#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی شهید فخرالدین مهدیبرزی
🌼 #موهامروشانهکن|اهل نمازشب بود و نماز جماعت. همیشه هم توی سنگر قرآن میخوند. وقت نماز موهاش رو شونه کرده، و عطر میزد... قبل از عملیات کربلای ۸ از دور دیدمش، و خیره شدم به موهاش که صاف بود و مرتب. همونجا ازم قول گرفت که اگه شهید شد، موهاشو شونه کنم. توی عملیات بیتالمقدس ۲ شهید شد و دو روز بعد جنازهاش رو آوردند، شونه برداشتم و طبق قرارمون، موهاشو شانه کردم...
🌼 #برایخدا|یه روز از فخرالدین پرسیدم: برادرت کجا شهید شده؟ از سؤالم ناراحت شد؛ چون [اونقدر مخلص بود که] حتی دلش نمیخواست کسی متوجه بشه که جزو خانوادهی شهداست... قبل از عملیات هم به یکی از دوستاش گفت: اگه همهی کارهای ما، حتی غذاخوردنمون هم برای خدا باشه، اونوقت به راه راست هدایت شدهایم...
🌼 #رفیقمتفاوت|توی دوستام کمتر کسی مثل فخرالدین پیدا میشد. یادمه دقایقی قبل از شهادتش، رفتیم کنار چشمهای که نزدیک چادرمون بود. آستینم رو بالا زدم و سرشو با آب چشمه شستم. وقتی داشتم موهاشو با چفیه خشک میکردم، صورتش عین فرشتهها زیبا به نظر میومد. حس کردم رفتنیه. مثل همیشه لبخند قشنگی روی لبهاش بود. آروم شروع کرد به زمزمه کردن:
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟!!!...
📖 کلیک کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_مهدیبرزی #شهید_قرآنی #اخلاص #شهدای_تهران #خاکریز_خاطرات