eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سی سال گریه کرده ام آن ظهر داغ را چشمم سرود وسعت آن اتفاق را تنهایی ام صحیفه صحیفه ورق زده ست یعقوب وار قصه ی اشک و فراق را @hosenih هر شب عبور قافله ای باز می کند در من مسیر تازه ی شام و عراق را بگذار تا ز خاک سجودم برآورم هفتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را بگذار لب به لب شوم از جام تشنگی در من بریز باده ی لبریز داغ را @hosenih در آب و خاک... آتش من گر گرفته است طوفان! به حال خود بگذار این اجاق را حج مرا ببین و فرزدق شو و بخوان شاعر! بخوان و گریه کن آن اتفاق را ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ باقیست نهضت پس بنا این شد بیمار ظهر کربلا باشی میخواهی از اینجا به بعدش را سجاده ای رو به خدا باشی @hosenih با قاضی الحاجات لبهایت جبریل هم دارد تمنایت یکبار هم با او به خلوتها مشغول ذکر ربنا باشی @hosenih ای سید اهل بکا لبیک لبریز جام هل اتی لبیک پیداست از این جذبه ها باید از نسل شاه لافتی باشی @hosenih حزن تو اصلا حزن یک دم نیست سهم چهل سال اشک پس کم نیست جز مقتل سرخی مجسم نیست وقتی به فکر بوریا باشی @hosenih از کوفه تا شام بلا رفتن همگام با سرنیزه ها رفتن حق میدهم با حرمله سخت است منزل به منزل پا به پا باشی @hosenih با ناله کنعانی بساز از نو پس بیت الاحزانی بساز از نو اصلا چنین داغ عظیمی را باید خودت صاحب عزا باشی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ بعد از آن واقعه‌ی سرخ، بلا سهم تو شد پیکر سوخته‌ی کرب و بلا ، سهم تو شد بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست ناگهان، داغ دل آینه‌ها سهم تو شد @hosenih بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست بر سر نیزه، سر خون خدا، سهم تو شد بعد از آن واقعه، خون جوش زد از چشمانت خطبه‌ی اشک برای شهدا، سهم تو شد بعد از آن واقعه، در هروله‌ی آتش و خون در شب خوف و خطر، خطبه‌ی « لا » سهم تو شد بعد از آن واقعه، در فصل شبیخون ستم خوردن زخم، ز شمشیر جفا سهم تو شد خیمه‌ی نور تو در فتنه‌ی شب سوخت، ولی کس نپرسید که این ظلم، چرا سهم تو شد؟ بعد از آن واقعه، ای زینت سجاده‌ی عشق! از دلت آینه جوشید، دعا ، سهم تو شد @hosenih بعد از آن واقعه، ای کاش که می‌مُردم من مصلحت نیست بگویم، که چه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعه‌ی سرخ، حقیقت گل کرد کربلا در تو درخشید، خدا سهم تو شد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سجادی و از سجده کن ها برتری تو از هرکه مشتاق عبادت سرتری تو اسلام بی حجت نمی ماند که تشنه است از هرچه عباس است آب آور تری تو داغ علی های پدر خونین دلت کرد ای اربن اربا دل ! علی اکبر تری تو @hosenih در کربلا شمشیر بود و شام طعنه در ازدحام سنگ بی سنگر تری تو روزی علی بودی و خیبر را گرفتی امروز منبر را مگر حیدر تری تو؟ آن خطبه قرآن یا تو بر منبر پیمبر؟! اقراء به نام سر که پیغمبر تری تو @hosenih ابری است بعد از کربلا چشم تو ، هر روز با روضه های سیلی و معجر ، تری تو ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ وقت باران داغ چشم تر عذابم می‌دهد آب می‌نوشم غم حنجر عذابم می‌دهد شیرخواره سیر باشد زود خوابش می‌برد از عطش بی‌خوابی اصغر عذابم می‌دهد @hosenih مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت یاد تشییع تن اکبر عذابم می‌دهد غیرتم را شعله‌ور کرده! چهل سالست که ماجرای غارت معجر عذابم می‌دهد ذبح را وقتی که می‌بینم کسی سر می‌برد خاطرات کندی خنجر عذابم می‌دهد روی دست من اثر از حلقه‌های آهن است این کبودی‌های بر پیکر عذابم می‌دهد موی بابایم به روی نیزه‌ها آشفته بود شانه را تا می‌زنم بر سر عذابم می‌دهد کاش غارت می‌شد از روی سرم عمامه‌ام بر سرم جامانده خاکستر عذابم می‌دهد @hosenih از دم دروازه تا بازار ساعت‌ها گذشت این شلوغی‌های هر معبر عذابم می‌دهد شامیان در پیش من حرف از کنیزی می‌زدند التماس چشم آن دختر عذابم می‌دهد داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب از تمام داغ‌ها بدتر عذابم می‌دهد @hosenih خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد چون به مسجد می‌روم منبر عذابم می‌دهد هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود قتلگاه اصلی ما کوچه‌های شام بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ منم قاهر، منم والی، منم غالب منم لحظه به لحظه درد را طالب حسین بن علی را اولین نائب علی بن حسین بن علی بن ابیطالب منم دریای بی ساحل منم پیغمبری که کربلا بر او شده نازل نه یک بخشش،تمام بخش هایش کاملاً کامل تمام کربلا با سوره های قاسم و عون و علیِ اکبر و آیات کوتاه علیِ اصغر و آیات مکی ابوفاضل منم آنکه سنان و ازرق و خولی و شمر و حرمله با هم مرا گشتند هی قاتل همین که چشم وا کردم خودم دیدم علیِ اکبر ارباب پیش چشم بابایم قدم میزد قدم میزد، دل بابا و نظم شانه های محکم عباس و سقف آسمان را با قدم هایش به هم میزد برای قدِّ بابایم خمیدن را رقم میزد همین که چشم بستم در میان دشت غوغا شد همین که چشم وا کردم بمیرم قاتلش از پیکرش پا شد نفهمیدم چه شد از حال رفتم تا صدایی آمد از دشمن چرا ساکت نشستید آی فرزند رشیدش در میان خاک صحرا ارباً اربا شد دوباره چشم وا کردم هراسان نجمه را دیدم که بالای سرِ نعشی کشیده گوییا داغ امام مجتبی دیده که قاسم هست اگر چونان جگر گوشه برایش مثل آن روزی که می آمد جگرهای حسن در طشت و حالا پیکر قاسم میان دشت روی خاک پاشیده دوباره چشم بستم ناگهان تسبیح خاک کربلا افتاد از دستم صدای داغ هل من ناصر در گوش من پیچید پدر بر روی دستش برد اصغر را دل خانم رباب آشوب شد ترسید گمانم قاتلش را که کمان برداشت بین آن جماعت دید نمیگویم چه شد اما پدر خون علیِ اصغرش را در هوا پاشید نمیگویم چه شد اما پدر در موقع برگشت میلرزید نمیگویم چه شد اما پدر گم کرد دست و پای خود را و عبایش را به سرعت دور او پیچید همین که رفت پشت خیمه من هم رفتم از حال و همین که حال من آمد سر جایش خودم دیدم که دارد می رود با چکمه هایش شمر آنجا توی گودال و دوباره رفتم از هوش و صدای شیحه ی اسبی که خون میریخت از زین و تن و سم و سر و یال و دهانش باعث این شد بفهمم که پدر هم بی گمان رفته و با علم امامت خود ببینم که پس از شمر لعین در گودی گودال با نیزه سنان رفته و از بس لطمه دیده سر به نوک نیزه با زحمت که نه با یک تکان رفته و زینب بعد از آن که نیزه و شمشیرها را پس زده سمت حرم لطمه زنان رفته منم من حضرت سجاد راوی هزاران روضه ی مکشوف آنجا که خودم دیدم سر بابا ز روی نیزه اش افتاد منم اصلا خود روضه که هی مجلس به مجلس می رود از کربلا تا شام منم آن مجلسی که سوخت زیر آتشی که ریختند از بام منم آن مجلسی که آخرش از اول لبریز اشکش می شود پیدا منم آن مجلسی که کنج خرابه آه وقتی روضه خوانی میکند طفل سه ساله با سر بابا منم آن مجلسی که روضه اش پایان نمی گیرد در این مجلس رقیه تشنه است اما چرا باران نمی گیرد منم آن مجلسی که دعوتی هایم برای خواندن روضه، سر بر روی نی مانده ست منم آن مجلسی که عمه جانم هم به روی منبر زانوی من هی روضه ی گوش خودش را تا سحر خوانده ست منم بی تاب و دلخسته منم غمگین منم والی منم غالب علی بن حسین بن علی بن ابیطالب ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ اشکی که می ریزم برایت فرق دارد صاحب عزای من عزایت فرق دارد نام غریب تو برایم گریه دار است مرثیه خوانی در هوایت فرق دارد تابی نداری تا که بی تابی نمایی نی در نوای نینوایت فرق دارد @hosenih حالی که داری با تمام مردم شهر جان دوعالم به فدایت...فرق دارد آقای من گریه ست " قوت غالب" تو با دیگران آب و غذایت فرق دارد با شاهدان ِ دیگر غوغای گودال هر بار شرح ماجرایت فرق دارد @hosenih ای کوه صبر از زخم "قتل صبر" گفتی حال و هوای روضه هایت فرق دارد زخمی که تیر حرمله بر قلبتان زد با داغ دیگر بی نهایت فرق دارد داغ سه ساله گوشه ی دنج خرابه این گریه های "های هایََت" فرق دارد @hosenih مولای سجاده نماز اشک خواندی پس با همیشه ربنایت فرق دارد در هر شب جمعه پریشان حال بودی حتما به یاد روضه ی گودال بودی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ کار تو مدام ربنّا بود و نماز در هر نفست عطر دعا بود و نماز @hosenih در آینه‌ی چشم تو ای روح دعا تصویر پر از نور خدا بود و نماز ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سجاده ی اشک تو ، به هر جا باز است صد جاده به سمت آسمانها باز است @hosenih چشمان تو هر روز ، پر از عاشوراست چون پنجره ای که رو به دریا باز است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چون باد در مجاورت شمعی چون شمع در محاصره بادی با احتساب کرببلا ای کوه پنجاه و هشت سال نیافتادی لبخند گشته است فراموشت با چشم های روشن و خاموشت نزدیک به دو سوم عمرت را در چهره ات ندیده است کسی شادی @hosenih زینب که کوه صبر مجسم بود یک سال و نیم ماند و دوام آورد اما تو در حدود چهل سال است مثل سکوت عامل فریادی تعریف کرده ای تو به جای چشم یک جفت ابر حامل باران را شاگرد چشم های تو زینب بود بر گریه بر حسین تو استادی هر شب ادامه داد غم خود را با اشک های خویش به نحوی که او را به یاد شام می اندازد هر گیسوی رها شده در بادی @hosenih دورم ز خاک پای تو با این حال حس می کنم که بعد هزاران سال در گوشه بقیع به آرامی در سجده است حضرت سجادی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ اگرچه شمع از آتش به روی سر دارد منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد پس از تو نوبتِ سی سال گریه یِ من بود پس از تو در همه احوال گریه یِ من بود شبیه گریه یِ طفلان خیزران خورده شبیه گریه یِ پیرِ زنِ جوان مُرده @hosenih تمام شهر از این گریه ها خبر دارد که گریه بر جگرِ سنگ هم اثر دارد پس از تو گوشه یِ سجاده ام پُر از اشک است پس از تو قامتِ اُفتاده ام پُر از اشک است پس از تو صحبت بازار می کنم هر روز شکایت از غم انظار می کنم هر روز *** نسیم گِردِ سر اطهر تو می چرخید چقدر بر سَرِ نیزه سَرِ تو می چرخید @hosenih میان شعله من و ساربان تَهِ گودال برای بُردنِ انگشترِ تو می چرخید به زیر ناقه به زنجیر پایِ من را بست کسی که دور و بَرِ خواهرِ تو می چرخید پس از اصابتِ هر سنگ گونه ات می ریخت به رویِ نیزه کمی حنجر تو می چرخید @hosenih نرفته از نظرم کوچه کوچه دنبالِ عزیزِ کوچک خود همسر تو می چرخید نرفته از نظرم مجلس شراب و رباب به نیزه اش سَرِ آب آورِ تو می چرخید دو دست من به غُل و جامعه به گردن بود که چشمشان به سویِ دختر تو می چرخید @hosenih شبی به کُنجِ تنور و شبی به رویِ طَبَق چقدر دستِ غریبه سَرِ تو می چرخید *** تمامِ شهر از این گریه ها خبر دارد که گریه بر جگر سنگ هم اثر دارد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت گل‌های باغ عشق از او رنگ و بو گرفت @hosenih بهر نماز عشق به محراب معرفت از چشمه‌سار چشم تر خود وضو گرفت وقتی که خواست جسم پدر را نهد به خاک با اشک بوسه‌ها ز رگ آن گلو گرفت چون شمع سینه‌سوخته‌ای آب شد تنش از بسکه همچو فاطمه با گریه خو گرفت رسوا نمود دشمن دین را به نزد خلق با خطبه‌ای که خواند توان از عدو گرفت پیراهنی که فاطمه از مهر رشته بود تا آنکه دست خصم نماند از او گرفت با یاد تشنگان لب آب خون گریست هرگه که دید آب و به دستش سبو گرفت @hosenih با کثرت گناه «وفائی» به اشک و آه امید خود ز آیه‌ی لا تقنطو گرفت ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih