🎥 #سی_ثانیه | امام درباره کسی که بخواهد با احکام اسلام مخالفت کند چه فرموده است؟ @m_h_rajabi313

شیخ احمد ما پرکشید! خودش دوست داشت با عنوان روضه خون شناخته بشه. روضه‌های کوچک و کوتاه رو می‌گفت روضه‌ی نمکی. همین چند روز پیش که با ماشینش رفته بود جاده اراک (بلوار امام موسی صدر قم) دم در صحن جوادالائمه (ع) از همون توی ماشین چند خط از جامعه کبیره خونده بود؛ یه روضه نمکی حضرت علی اصغر (ع) خونده بود. ولی خداییش به روضه حضرت علی اصغر (ع) معتقد بود؛ برای گره‌گشایی می‌گفت این روضه رو بخونین. کسی چه می‌دونه شاید امروزم از این دنیا خسته شده بود و با یه روضه نمکی از دست دنیا راحت شده بود. ولی انصافا گل بود؛ به معنای واقعی کلمه! یعنی شما برو بگرد بین اطرافیانش، از همین حسین نخلی و بچه‌های چله که چندین ساله می‌شناسدش تا میرحامد تقدیری که تو صدرا شب و روز باهاش بودن؛ یا همین آقای هاشمی جمکران که از دوران طلبگی می‌شناختنش؛ یا از همه برو بچه‌های فاطمیون بپرسین ببینین کسی بدی ازش سراغ داره؟ بی‌ادبی ازش سراغ داره؟ بی‌معرفتی ازش سراغ داره؟ کم‌کاری ازش سراغ داره؟ نه والا! خوش به حالش از مرگ ترس نداشت؛ نباید هم می‌ترسید! این همه وعده‌ای که خدا برای زائر الحسین (ع) و گریه کن و روضه خون و خادم سیدالشهداء (ع) داده رو باور داشت. و خب کم نذاشت. درباره خدمت به محرومین هم که خب خیلی‌هاتون می‌دونین. یادمه -تو همین جلسه بود فکر کنم-وقتی اومد خونه‌مون؛ جمع‌مون که جمع شد: از محرومیت‌زدایی‌هایی که توی قلعه‌گنج انجام شده گفت و گفت و گفت. برخی از رفقا باهاش شوخی کردند وسط حرفاش؛ اما مصمم بود که این روحیه محرومیت‌زدایی رو انتقال بده. چندباری که جلسه دورهمی تو منزل ما بود قبل جلسه می‌گفت کاری چیزی داری بگو. حتی یه بار گفت اگر تو هزینه‌ش کم آوردی بگو. با اینکه می‌دونستم گاهی زندگی خودش هم سخت می‌گذره. دیگه خسته شدم بس‌که نوشتم و بغضم رو خوردم. شیخ احمد! تو با معرفت بودی؛ امشب پیش اربابت یاد ما هم باش...

صلوات شعبانیه، هروز وقت زوال (اندکی قبل اذان ظهر) ✔️ @m_h_rajabi313

فایل با کیفیت صلوات شعبانیه جهت استفاده در جاهای مختلف! ✔️ @m_h_rajabi313

🏴 مراسم ختم خادم‌الحسین (ع) حاج غلامرضا احمدی. 🕠 پنجشنبه ۱۲ تیر ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹ 📍 مسجد ارک تهران (واقع در میدان ۱۵ خرداد) 😷 جهت جلوگیری از شیوع بیماری کرونا مسائل بهداشتی را رعایت فرمایید! محمد حسین رجبی ⚫️ @m_h_rajabi

سلام علیکم دوستان حاج آقای فقیهی ماشینشون چپ کرده و تشخیص اولیه خون‌ریزی مغزی بوده. برای شفای عاجلشون حمد شفا، صلوات و حدیث کسا قرائت فرمایید.

🏴 در مظلومیت‌تان همین بس که دشمنانتان شما را بهتر و بیشتر می‌شناسند. ان‌شاءالله از این مظلومیت بیشتر خواهم گفت... کاش تولیدات صدا و سیمای ما برای آیت الله مصباح یک‌دهم کارهای بی‌بی‌سی فارسی کیفیت می‌داشت. #علامه_مصباح #مصباح_یزدی @m_h_rajabi313

.

بسم الله الرحمن الرحیم در همین زاویه دید؛ دیروز نشسته بودم روی یک صندلی. تنها صندلی‌ای که اینجا است. همینجایی که نشسته‌ام و این عکس را گرفته‌ام. این دالان را که دیدم. یک‌هو غم در مویرگ‌های روح و جسم‌م دوید. اشک به پلک‌هایم فشار می‌آورد و بغض گلویم را با دو دست فشار می‌داد. خودم را رها کردم در خاطراتم و هق‌هق‌م شروع شد. یادم افتاد که چه عصرها که اینجا در همین زاویه دید می‌ایستادم به انتظار عزیز دلم. که بیاید با او کمی حرف بزنم. شوخی کنم. سوال بپرسم. احوالش را بپرسم. خسته نباشید بگویم. یا حتی گاه فقط به نظاره بنشینم‌ش. لااقلش سلام و علیک بود. گاهی در خودش بود و بعد از سلام و علیک و لبخند همیشگی‌اش، چیزی نمی‌گفت. اما گاه خودش سر حرف را باز می‌کرد. گاه به حرف‌های قبلی‌مان ارجاع می‌داد:‌«مشکلی که فرموده بودین برطرف شد ان‌شاء الله» «آقازاده بهترن؟» گاه هم سوالی می‌پرسید که سر حرف را باز کند «خانواده خوبن؟» «اوضاع و احوال بر وفق مراد هست؟» *** و حالا نشسته بودم و با سکوت مرگ‌بار این دالان زار می‌زدم. به اینکه دیگر هیچ وقت تو را اینجا نخواهم دید. نه اینجا؛ هیچ‌جا نخواهم دید. دلم گرفته. می‌دانید لابد برای چه. شما برای تک تک مردم دل می‌سوزاندید. شرحش بماند برای بعد. چقدر دنیا کوچک است و چقدر افراد رنگ عوض می‌کنند... *** یادتان هست. تابستان پارسال تا دیدم‌تان گفتم: «خیلی دلم برایتان تنگ شده.» و بعدش با پر رویی تمام گفتم:«خودم هم فکر نمی‌کردم اینقدر دلم برایتان تنگ شود.» خندید و تفقدی کردید. یادتان هست؟ الان خیلی بیشتر دلتنگم اما چه سود؟ دیدارمان افتاده به قیامت.... *** داغتان آرام نشده. نمی‌شود. نخواهد شد. *** فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر دل من بین که کوه الوند است @m_h_rajabi313