eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
50.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
396 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع نمیخواهد دلی که بیقرار است اینجا یقینا قافیه بر غم دچار است پای بساط شعرِ شب یاد تو کردم مرغ دلم سوی تو امشب رهسپار است جان بر لبم ای دوست از هجر تو آمد رسم عجیبی حاکم این روزگار است بی تو اسیر درد و غم هستم همیشه این زندگی بی کربلا بس ناگوار است شب را سحر کردم چگونه ؟ با غم تو این است اوضاع دلی که بیقرار است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از حسینیه مقتل
19 محرم الحرام : حرکت کاروان کربلا به سوی شام: در این روز اهل بیت سیّد الشّهداء علیه السّلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند. (الوقایع و الحوادث: ج 4، ص 114) زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السّلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند. (ابصار العین فی انصار الحسین علیه السّلام: ص 133) @hosenih_maghtal
دور کن از من غم و دلشورهٔ بیهوده را قسمتم کن یک خیال کاملا آسوده را دست هایم را بگیر آقا که خیلی خسته ام سخت ویرانم! ببین آرامش ِ فرسوده را @hosenih جز تو با هر کس نشستم تیشه زد بر ریشه ام پاک کردم از وجودم جز تو؛ هر که بوده را هستی ام را، هر چه را دارم به نام خود بزن جان و مال و خانه ام را؛ کلّ این محدوده را عمر؛ طی شد با بطالت، هر محرّم آمدم گریه کردم این مسیرِ رفته و پیموده را   نیست گریان در قیامت هر که شد گریانِ تو* اشک می ریزم میانِ روضه این فرموده را معصیت یک غدهٔ بدخیم و تو «نِعم الطبیب» جانِ من بردار از قلبِ مریضم «توده» را @hosenih شک ندارم که خدا با قصدِ بخشش میدهد- -دستِ تو کوهِ گناهانی که نابخشوده را بهترینها را برایم خواستی اما ببخش من به دستانت سپردم یک دل آلوده را! *پيامبر(ص): اى فاطمه(س)؛ همه چشم ها در روز قيامت گريان است جز چشمى كه بر مصيبت هاى حسين(ع) بگريد/بحار الأنوار-ج۴۴ص٢٩٣ شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست کافی است بزم سوختگان را شراره ای @hosenih سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر در دست زینب است گریبان پاره ای یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من... گشتم به هر دیار حسین دوباره ای چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد از بحر بر کنار نگردد کناره ای با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست آیینه بی خبر نشود از نظاره ای @hosenih جایش به روی صورت من درد می گرفت میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان جز آستین پاره نداریم چاره ای شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جان به ما داده ربنای حسین جان عالم فقط فدای حسین به خدا می رسیم با گریه سجده کردیم بر خدای حسین به بلای عظیم ممتحنیم چونکه هستیم مبتلای حسین پادشاهان اسیر ما همه اند چون گداییم ما گدای حسین مثل مجنون، اسیر لیلائیم عشق ما چیست، کربلای حسین دل ما خانهء شهیدان است مستحقیم بر دعای حسین نفس ما به روضه ها بند است پر کشیدیم در هوای حسین پای دین و عقیده می مانیم جان خود می دهیم پای حسین مادرش فاطمه برای خدا همه را می خرد برای حسین دم مغرب، دم اذان شده است اشهد ما حسین جان شده است @hosenih قد غم دال بوده ساعتِ سه وقت جنجال بوده ساعتِ سه لشکر مست های کوفه نشین دور گودال بوده ساعتِ سه خواهری در پی برادر خود بی پر و بال بوده ساعتِ سه آنقدر که دویده در مقتل خسته، بی حال بوده ساعتِ سه دیده افتاده دست شمر، حسین دیده پامال بوده ساعتِ سه سختی هر دقیقه کشتن او قدر صد سال بوده ساعتِ سه ذوالجناح آمده بدون حسین خون، روی یال بوده ساعتِ سه چشم غارتگر سپاه یزید پی خلخال بوده ساعتِ سه گیسوی دخترش پریشان شد چونکه بی شال بوده ساعتِ سه آتش و خون نشسته در صحرا می خورد لطمه صورت زهرا @hosenih سر که افتاد مادرش افتاد پیش او جدّ اطهرش افتاد حلق او از حروف قرآن، پُر جای نیزه به حنجرش افتاد کوفه تا شام را قیامت کرد سنگ میخورد و خواهرش افتاد سر میان تنور و دیر و درخت یاد غمهای دیگرش افتاد مثل گودال، زیر پاها رفت در مسیری که دخترش افتاد لگد زجر تا اسیرش کرد دردهایی به پیکرش افتاد خون تازه ز صورتش می ریخت خون به هر جای زیورش افتاد مثل زهرا که بین آتش سوخت شعله ها بر موی سرش افتاد خار در چشم دشمنش بود و خار در پای لاغرش افتاد کشتهء روزهای تنهایی است دختری که عجیب، بابایی است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با وجود خولی و شمر و سنان در راه شام شام من شد تهمت و زخم زبان در راه شام آنچه با من کرد حرف ناسزا سیلی نکرد زیر بار غصه قدم شد کمان در راه شام @hosenih تا بیندازد سرت را از نوک نیزه مدام حرمله با سنگ می کرد امتحان در راه شام گیسوان دخترت همرنگ دندانت شده دختر آواره ات شد نصف جان در راه شام روی ناقه پلک های خسته ام یاری نکرد خواب بودم لطمه خوردم ناگهان در راه شام اینکه می لرزم به خود از ضعف هست از ترس نیست آخرش پیدا نشد یک لقمه نان در راه شام حرف مرهم را نزن کار از مداوایم گذشت بسکه خو کردم به درد استخوان در راه شام سایه ی خیمه نصیب شمر و خولی شد ولی آه ناموس خدا بی خانمان در راه شام رفتی و دیگر ندیدی گردش ایام را یک نفر مثل شبث شد ساربان در راه شام @hosenih از تو چه پنهان شبیه ریگ صحرا ریخته مطرب و آوازه خوان و بد دهان در راه شام کاش می مردم نمیرفتم ولی بزم شراب کاش می مردم شبیه بستگان در راه شام شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه پای آبله خیزی، چه مرکبی و چه راهی مهار ناقه نیفتد به دست شمر الهی شاعر: @dobeity_robaey
ما به دربار تو ای دوست ارادت داریم به گدایی در خانه ات عادت داریم @hosenih اینکه ما گریه کن بزم عزای تو شدیم لطف زهراست که اینگونه سعادت داریم عشق ما بر تو وبابای تو امروزی نیست این متاعی ست که از روز ولادت داریم بهتر از باغ بهشت ست خدا میداند هر کجا بزم عزایی که به یادت داریم @hosenih قبله ی ما حرم و ذکر تمام است حسین روز و شب تکیه بر این ذکر و عبادت داریم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با چشم تر پروانه بودن مزه دارد مست دو تا پیمانه بودن مزه دارد @hosenih شان مساجد بی حد و حصر است اما پاگیر این میخانه بودن مزه دارد هرچند عاقل هم بیایی فیض بردی... در روضه ها دیوانه بودن مزه دارد هرکس خراب روضه ها باشد درست است یعنی فقط ویرانه بودن مزه دارد این دست های سینه زنها دستگیر است با انبیا هم شانه بودن مزه دارد خوش بخت یعنی ما که انصار الحسینیم از دیگران بیگانه بودن مزه دارد وقتی که روزانه تفضل کرده بر ما کارگر روزانه بودن مزه دارد @hosenih چه سفره ای امشب رقیه باز کرده ریزه خور دردانه بودن مزه دارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای يزيدِ بی حيا از رویِ بغض و كينه ات خيزران بر روی لبهایِ حسين من مزن @hosenih چوبِ خود بردار از پيشانیِ زخمی او لطمه بر اسمای حُسنایِ حسين من مزن كم تمسخر كن تو قرآن خواندنِ مظلوم را طعنه بر صوتِ دل آرایِ حسين من مزن از محاسن های او خونِ دلِ من ميچكد بس كن ای ظالم به سيمایِ حسين من مزن چوبِ تو تفسير سيلی خوردنِ زهرا كُنَد شرم كن بر رویِ زيبایِ حسين من مزن @hosenih كاش مثلِ دستِ من چشم سكينه بسته بود پيشِ او ضربه به لبهایِ حسين من مزن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای گلِ یاسِ شده پرپر سلام ای زِ دو عالم سرِ ، بی سر سلام ای که ز فیضت دو جهان زنده است نور رُخت بر همه تابنده است شور و صفای دلِ دلدادگان خون خدا سرور آزادگان جاذبه را اولی و خاتمه جان منی ای پسر فاطمه @hosenih با دلِ پر سوز سلامت کنم هر شب و هر روز سلامت کنم مونسِ درگاه ربوبی تویی منشاء هر نیکی و خوبی تویی دست نبی شانۀ گیسوی توست جای لبش بین دو ابروی توست نور الهی ز رخت منجلی هستیِ زهرا و امید علی ای که حریمت حرم کبریاست آرزویم دیدن کرببلاست عشق تو آیین و سرشت من است کرببلای تو بهشت من است ای به غم عالمیان غمگسار لحظۀ مُردن به سرم پا گذار عاشورا اوجِ سرافرازیت کرببلا صحنۀ جانبازیت می کند اسلام به تو افتخار زآنکه گرفته است ز تو اعتبار کیست چو تو رَه به شهادت بَرَد در ره اسلام ز خود بگذرد کیست شبیه تو چنین سر دهد قرصِ قمر چون علی اکبر دهد آتش و یک باغ کجا دیده اند مثل چنین داغ کجا دیده اند چلچله ها از حرمت پر زدند پیش دو چشمت همه پرپر زدند زخم زبان بر دل تنگت زدند تیغ و سنان ، دشنه و سنگت زدند @hosenih در حرم تو شرر انداختند بر بدن اطهر تو تاختند ظلم به این گونه روا بود کِی؟ ماه که دیدست به بالای نِی؟ کرببلا از دو لب آن امام داشت برای بشریت پیام... سر چو تو بر خنجر دشمن دهی بِه که به ذلت ، تو دمی تن دهی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اشکِ این نیزه در آمد که سنان می خندد او به غم های منِ همچو کمان می خندد مادری گوشه ی بازار عزا می گیرد نیزه دارِ سر سقات به آن می خندد راه رفتن دگر از دختر نو پات مخواه همه ی شام به این گشته خزان می خندد قاسم و اکبر تو از پی من می آیند .. پیر مردی به سرِ هر دو جوان می خندد گفتم و ناله زدم زینت بابا بودم همه ی شهر به این نام و نشان می خندد... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e