اگه بهت احترام گذاشتن بهشون احترام بذار!
اگه بهت احترام نذاشتن باز بهشون احترام بذار!
اجازه نده عملكرد ديگران از ادب تو چيزى كم كنه، چون تو نماينده ى وجود خودت هستى نه ديگران
.
🍃◍⃟🌸◍⃟⚘🍃࿐
#کلبه
ایتاکلبه| اینستاکلبه | روبیکاکلبه | تلگرامکلبه
خب خب..
رفقایی که توی #چالش_قله شرکت داشتین...
برای من یه #چالش_قله بفرستین همراه با اسم و فامیل تون و مقداری که تا روز دهم اضافه شد به درس خوندنتون🌷🙏
@Kolbehh_313
در زندگی زمانهایی فرا میرسد که تصور میکنی همهچیز به پایان رسیده است، در حالی که آن زمان، نقطهٔ آغاز است!
.
🍃◍⃟🌸◍⃟⚘🍃࿐
#کلبه
ایتاکلبه| اینستاکلبه | روبیکاکلبه | تلگرامکلبه
🔹قسمت اول
علی یک شب بعد از دیدن فیلم خارجی که هیچ چیزی از آن نفهمیده، با هیجان به خودش میگوید:
"از فردا زبان یاد میگیرم! یه سال دیگه، من توی مهمونیها جوری انگلیسی صحبت میکنم که همه فکر کنن دارم از هاروارد برمیگردم."
فردا، او با شور و اشتیاق یک اپلیکیشن یادگیری زبان نصب میکند. اولین جملهای که میخواند این است: "The cat is on the table."
او با خودش میگوید: "خب، این جمله اصلاً به چه دردم میخوره؟!" و همانجا دست از یادگیری میکشد.
🔹قسمت دوم
چند روز بعد، دوستش رضا که همیشه اهل عمل است، به او میگوید:
"علی، مشکل تو اینه که همیشه از نوک قله شروع میکنی. به جاش از پایین کوه بیا بالا. مثلاً هفتهای ۵۰ تا کلمه یاد بگیر."
علی میگوید: "۵۰ تا؟ خیلی کمه! من روزی ۱۰۰ تا یاد میگیرم."
اما رضا خونسرد جواب میدهد: "باشه، همین که روزی ۱۰ تا یاد بگیری کافیه. ولی برو یاد بگیر، نه شعار بده!"
🔹قسمت سوم
علی تصمیم میگیرد روزی ۱۰ کلمه یاد بگیرد. روز اول با شوق و ذوق، یک دفتر کوچک میخرد و مینویسد:
"Cat = گربه، Dog = سگ."
شب که کلمات را مرور میکند، به خودش میگوید:
"علی، تو یه نابغهای. دوتا کلمه یاد گرفتی، حالا وقتشه فردا سهتا دیگه یاد بگیری."
اما وقتی به کلمههای جدید میرسد، متوجه میشود یکی از کلمات را اشتباه تلفظ کرده. به خودش میخندد و میگوید:
"اشکال نداره، نابغهها هم اشتباه میکنن!"
🔹قسمت چهارم
چند هفته بعد، علی به خودش اعتراف میکند:
"علی، قبول کن شنیداریات افتضاحه. این همه وقت گذاشتی، ولی هنوز نمیتونی یه جمله درست بشنوی."
او تصمیم میگیرد با اپلیکیشنهای مخصوص شنیداری تمرین کند. اولین بار که پادکست گوش میدهد، با ناامیدی میگوید:
"اینا چی میگن؟ اصلاً انگار دارن آهنگ رپ میخونن!"
اما بعد به خودش انگیزه میدهد:
"عیب نداره، علی. همین که یه کلمه شنیدی کافیه. فعلاً همینو بچسب!"
🔹قسمت پنجم
هر بار که علی به یکی از هدفهای کوچک میرسد، برای خودش جشن میگیرد. یک روز بعد از یادگیری ۵۰ کلمه، تصمیم میگیرد برود برای خودش بستنی بخرد.
در صف بستنی با خودش حرف میزند:
"تو خیلی خوب پیش رفتی، علی. باید بستنی شکلاتی بخری. نه، صبر کن. تو دیروز هم شکلاتی خوردی. وانیلی میگیری!"
مردی که پشت سرش ایستاده، متعجب به او نگاه میکند و علی خجالتزده میگوید:
"دارم انگلیسی فکر میکنم!"
🔹قسمت ششم
علی برای برنامهریزی از شیوهی طنز استفاده میکند. در دفترش مینویسد:
ساعت ۱۰: یادگیری کلمات (حتی اگر خوابت گرفت).
ساعت ۱۲: مرور کلمات (و فکر کردن به جایزهای که قراره بخری).
ساعت ۳: استراحت ذهنی (معروف به دیدن فیلم بدون فهمیدن).
او هر بار که برنامهاش را کامل اجرا میکند، یک علامت تیک بزرگ با خودکار قرمز میکشد و میگوید:
"علی، تو داری یه افسانه میشی!"
🔹قسمت هفتم
یکی از دوستان منفیباف علی به او میگوید:
"این همه زحمت برای چی؟ تهش هم که یاد نمیگیری!"
علی با خونسردی جواب میدهد:
"من نمیخوام استاد دانشگاه بشم. فقط میخوام وقتی تو فیلم میگن Hi بفهمم سلام کردن!"
او تصمیم میگیرد از آدمهای منفی دور بماند و بیشتر با دوستانی وقت بگذراند که او را تشویق میکنند.