#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
خدا نگیرد از من این دو چشمهی حیات را
که گریهام گرفت راهِ کشتی نجات را
نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند
و اشکِ روضه سرخ کرد کاسهی دوات را
دو قطره تشنگی به کامِ روضهخوانیام چکاند
برای سوزِ شعر، دیدهام دَمِ فرات را
پیاده میروم به کربلا و بعد از آن مسیر
به شوقِ دیدنِ تو میدوم پلِ صراط را
صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟
پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا
پناه میبرد به کامِ تشنهی تو آب هم
به دستِ ساقی تو دجله میشود سراب هم
فقط در این حریم قطره میکُشد جَحیم را
بهشتِ اشک میرسد به آیهی عذاب هم
هر آن زمان که سمتِ نور رفتهایم، دیدهایم
پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم
به خاکِ سجدهدارت از شهادتِ تو خاکها
به سجده میروند، تربتِ ابوتراب هم
به زیر قُبّه دیدهایم پابهپای دستِ ما
دخیل میزند گره دعای مستجاب هم
قنوتِ مستجاب، دستِ خورده بر ضریح توست
درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست
از آن زمانکه هیچکس نبود، جز خدا فقط
خدای اشک، خوانده است روضهی تو را فقط
برای هرکسی که مشتِ چشم، وا نمیشود
همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضهها فقط
به شوق عطرِ سیب، جانماز باز میکنم
نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط
شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو
در آن سکوت میزنم حسین را صدا فقط
اگر عتاب میکنی اگر عذاب میکنی
بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط!
سیاهی مزارمان سیاهی محرم است
بیا که دیدنت شروعِ روضهی مجسّم است
چه روضهای؟، همانکه ریخت اشکِ حنجر تو را
به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را
همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود
که زخمِ سینهات دوباره کُشت مادر تو را
همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِآه شد
نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را
چه روضهای؟، همانکه تازیانههای تسلیت
سیاه کرد دَمبهدَم لباسِ خواهر تو را
چه روضهای؟، فرات هم نشسته زار میزند
که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را
گِلآبِ در عزای خود نشسته را زلال کن
ببخش روضهی عطش، فرات را حلال کن!
چقدر روضه ریختهست بر زمین کربلا
نگاهِ ماست گریهگریه همنشین کربلا
چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو
شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا
چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد
هنوز اشک میچکد از آستین کربلا
هنوز راه هجرت تو را ادامه میدهد
هنوز -مادرت، مسافرِ مدینهکربلا-
هنوز ردّ پای خواهرت مرور میشود
که میرسیم از نجف به اربعین کربلا
چنانکه از نگاه ما به تو سلام میرسد
به پرچمت قسم زمانِ انتقام میرسد
✍️ #رضا_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
بگو که صبر، همیشه به نام زینب شد
بگو که راحت دنیا حرام زینب شد
بگو که شاهی عالم، مقام زینب شد
بگو که طایفهی ما غلام زینب شد
وجود او سبب اقتدار آفاق است
بگو که مرکز فرماندهي عشاق است
قشم به هر چه که خوبیست در زمین و زمان
ندیده هیچکسی مثل او چنین و چنان
ندانم اینکه فرشته است یا که یک انسان
سزاست تا که به تعظیم او شود دوجهان
مفسری که کلامش کلام حیدر بود
یقین کنید که زینب از این جهان سر بود
زن است و قلب صبورش شده است غمخانه
زن است دُرّ حیا را شده است دردانه
زن است و جانبهکف آورده بود جانانه
زن است و پای غم ایستاد مرد و مردانه
همانکه بین اسارت بهحق دلیل آورد
به چشم، واقعه را ماتمی جمیل آورد
اگر که ام ابیهاست، مادرش زهرا
خودش که ام مصائب شده در این دنیا
به صبر، سلسله کوه و دلش شده دریا
به عشق، سایهی همراه سیدالشهدا
خدا کند که پر از شهیرش جدا نشود
دعاش بوده که از دلبرش جدا نشود
به روی صفحهی تاریخ مجلسی برپاست
چه مجلسی که در آن خواستگار او آنجاست
پر است خانهی مولا و این ندا برخاست
حسین، شرط عروسي زينب کبراست
در آن زمآنکه گمان خطر رود باشد
به هرکجا که حسینش سفر رود باشد
شمیم جنت اعلا ز بوی چادر اوست
نجابت است غباری که روی چادر اوست
کسی که آبرو از آبروی چادر اوست
کدام دست پلیدی بهسوی چادر اوست؟
خداست حافظ بنیان چادر زینب
ملائکاند نگهبان چادر زینب
ازل برای ابد غم برای او میخواست
غمی به وسعتِ عالم برای او میخواست
بگو مصیبت اعظم برای او میخواست
و درد و داغ دمادم برای او میخواست
ز غصهاش قدِ عالم هنوز تا مانده
چه خاطرات عجیبی از او بهجامانده
به کودکی غم جانسوز مصطفی را دید
به مادرش اثر ضرب کینهها را دید
سرشکسته و ابروی مرتضی را دید
کسی که تشت پر از خون مجتبی را دید
هزار مرتبه خونجگر ز چشمش ریخت
چقدر رخت عزا را به پیکرش آویخت
رسید کربوبلا با حسین و عاشورا
شکست قامتش از قصههای کرب و بلا
دوید در وسط خیمهها که ای اَبنا!
برادرم شده تنها میان این اعداء
به گریه گفت سری زیر دین آوردم ...
دو نوجوان به فدای حسین آوردم
گذشت تا که زمان وداع آخر شد
زمان زندگیاش با برادرش سرشد
زمین به لرزه درآمد که چشم او تر شد
زمان بوسهی زینب به زیر حنجر شد
نشست و گفت که جان میبری تو از خواهر
مباد اینکه ببینم تن تو را بیسر
فغان ز جانب عرش کبود میآمد
غروب از وسط خیمه دود میآمد
و بوي آب خنک که نبود میآمد
حسین، تشنه ز مرکب فرود میآمد
زمان قطع سر عشق اول شب بود
و آنکه اینهمه را دیده بود، زینب بود
رسید بر سر گودال و گفت ای مظلوم!
سلام بر تو که از آب هم شدی محروم
چه دید با دل خونین و چهرهای مغموم
سری بریده شد اما به طرز نامرسوم
هزار و نهصد و پنجاه زخم بر تن داشت
دوازده اثر ضربه پشت گردن داشت
✍️ #مهدی_قربانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
چنان تیری شدند از چلهی زینب رها باهم
چنین رفتند راه عشق را تا انتها باهم
برای اذن میدان التماس شاه میکردند
به امر زینب افتادند روی دستوپا باهم
به یاری نوه در کربلا مادربزرگ آمد
قسم دادند دایی را به زهرا یکصدا باهم
چنان جنگاوریهاشان به داییهایشان رفته
که میدان میروند عین حسین و مجتبی باهم
سرود عشق سر دادند و سر دادند پای عشق
به خون افتادهاند از یاری خون خدا باهم
به پاشان گردوخاکی باشد اما کوفیان دیدند
دو تا خورشید را در آسمان کربلا باهم
از آنجائی که جنگ کربلا جنگ ولایت بود
زدند این طفلها را دشمنان مرتضی باهم
پس از اکبر دگر روی تمام دشمنان وا شد
بهاینعلت به آنها حمله میشد بارها باهم
عقیله لحظهای از خیمهاش بیرون نمیآید
اگر سرهای طفلانش ز تن گردد جدا باهم
یکی فرق سرش زخمی، یکی پهلوش خونآلود
عجب ارثیهای بردند آقازادهها باهم
آتش گرفت و سوخت زینب آن زمانی که
کنار خیمه آوردند جسم هر دو را باهم
سر جسم پسرها مادر از اندوه اکبر خواند
و بعداً در مدینه یاد اکبر کرد باباهم
اگرچه سنگها از هم جدا کرده است آنها را
ولی بر روی نی رفتند تا شام بلا باهم
و زینب گفت به امالبنین: بهتر پسرهایم،
نبودند و ندیدند از غم بزم شراب آهم
✍️ سروده گروه #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
May 11
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
✍ #قاسم_صرافان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
بردهست بنده سوی مولا هر زمان دست
شد واسطه بین زمین و آسمان، دست
جز از درِ این آستان خیری ندیده
وا کرده هر کس رو به دست این و آن، دست
در سجده و بر خاک افتادن، زبان، سر
وقت قنوت و ربنا گفتن زبان، دست
در پهنهی تاریخ اگر کنکاش باشد
دارد برای ما هزاران داستان، دست
خیبر برای خود دژ مستحکمی بود
تا آن زمان که زد به در، یک پهلوان، دست
اسلام را پیروز میدان کرد حیدر
حق زد برای قدرت این بازوان، دست
جانها به قربان مرام آن که از لطف
در اوج قدرت میگرفت از ناتوان، دست
با دست پر برگشته مسکینی که حتی
یکبار برده بر در این آستان، دست
با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز
انداخت بر دستان مولا ریسمان، دست
یک روز در جنگ اُحد آقای عالم
تهدید را از جانب مولاش رانده است
::
یک روز حیدر در دفاعِ از پیمبر
امروز عبدالله پای کار مانده است
تا گفت پیرِ کلِ عالَم یَنصُرونی
در بیعتش بالا گرفت این نوجوان، دست
راه گلو را داشت طی میکرد خنجر
سد کرد راه حملهاش را ناگهان، دست
مانند ابراهیم شد در آزمونش
چون سربلند آمد برون از امتحان، دست
آمد به مهمانیِ آغوشِ عمویش
هدیه چه آورده برای میزبان؟ دست
زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا
میرفت وقتی سمت چوب خیزران، دست
::
هر قدْر کمتر در غم او زد به سینه
روز قیامت بیشتر بیند زیان، دست
✍ #عباس_جواهری_رفیع
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
رفت قاسم، رفت سقا و علی اکبر... عمو
من ز تو تنهاتر و از من تو تنهاتر عمو
نیست زور و بازویم مثل علی اکبر ولی
هست اما غیرتم مثل علی اصغر عمو
به سکینه گفتهام غصه نخور از رفتنم
دستهای من فدای معجرت دخترعمو
زمزمِ خون راه افتادهست، دست و پا نزن
میدوم سوی تو مثل هاجرِ مضطر عمو
جایِ بابایم پدر بودی برایم سالها
ای عزیزِ مهربانتر از پدر مادر، عمو
آمدم یک ثانیه زنده بمانی بیشتر
عمه رویت را ببیند دفعهای دیگر عمو
::
گیسویی که عمهام دیروز میزد شانهاش
آه افتادهست دستِ شمر خیرهسر عمو
بینِ نیزه خوردنت جورِ مرا هم میکِشی
زحمتت دادم حلالم کن دم آخر عمو
نیزه خورده پهلویت، افتادهای روی زمین
آمده انگار مادر باز پشت در عمو
حرمله با تیر جسمم را به جسمت دوخته
برنمیدارم اگر از پیکرت پیکر عمو
من ندارم دست؛ اما برندارم از تو دست
تا دم جان دادنم مانند آبآور عمو
چون تمام کودکی حالا در آغوشِ توأم
نیست پایانی برای من از این بهتر عمو
✍سروده گروه #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
گرچه تنهاست عمو جان و سراپا خشمم
عمه جان، هرچه بگویی تو به روی چشمم
به شهیدان حرم، دلهره دارم نرسم
دست من را تو گرفتی که به یارم نرسم؟!
ای که عزت همهاش در نظر رحمت توست
آن چه خیر است برایم به خدا حکمت توست
خودت ای عمهی سادات بگو تا چه کنم؟!
بغض پنهان شده در بین گلو را چه کنم؟!
عمویم روی تراب است، به خود میپیچد
جگرش تشنهی آب است، به خود میپیچد
بنشینم ز تنش پیرهنش را بدرند؟!
رمقِ آخر مانده به تنش را ببرند؟!
گرگها دور تن محتضرش ریختهاند
چند تایی ته گودال، سرش ریختهاند
آه... عمامهی جدش ز سرش افتاده
شمر با خنجر کندش شده است آماده
به پرستوی زمینگیر و اسیر اذن بده
دست خود را کمی آرام بگیر، اذن بده
من نمردم که کسی سنگ به سویش بزند
نانجیبی برسد، دست به مویش بزند
منم عبدالله و مجنون اباعبدالله
قتلگه پر شده از خون اباعبدالله
حرمله، شمر، سنان، خولی و اخنس، همه را
دور سازم، برهانم پسر فاطمه را
دست خود را جلوی تیغ سپر میسازم
سر خود را به فدای سر او میبازم
عمه جان، تاب ندارم که بمانم دیگر
می زنم مثل ابالفضل به قلب لشگر
جد من، شیر اُحد، حیدر خیبر شکن است
ذکر طوفانی من ذکر أنا ابن الحسن است
رفتم و در دل گودال دلیری کردم
بین روبه صفتان یک تنه شیری کردم
تا که خنجر نخورد بر بدن ثارالله
قطع شد دست من و ناله زدم وا اُماه
ایستادم به روی پنجه، روی پاهایم
حرمله دوخت تنم را به تن مولایم
نام بابا حسنم بین گلو... جان دادم
چه یتیمانه روی پای عمو جان دادم
آه عمه بنگر، روضه چه مبسوط شده
خون من با پسر فاطمه مخلوط شده
✍ #محمدجواد_شیرازی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
داغ گلویش تازه شد از قحطی آب
وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را...
با رود جاری کرد در دشتی عطشناک
آن دستهای کوچک و نامآورش را
تا لحظهای دیگر عمویش زنده باشد
انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را
با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید
بر نیزه میبردند در غربت سرش را!
✍ #حیدر_منصوری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
چون باد در حرارت دشت و دمن دوید
چون بوی گل بلند شد و در چمن دوید
وارونه است شیوۀ صحرای ابتلا
رو به شکارگاه، غزال ختن دوید
میخواست ایستاده نسوزد شبیه شمع
خورشیدوار با همۀ سوختن دوید
مردان، زره به قامت مردانه بستهاند
این نوجنونِ کیست که با پیرهن دوید؟
با اشتیاق رفت به آغوش قتلگاه
غربتکشیده بود و به سوی وطن دوید
تیغ برهنه منتظر دستبوسیاش
با سر به پایبوس تن بیکفن دوید
آغشته شد به خون خدا خون پاک او
وانگاه در رگان عقیق یمن دوید
یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟
زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید
✍ #هادی_جانفدا
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بسکه از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان "امامت"، جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e