منصوره رضاییروز پنجم روضه بی_کلمه.mp3
زمان:
حجم:
5.57M
#روضه_کلمه
روز پنجم: روضهی یک کلمه
نامه کوتاه بود و جانکاه:
«مِن الغریب الی الحبیب»
غریب نوشتهبود: «ما به کربلا رسیدهایم. خودت را سریع برسان.»
مگر چه شدهبود که امام، خودش را غریب میخوانْد؟
مگر حبیب مُردهباشد که امامش غریب بماند...
https://eitaa.com/mahbubeman
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود
مولا نوشته بود: «بیا ای حبیب ما»
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: «بیا، دیر میشود»
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام کوفی و مُهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت سیب سرخ به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش به رسیدن رسیده بود
«علیرضا قزوه»
https://eitaa.com/mahbubeman
منصوره رضاییروز ششم روضه تمرین.mp3
زمان:
حجم:
5.21M
#روضه_کلمه
روز ششم: روضهی تمرین
بعضی از صفتها ارثی هستند و نسل به نسل ادامه مییابند.
مثلاً اگر پدر، صبور باشد پسر هم مشق صبوری میکند و اگر پدر، کریم باشد پسر هم تمرین کرامت میکند.
حالا قاسم وسط صحرای کربلا ایستاده و درس صبوری و کرامت پس داده...
https://eitaa.com/mahbubeman
منصوره رضاییروز هفتم روضه ما زن_ها.mp3
زمان:
حجم:
5.12M
#روضه_کلمه
روز هفتم: روضهی زنها
زنها زود پیر میشن، میدونی چرا؟ چون عروسک بازیشونم جدیه، روی عمرشون حساب میشه. از دو سالگی مادرن. بعد، مادر برادرشون میشن. بعد، مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن میذاره مادرش میشن. گاهی وقتا حتی مادرِ مادرشونم میشن.
روضهی حضرت رباب(س) روضهی
ما زنهاست...
https://eitaa.com/mahbubeman
با جانِ من از جسد برآید
خونی که فروشدهست با شیر
«سعدی»
https://eitaa.com/mahbubeman
دعا کردم که داغت را نبینم
ندانستم تو را باید بچینم
کنار جسم تو خم شد وجودم
علیاکبر! جوان نازنینم
اگر اسمت علی، اکبر! نبودی
چنین مانند پیغمبر نبودی
که دشمن اِرباً اربایت نمیکرد
درون یک عبا جایت نمیکرد
ز جا برخیز و سقّا را خبر کن
برای تشییعت فکری دگر کن
«جوانان بنیهاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم»
(منصوره رضایی)
https://eitaa.com/mahbubeman
منصوره رضاییAudioCutter_روز هشتم روضه ذرّه.mp3
زمان:
حجم:
3.29M
#روضه_کلمه
روز هشتم: روضهی ذرّه
معنی ارباً ارباً را میدانید؟
تفاوت ارباً ارباً با مُقطّعُالاعضاء و مُثلهشدن را چهطور؟
در لغتنامهها جلوی ارباً ارباً نوشتهاند: «ریز ریز، ذرهذره» و برای فهم بهتر ما جملهای را مثال زدهاند که فاعلش قصاب است.
میدانید کنار هم چیدن پیکر ارباً ارباً مثل جور کردن یک پازل چند صد تکه است؟
https://eitaa.com/mahbubeman
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحنهای از تلهفیلم کاتب اعظم
https://eitaa.com/mahbubeman
آن روزها زبان مشترکی نداشتیم. دانشجوها هر شب رأس ساعتی مقرر از شش گوشهی جهان جمع میشدند توی سایت دانشگاه تا زبان فارسی یادشان بدهم.
باید یک حرف یک حرف در دهانشان میگذاشتم و جمله تحویل میگرفتم.
مثلاً باید بهشان میفهماندم که در زبان فارسی، هیچگاه صفت جمع بسته نمیشود؛ فاعل را بیاورید اول و فعلهایتان را ببرید آخر جمله و این چیزها.
باید مثل یک گفتاردرمانگر، روی تلفظ پژگچ هایشان کار میکردم و مانند مادری صبور و مهربان به پیشرفتهای کوچکشان دل خوش میکردم.
هر شب چادر سر میکردم؛ هدفون را میگذاشتم روی گوشم و زل میزدم به صفحهی لپتاپ تا یکییکی بیایند و کلاس مجازیمان را شروع کنیم.
آنها تمام حرکات مرا میدیدند اما من نمیتواستم ببینمشان. فقط اسمهای عجیب و غریبشان را میدیدم و هرازگاهی صدایشان را میشنیدم. تا حالا به چند اسمِ خالی و صدای غریبه درس نداده بودم.
آشناشدن با آدمهای خارجی برایم جذاب بود و البته پر از استرس. در کلاسهای توجیهی، تأکید کردهبودند هر رفتار و گفتاری که در چارچوب تدریس نباشد، اضافی تلقی میشود. اساتید نباید کاری به کار مذهب و عقاید و زندگی خصوصی دانشجوها داشته باشند. نباید بینشان فرق بگذارند و مثلاً با عربها صمیمیتر از غربیها باشند. گفته بودند ممکن است دانشجوی آن طرف کامپیوتر، یک جاسوس باشد یا یک داعشی! پس مراقب حرفهایتان باشید و از این هشدارها.
استفاده از زبانِ جایگزین هم که مطلقاً ممنوع بود. باید هر طور شده به حرف در میآوردیمشان و اجازه میدادیم هر چه کلمهی فارسی بلدند را رو کنند. باید با دایرهی واژگانیشان آشنا می شدیم و از کلمات فارسی که بلد بودند میفهمیدیم به کدام حوزهی کشور ایران توجه دارند و با کدام بُعد فرهنگ فارسی ارتباط بیشتری برقرار میکنند. این طوری حتی می شد به دین، علاقهمندیهای فرهنگی و مذهبی و حتی انگیزهشان از یادگیری زبان فارسی هم پی بُرد.
هر کار میکردم حرف نمیزدند. مثل کودکی که تازه زبان باز کرده باشد و از ترسِ مسخره شدن توی جمع خجالت بکشد حرفبزند. تمام راههای تشویقی و تحذیری را هم امتحان کردم که به حرف دربیاورمشان؛ از تشویقهای استیکری تا قول اضافهکردن به نمرهی امتحان. از اخم و فریاد تا تهدید به اخراج. هیچ کدام فایده نداشت. از بیخ، خارجی بودند!
یکی از برنامه های کمکآموزشی، پخش فیلم بود. یک شب در میان، انیمیشنی جذاب و آموزنده را پخش میکردیم تا مهارتهای شنیداری و گفتاری دانشجویان، تقویت شود.
موقع پخش فیلم، ساکتتر از همیشه بودند. نمیفهمیدم سرِ کلاس هستند یا فقط اسمهایشان وجود دارد؟ خواب هستند یا بیدار؟ فیلم را میفهمند یا فقط میشنوند؟ اصلاً فیلم برایشان جذاب است یا مجبورند ببینند؟ آخرهای فیلم بود که یکی از شخصیتها به دوستش -که از ترس پدرش میترسید به خانه برگردد- گفت: «بیا بریم خونهی ما. خیالِت راحت. هیچ کس خونهمون نیست. مامانم رفته خونهی همسایه سفرهی حضرت عباس.»
ناگهان میکروفونها روشن شد. خوابها بیدار شدند. رفتهها برگشتند. یخها آب شد. ارتباط برقرار شد. واژهها هجومآوردند. صداها درآمدند. خانم دیلکِ تُرک تبار، آهی ممتد کشید و با صدای زیرِ زنانهاش گفت: «یا عباس.»
حنانهی لبنانی، با بغض گفت: «سفره. حاجت. نذر.»
محمدِ مراکشی فریاد زد: «ایمام حوسین برادر.»
حیدرِ پاکستانی، یک صفت به مراکشی یاد داد: «با وفا.»
آلبرتِ ایتالیایی، با لهجهای درهم گفت:«کربلا. شهید.»
احمد طوقیِ قطیفی با لهجهی غلیظ عربی گفت: «عَین، یَد.» و بعد بلافاصله معادل فارسیاش را پیداکرد و چندبار تکرار کرد: «چشم. دست. چشم. دست.»
میکروفون را بستم. وبکم را خاموش کردم. چادرم را کشیدم روی صورتم و روضهی قطعهقطعه را گریستم.
حالا زبان مشترک پیدا کردهبودیم...
#منصوره_رضایی
https://eitaa.com/mahbubeman
منصوره رضاییروز نهم روضهی قطره (1).mp3
زمان:
حجم:
5.1M
#روضه_کلمه
روز نهم: روضهی قطره
من ردِّ گریههایتان را گرفتهام و فهمیدهام فقط موقعِ برگشت از علقمه بلند بلند گریه میکردید؛ بکاءً عالیاً. گریهی صدا دار.
طوری که هم شانههایتان بلرزد. هم دلتان بسوزد. هم دردتان آمده باشد.
من ردّ قدمهایتان را گرفتهام و فهمیدهام وقتی از علقمه دور شدید و به خیمهها نزدیک، اشکهایتان را با آستین پیراهنتان پاک میکردهاید؛ و یُکَفکَف دُموعَه بکُمّه. آستین همان پیراهنی که ساعاتی بعد غارت خواهد شد...
https://eitaa.com/mahbubeman
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
«سعدی»
https://eitaa.com/mahbubeman
Majid Banifatemeh ~ Musico.IRوانشق القمر.mp3
زمان:
حجم:
3.2M
من اگر هیئتدار بودم شب تاسوعا این آیه را پخش میکردم و هی میزدم روی تکرار و تکرار و تکرار و میگذاشتم صدای عزادارها با سخن خدا مخلوط شود:
«اِقْتَرَبَتِ الساعةُ وانْشَقّالقمر، ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد اِقْتَرَبَتِ الساعةُ وانْشَقّالقمر، سقای حسین سرور و سالار نیامد، علمدار نیامد علمدار نیامد،اِقْتَرَبَتِ الساعةُ وانْشَقّالقمر، علمدار نیامد علمدار نیامد، اِقْتَرَبَتِ الساعةُ...علمدار نیامد...وَانْشَقّالقمر، علمدار نیامد...»
حتمنننن فایل صوتی رو بشنوید.
https://eitaa.com/mahbubeman