eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ما سائلان هر شب دربار عبدالله نان می‌خوریم از سفره‌ی پربار عبدالله مانند بابای کریمش دست و دلباز است ضرب المثل شد رأفت بسیار عبدالله دستان او عطر امام مجتبی دارد ارث حسن شد گرمی بازار عبدالله در یک شب عمرش ره صد ساله را طی کرد از بس خردمندانه بود افکار عبدالله امشب بیا با من بگو وای از دل زینب آتش به جان عمه زد اصرار عبدالله سوی شهادت می‌دوید از جانب خیمه حکمت نهفته در دل رفتار عبدالله از " لااُفارِق عَمّیِ" او می‌توان فهمید حُسن توجه بود در گفتار عبدالله می‌رفت در گودال دستش را سپر سازد قیمت ندارد این همه ایثار عبدالله زیر سر تیر و کمان حرمله‌ها بود کلی گره افتاد اگر در کار عبدالله :: در راه دین، راه خدا، راه عمو جانش جان داد، جان بچه‌های ما به قربانش دستی که آویزان شود از پوست می‌لرزد ما را مدینه می‌برد با دست لرزانش دست حسین بن علی با زحمت بسیار خون لخته‌ها را می‌گرفت از روی دندانش وقتی در آغوش امام عصر خود جان داد نقش تبسم بود بر لب‌های عطشانش روی تن غرق به خونش راه افتادند تکبیر گویان دشمنانِ نامسلمانش پیش نگاه اهل خیمه عصر عاشورا می‌رفت زیر سم مرکب جسم عریانش روشن کند مانند ماهی از سر نیزه شب‌های تار نجمه را چشم درخشانش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در یازده بهارم، تنها حسین گفتم یاد حسن که کردم، یک یاحسین‌ گفتم عمه نوازشم کرد، زیرا حسین گفتم به تو عمو نگفتم، بابا حسین گفتم! باید همه بدانند، در زیر دین هستم عبداللهم ولی من، عبدالحسین هستم مانند قاسم عزمِ کشته شدن که دارم در رگ‌رگ وجودم، خون حسن که دارم گیرم زره ندارم! یک پیرهن که دارم! جای کلاه‌خودم، عمامه من که دارم بگذار من بیایم تا راه حل بسازم مثل حسن بجنگم صدها جمل بسازم بی اکبر و ابالفضل، دور تو بود خلوت گفتی بمان به خیمه، گفتم عمو اطاعت عمه مراقبم بود، با صد هزار زحمت تنها زدی به میدان، آخر چقدر غربت! دیدم به‌قصد قتلت، لشکر به راه افتاد تا پیکر شریفت، در قتلگاه افتاد بر پیکرت کشیدم، با گریه پیکرم‌ را دادم نشان به عالم، آن روی دیگرم را نذر سر تو کردم، دستان لاغرم را بازو شکست و دیدم‌ بازوی مادرم را شکر خدا که من هم، پای تو جان سپردم دیدی که من دلیرم! دیدی به درد خوردم! ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در رگ رگش نشانه‌ی خوی کریم بود او وارث کمال پدر از قدیم بود دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود این کودک شهید که گفته یتیم بود؟ وقتی حسین سایه‌ی بالای سر شود کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟ در لحظه‌های پر طپش نوجوانی‌اش با آن دل کبوتری و آسمانی‌اش با حکم عمّه، عمّه‌ی قامت کمانی‌اش بر تل زینبیه بود پی دیده بانی‌اش اخبار را به محضر عمّه رسانده است دور عمو به غیر غریبی نمانده است خورشید را به دیده شفق‌گونه دید و رفت از دست ماه، دست خودش را کشید و رفت از خیمه‌ها کبوتر عاشق پرید و رفت تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت می‌رفت پا برهنه در آن صحنه‌ی جدال می‌گفت: عمّه! جانِ عمو کن مرا حلال دارد به قتلگاه سرازیر می‌شود مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می‌شود کم کم خمیده می‌شود و پیر می‌شود یک آن تعلّلی بکند دیر می‌شود در موج خون حقیقت دریا نشسته است دورش تمام نیزه و تیر شکسته است :: دستش برید و گفت: که ای وای مادرم رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست خونش حنا به روی عمویش کشیده است از عرش، آفرینِ پدر را شنیده است مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است تیری تمام قد به گلویش رسیده است تیری که طرح حنجره‌اش را بهم زده آتش به جان مضطر اهل حرم زده یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه ماندند در میانه‌ی گرگان یک سپاه فریاد مادرانه‌ای آید که: آه، آه دارد صدای اسب می‌آید ز قتلگاه ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند ارواح انبیا همه با شیون آمدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمد به میدان، لشکر غم را خبر کرد از خیمه نه، از سن و سالش هم گذر کرد! آه بلندش در دل آهن اثر کرد کوچک نخوانش، این پسر کار پدر کرد بغض جمل را بین دشمن شعله‌ور کرد با نعره‌ی ابن الحسن عزم خطر کرد مانند قاسم دشت را زیر و زبر کرد سقا شد آنجا که عمویش را نظر کرد چشم تمام خیمه را ناگاه، تر کرد آمد جلو، خود را بلاگردانِ سر کرد اینجای مقتل عمه‌اش را خون جگر کرد ارثیه ی زهراست...، دستش را سپر کرد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بارگاهی که شده عرش خدا کَفش‌کَنش لشکری پای نهادند به روی بدنش این حسین است که مانده است تنش روی زمین؟! یا روی خاک، به لب آمده جان حسنش یک‌ نفر درصدد غارت عمامه‌ی او یک نفر آمده تاکه ببرد پیرهنش دورتادورِ حرم دست حرامی‌ها بود وارد معرکه شد شیر یل صف شکنش رجز شیر جمل نعره‌ی مستانه‌ی اوست یاحسن بود که می‌ریخت ز کنج دهنش آمد و داشت به لب آیه‌ی "فَاخْلَعْ نَعْلَيْك" گفت سیناست همین سینه‌ی غرق محنش بی وضو آنکه نبرده است دمی نام عمو بود با شمر درآن مهلکه روی سخنش به ادب نافه‌گشایی کن ازآن زلفِ سیاه *جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش* ساربانا سر من سهم تو اما عوضش دست بردار از انگشت و عقیق یمنش بود آن لحظه دعای لب عطشان عمو که میان دل خود داشت غم یاسمنش *یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می‌سپارم به تو از دست حسود چمنش* وای از بال و پرش، رفت به غارت با تیغ وای از حنجره‌اش، حرمله شد راهزنش وطن آغوش حسین است، خوشا عبدالله لاأقل جان نسپرده است به دور از وطنش ✍ *جناب حافظ (ره) 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برادر تشت خون را لاله‌باران کرد، یادم هست و بغض خویش را در سرفه پنهان کرد، یادم هست صدا زد: رفتم اما با تو در هر حال خواهم بود برادر! با تو تا هنگامۀ گودال خواهم بود برادر پای حرفش ماند و با من در سفر آمد برادر پا به پایم با همان خونِ جگر آمد برادر آن‌که شمشیرش خرافات جمل را کشت شکوهش جبت و طاغوت جهان، لات و هبل را کشت سخن فرمود با لب‌های قاسم، مرگ شیرین شد و ثاراللّهی‌ام با خون عبداللّه رنگین شد درون مقتل اینک لطف خود را بیشتر کرده برایم دست خود را سایۀ سر نه، سپر کرده بیا خواهر، ببین خون جگر بر خونم افزوده شکست آن شیشۀ عطری که لبریز از حسن بوده شمیمِ عطر او را در مشامم از ازل دارم به عبداللّهِ آغوشم، حسن را در بغل دارم عجب پیراهنی از دست خواهد رفت در بازار که از بوی حسین آکنده، از عطر حسن سرشار یکی شد پیکرم با او، تو هم این را روایت کن شباب اهل جنّت را بیا با هم زیارت کن تو هم مانند من دور از وطن هستی، بیا خواهر اگر دلتنگ آغوش حسن هستی، بیا خواهر شبیه کودکی‌هامان بساط گریه برپا کن بیا یک بار دیگر چادرت را خیمۀ ما کن بیا خواهر، بیا این حنجر کوچک سخن دارد گلوی سرخِ عبداللّه آهنگ حسن دارد بیا خواهر که دارد از گلویش این دم آخر صدای روضه می‌آید، صدای روضۀ مادر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟ زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید@hosseinieh_net
بی اشکِ روضه‌ی تو دلم وا نمی‌شود بی نام دوست، نامه‌ای امضا نمی‌شود این شهر روسیاهِ بزک کرده‌ی شلوغ بی پرچم سیاه تو زیبا نمی‌شود برپا نمی‌شود علم عشق و بندگی تا خیمه‌ی عزای تو برپا نمی‌شود هرجا که رفته‌ایم به ما بد گذشته است هرخانه‌ای که خانه‌ی آقا نمی‌شود! کو مهربان‌تر از تو و کو خوشتر از غمت؟ ما گشته‌ایم؛ مثل تو پیدا نمی‌شود بی عشق؛ این زمانه نیارزد به ارزنی دنیای بی حسین که دنیا نمی‌شود! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای اُبهت نهفته در گامت عظمت داشت روحِ پیغامت از سرآغاز تا سرانجامت وقفِ نام حسین شد نامت ای سراپا حسین یا زینب جَبل‌ُالصبرِ کربلا یا زینب جَلَواتِ تو هست ربّانی ذکر اسرار توست پنهانی عشق را چشمه‌ی خروشانی خطبه‌های تو بود طوفانی دخترِ حیدری غضب کردی اِبنِ مرجانه را ادب کردی اُمِّ اب بوتراب‌ِ مسطوری صاحب دولتی و دستوری گرچه گاهی به صبر مأموری تو به وقتش چُنان سلحشوری که علی گفته مرحبا زینب آفرین بر تو زینبا زینب عصمت اعظمِ حسینی تو وارثِ پرچمِ حسینی تو قسمِ محکمِ حسینی تو همدل و همدمِ حسینی تو غرقِ ذاتِ بقیةاللهی در حقیقت فناءِ فِی‌اللهی ظهر روزِ دهم نهیب زدی ناله با قلبِ بی‌‌شکیب زدی تو دَم از غربتی عجیب زدی بر روی دوشِ آن غریب زدی گفتی ای شاه! غصّه‌دارِ توأم از غریبی نگو، کنار توأم گفتی ای شاه! ارتش تو منم ابرِ فیضی و بارش تو منم تیغِ در حالِ چرخشِ تو منم خواهرم پس بلاکشِ تو منم ای محاسن سپیدِ خسته‌ی من با توأم یارِ دلشکسته‌ی من بعدِ اکبر توان نداری که نیمه‌جانی و جان نداری که غیرِ اشکِ روان نداری که لشگری بینمان نداری که بچه‌هایم فدایِ اکبرِ تو پیش‌مرگِ علی‌ِاصغرِ تو ما که پنجاه سال غم دیدیم فرقِ بشکسته از ستم دیدیم کوچه و میخ و قدِّ خم دیدیم جگر پاره‌پاره هم دیدیم جان زهرا تورا به این قرآن سهم من را بده در این میدان پاره‌های تنم فدای تنت به‌فدای نخی ز پیرهنت هردو قربانِ خشکیِ دهنت جانشان نذرِ جسمِ بی‌کفنت پیشِ تو بلکه روسفید شوم بایدم مادرِ شهید شوم من به‌جان می‌خرم اسارت را می‌روم مجلس جسارت را شاکرم لحظه‌های غارت را بر لبم دارم این عبارت را دَخَلَتْ زینبُ علی‌ابن زیاد ای برادر سرت سلامت باد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سلام می‌دهم از دور بر تو و حرمت سلام من به بلندای بیرق و علمت سروده‌اند فراوان برای تو اما هنوز نقش کتیبه‌است شعر محتشمت اگر که سر به هوا هستم و پریشانم زمین زدم دل خود را به احترام غمت گدایی ِدر این خانه سربلندم کرد مرا جدا نکن از خیمه‌های محترمت چگونه نام تو را هر نفس صدا نکنم؟ که شاملم شده یک عمر دائماً کرمت زمان مرگ به راهت دخیل می‌بندم بیا که سر بگذارم به محضر قدمت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عشق ِبدون روضه‌ات، رنگ سراب می‌شود نَفَس برای نوکرت، بی تو عذاب می‌شود عطر بهشت می‌وزد از تن و جان سینه‌زن قطره‌ی اشک گریه کن، رود گلاب می‌شود اهل نماز می‌شود هر که تو را شناخته گرچه نماز دشمنت، کفر حساب می‌شود هر که دل هوایی‌اش روضه‌نشین عشق شد نقشه‌ی نفس سرکشش، نقش بر آب می‌شود در تب و تاب زندگی، وقت طلوع رنج‌ها با هیجان نامِ تو، دردْ جواب می‌شود با تو همیشه حال من خوب‌تر از گذشته است بی تو امید در دلم، خانه‌خراب می‌شود آمده‌ای که خاک را وصل کنی به آسمان جز تو کدام حادثه، "عشق" خطاب می‌شود؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گندم خیس خورده می‌جوشید مثل هر سال در میان حیاط در و دیوار خانه پُر شده بود باز از بوی گندم و صلوات پای دیگ نشسته بر آتش مادرم غرق شور و غوغا بود خشک می‌کرد با پر چادر صورتش را که خیس گرما بود لبش انگار که به هم می‌خورد مادرم دیگ را که هم می‌زد بین آن واژه‌های نامفهوم با خدا از چه چیز دم می‌زد؟ رفتم از او به خنده پرسیدم حاجتت را مگر خدا داده است؟ دست خود را کشید روی سرم گفت آری، به من تو را داده است دیگ کم کم به غُل زدن افتاد عطر و بویش محله را برداشت مادرم را خدا بیامرزد سمنویش چقدر مهمان داشت روی سینی دقیق می‌چیدیم کاسه‌ها را یکی یکی با هم هیچ‌وقت از قلم نمی‌انداخت خانه‌ی مرد ارمنی را هم بوی عطرش هنوز یادم هست می‌شوم بچه بین خواب و خیال باز بوی گذشته را دارد سمنوی محرم امسال عشق وقتی که آسمانی شد می‌تواند چه‌ها رقم بزند! دختر مرد ارمنی حتی سمنو آمده است هم بزند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e