#یک_خاطره
🔸توصیهی شهید در عالم رویا به مادرش
#متن_خاطره|تقریباً چهل روز از شهادت فرزندم ابراهیم میگذشت، که دلم بهانهاش رو کرد؛ و از دوری او دلتنگ شدم.
متوسل شدم به اهلبیت عصمت و طهارت«ع»؛ که عنایتی کنند و انشاءالله ابراهیم رو در خواب ببینم. تا اینکه یکی از شبها توی عالم خواب مشاهده کردم ابراهیم وارد خانه شد و به سمت اتاقی که من در اون نشسته بودم، اومد.
یادمه لباس زیبایی بر تن داشت و چهرهاش همچون ماه شب چهارده میدرخشید و نورانی بود. وارد اتاق شد و در حالیکه تبسمی دلنشین بر لبانش جاری بود، سلام کرد و احوالم رو جویا شد. بهش سلام کردم و حالش رو پرسیدم و از جا و مکانش سؤال کردم.
ابراهیم نزدیک من روی زمین به حالت دو زانو نشست و گفت: مادر جان به حمد الله حالم بسیار خوب است و هیچ مشکلی ندارم و در مکان بسیار خوبی سکونت دارم... بعد با انگشت سبابهی دست راستش بر روی گلیمِ پهن شدهی کف اتاق، نام مبارک پنج تن آل عبا و اسامی چهارده نور پاک عصمت و طهارت«ع» رو با خطی زیبا حک کرد.
اسامی چهارده معصوم«ع» مانند خورشیدی میدرخشیدند. ابراهیم رو به من کرد و گفت: مادر جان! هر زمان که دلت بهانه گرفت و دلتنگ شد روی این گلیم و در مقابل نام ائمه اطهار«ع» بایست و دو رکعت نماز بخوان و توسل بجوی و قلبت رو با یاد ائمه اطهار«ع» جلا ببخش، که من هر چه دارم از عنایات این بزرگواران است.
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_ابراهیمی #توسل #شهدای_قم #اهل_بیت