت گاهی می‌آید گریه‌ی زن‌ها و طفلانت گاهی صدای اصغرت کرده پریشانت امشب غم عالم نشسته در دل و جانت امشب شب سختی‌ست آری امشب عاشوراست بر شانه‌ی بابا رقیه می‌گذارد سر خوابد علی اصغر در آغوش علی اکبر خوابیده‌اند آرام اهل بیت پیغمبر زیرا که بیدارست چشم ساقی لشگر تا کی چنین آرامشی در کربلا برپاست؟ فردا به پا خواهد شد اینجا محشر کبرا فردا شود صحرا زخون عاشقان دریا فردا حسین است و خودش، تنهاترین تنها بی لشگر و بی اکبر و بی یار و بی سقا فردا صدای العطش تا عالم بالاست یک دم به‌روی خاک افتد دست سقایش یک دم حسین است و جوان ارباً اربایش فکر حرم لرزه می‌اندازد به اعضایش ای کاش برخیزد فقط عباس از جایش آری حسین است این عزیز حضرت زهراست نازل شده گویا دوباره سوره‌ی زلزال برگشته دیگر ذوالجناح از دشت خونین یال افتاده جسم چاک چاکی در دل گودال سر می‌بُرند و یک زن اینجا می‌رود از حال از سینه‌اش برخیز ملعون! مادرش اینجاست بالای تل از هوش رفته، خواهر افتاده آتش به مو و معجر یک دختر افتاده دیدند یک انگشت بی انگشتر افتاده زیر سم اسبان دشمن پیکر افتاده یک پیرزن می‌گفت سر هم در تنور ماست پایان نیابد ظهر فردا ماجرا باقی‌ست آتش به جان خیمه‌ی آل عبا باقی‌ست هم رفتن سرها به روی نیزه ها باقی‌ست هم کوچه و بازار... هم شام بلا باقی‌ست زین پس شروع کربلای زینب کبری‌ست... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند در انتظار صبح فردا می‌خروشند یک دسته جان، یک دسته جانان می‌فروشند یک دسته راه نار را در پیش دارند یک دسته عشق یار را با خویش دارند امشب حسینیون نمی‌گنجند در پوست فردا بُوَد معراجشان از دوست تا دوست امشب بلا جویان عاشق در نمازند فردا به نوک نیزه سرها سرفرازند امشب دهد آل علی را پاس، عباس فردا کنند اهل حرم عباس، عباس امشب عدو دارد هراس از خشم عباس فردا به میدان خون رود از چشم عباس امشب شود از شرمِ سقا آب، دریا فردا شود از اشک او سیراب، دریا امشب شود وقف ولایت هستِ عباس فردا جدا گردد ز پیکر دست عباس امشب به جای آب، سقا اشک دارد فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد امشب شب است و نغمه‌ی قرآن اکبر فردا عطش بازی کند با جان اکبر امشب علی دور پدر گردد هماره فردا بُوَد زخمش به پیکر بی شماره امشب فلک بازی کند با جان لیلا فردا شود نقش زمین قرآن لیلا امشب علی اصغر کند شب زنده داری فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری امشب سکینه چون کبوتر می‌زند بال فردا زیارت‌نامه می‌خواند به گودال امشب شب است و زینب و اشک شبانه فردا بگیرد اجر خود از تازیانه امشب چو گل زینب گریبان را دریده فردا شود زوارِ رگ‌های بریده امشب سرشک از چشم پیغمبر روان است فردا سر فرزند زهرا بر سنان است امشب حسین است و شب و چشم ترِ او فردا زند فواره خون از حنجر او ای کاش امشب آسمان از ره بماند مه جای نور از دیده با ما خون فشاند ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید تا جانب گودال، شمر دون نیاید ای کاش عمر آسمان پایان پذیرد تا خیمه‌های فاطمه آتش نگیرد ای اسب‌ها! خون جای اشک از دیده بارید فردا مبادا روی قرآن پا گذارید ای سنگ دشمن! نشکنی آیینه‌اش را ای نیزه! نشکافی به مقتل سینه‌اش را ای اشک! امشب مونس چشم ترش باش ای فاطمه! فردا تو بالای سرش باش ای جان عالم! بال زن از تن برون شو ای چشم "میثم"! گریه کن دریای خون شو ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یاران حسین با خطر می‌مانند امثال حبیب، بیشتر می مانند این بار چراغ خیمه خاموش شود از مدعیان چند نفر می‌مانند ✍ @dobeity_robaey
نافع‌ابن‌هلال نیمه‌ی شب  بر در خیمه‌گاه زینب بود داخل خیمه چشم اربابش بازهم بر نگاه زینب بود عشق در سینه‌اش تموج داشت غرق نورِ حسین آئینه با ادب ایستاده عابد شب سر به زیر است، دست بر سینه نافع از دور می‌شنید آه و گریه و التهابِ زینب را جگرش پاره پاره شد تا که  می‌شنید اضطراب زینب را دل من سوخت ای تک و تنها ظهر فردا چکار خواهی کرد؟ آخرش هم که خواهر خود را  به فراقت دچار خواهی کرد رفت نافع به خیمه‌گاهِ حبیب با دو چشمی که دید گریان است ریخت خاکی به سر، حبیبِ حرم دخترِ مرتضی پریشان است خون به رگ‌های پیرمرد آمد گفت برخیز نوبتِ ما شد جان ما هدیه‌ی بنی‌هاشم مثل شیرِ نری مهیا شد همه اصحاب را صَلا دادند رو به شیران و این دلیران کرد حلقه‌ی یاوران که کامل شد تیغ خود را حبیب عریان کرد حلقه گشتند یاوران باهم عابس و جون و سالم و جندب مُنْجِح و حنظله، سعید و سوید وهب و عمرو و قارب و شوذب همه رفته با خروش و شکوه همه بر گِردِ خیمه‌ی زینب مثل صخره شبیه قله‌ی‌کوه همه بر گردِ خیمه‌ی زینب آمدیم ای عقلیه‌ی عالم تا دلت زخم این و آن نخورد به تو سوگند تا که ما هستیم آب هم در دلت تکان نخورد یک به یک لب به لب رجز خواندند شیرهای قبیله رو به حرم تیغ چرخان و نعره‌ی لبیک رو به سوی عقیله رو به حرم آنچه پیداتر است در این بِین رگ پیشانی علمدار است وای بر حال  آنهمه لشکر که رجزخوانیِ علمدار است لشکرِ شمر را بهم زده است آنکه تا صبحدم قدم زده است شُکر عباس هست و یاوران اما طور دیگر خدا رقم زده است کم کم از شیرها همه رفتند یک به یک کم شدند پای حسین همه در پیش فاطمه خونین همه درهم شدند پای حسین ساعتی بعد بین علقمه هم وای بر من پناه زینب رفت تکیه‌گاه حسین اُفتادو بین خون تکیه‌گاه زینب رفت دست‌ها را به روی سر بگذاشت آنچه می‌دید بر سرش آمد دید از روی تل به قربانگاه پدر و جد و مادرش آمد تکیه بر نیمه نیزه‌ای داده شاهِ بی یار از این و آن می‌خورد نامشان را که یک به یک می‌بُرد تنِ یاران همه تکان می‌خورد جمع نامحرمان همه جمع است خواهری می‌دوید در گودال قبل از آنیکه زینبش برسد شمر آمد پرید در گودال... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری تو از تنهایی اولاد پیغمبر خبر داری تو همچون نور در صُلب حسین ابن علی بودی تو از سوزِ دل صدیقه‌ی اطهـر خبر داری عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما تو خود از آن‌چه پیش آمد به پشت در، خبر داری تو می‌دانی علی با چاه کوفه شب چه‌ها می‌گفت تو از ناگفته‌غم‌های دلِ حيدر خبر داری تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی تو از آن کشته‌ی بی چشم و دست و سر، خبر داری تو با جد غریبِ خود به دشت کربلا بودی تو از قلب وی و داغ علی‌اکبر خبر داری تو روی شانه‌ی خورشید دیدی ماه کوچک را تو از پیکان و ذبحِ حنجر اصغر خبر داری تو دیدی عمه‌ات زینب کنـار قتلگاه آمد تو از بوسیدن آن نازنین‌حنجر خبر داری تو می‌دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد تو از این بنده‌ی بی دست و پا، بهتر خبر داری ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تضمینی از شعر جناب مقبل کاشانی زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان " روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان  " نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت نه پای دخترکانش به خار عادت داشت " نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت " نه بود دست علمدار تا کند امداد نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد " کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد " همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید به گریه زینبش از خیمه‌ها برون گردید " هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید " هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد " بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد " ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید دست بر حنجره‌ات زد...، جگرم تیر کشید روی تل بود که دیدم نفسم می‌گیرد روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید در همان لحظه که او شاهرگت را می‌زد حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت ناگهان‌تر همه‌ی دوروبرم تیر کشید ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد خیمه‌ها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید دور هر خیمه که می‌سوخت دویدم اما نیزه‌ها خوردم و از نو کمرم تیر کشید خوب شد بچه‌ی شش‌ماهه‌ی خود را بردی پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و صورت نیلی‌اش از درد و ورم، تیر کشید مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_ مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست باز انگار که فرق پدرم تیر کشید اسب تا سینه‌ی آقا پسرت را له کرد آن طرف سینه‌ی آقا پسرم تیر کشید شش برادر همه بر روی زمین افتادند اینچنین سینه‌ی خیرالبشرم تیر کشید خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر نیزه‌ها خوردم و پای سفرم تیر کشید چه بگویم که کجای جگرم می سوزد‌ چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر، برایت بلكه از سر بهتر آوردم پی ابقایِ قَد قامَت، به ظهر روز عاشورا برای گفتن اللّه‌اكبر، اكبر آوردم... علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم اگر با كشتن من دین تو جاوید می‌گردد برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم برای آن‌كه قرآنت نگردد پایمال خصم برای سُمّ مركب‌ها، خدایا پیكر آوردم علی، انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم... من «ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا: الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای کاش کمی عذاب نازل می‌شد! بر دشمن بوتراب نازل می‌شد! ای کاش برای اصغر شش‌ماهه قدرِ کف دست، آب نازل می‌شد! (محفل ادبی_مهدوی ) ↳ @dobeity_robaey
هم قامت «عدل» را خمیدند آن‌روز هم قلب «معاد» را دریدند آن‌روز «توحید» و «نبوت» و «امامت» را نیز با خنجر کُند، سر بریدند آن‌روز @hosseinieh_net