#چند_خاطره
🔸بُرشهای نابی از زندگی شهید سیدرسول اشرف
🌼 #نجاتازچاه|بچه که بود، افتاد توی یه چاه عمیقِ حدوداً ۲۶متری، اما بطور معجزهآسایی نجات پیدا کرد. وقتی ازش پرسیدند: چطور نجات پیدا كردی؟ گفت: یهو زیرپام خالی شد و افتادم توی چاه، اما خانمی دست منو گرفت و از چاه آورد بیرون... انگار قرار بود ذخیره بمونه برا شهادت.
🌼 #مرد_کوچک|یازده سال بیشتر نداشت که همراهِ برادرش روزهای تعطیل میرفتند بنایی؛ تا از این طریق پول توجیبی، هزینه تحصیل و پول بنزین موتور خودش رو تأمین كنه، و به اقتصاد خانواده کمک کرده باشه.
🌼 #پیشگویی|هنوز ازدواج نکرده بود که به مادرش گفت: وقتی فرزندم شش ماهه بود، شهید میشم... ۱۸ساله بود که ازدواج کرد و حاصلش شد یه فرزند پسر؛ که هنگام شهادت پدرش، شش ماه داشت.
🌼 #عروسحضرتزهرا|همسرش میگه: بابام كمی توی قبول ازدواجم با سید تردید داشت، اما من خواب دیدم كه لباس عروسی بر تن دارم و برادرم- كه شهید شده بود- اومد و پیشانیام رو بوسید و بعد از تبریک، گفت: تو عروس حضرت زهرا (س) شدی، خوش به سعادتت، عاقبتبه خیر شدی... وقتی از خواب بیدار شدم، به این ازدواج رضایت دادم.
🌼 #وقتطلاست|وقتی با ماشین به منطقه عملیاتی میرفت، به دوستاش میگفت: حدیث یا روایتی بگید؛ و یا آیهای بخونیم... از فرصتاش اینطوری استفاده میكرد.
🌼 #شهادت|انگار بهش الهام شده بود كه شهید میشه، حتی محل دفن خودش رو به یكی از اقوام نشون داده و گفته بود: اینجا جای منه... جالبه که بعد از شهادت دقیقا همونجا دفن شد.
📚منبع: نویدشاهد
@khakriz1_ir
#شهید_اشرف #شهدای_یزد #حضرت_زهرا #مزار_گلزارخلدبرین #رویای_صادقه