_جدیدا این جمله که[ لطفا بغلم کن و بهم بگو عیبی نداره ]خیلی پشت سرهم تو مغزم پلی میشه .
_ بیست دو و پنجاه و هفت دقیقه؟
سوراخ سمبه هایِ وجودم از غم پرشده، عقربه هایِ ساعت باهم مسابقه گزاشتن، قلبمم روبه انفجاره .
منِمن
امشب؟ اشك هایِ لبمشك .
_نفس هایِ حق عایِسلحشور و انجوی، رفت بدونِ قرار قبلی، دلتنگی .
_تا دیروز این موقعا هرشب چفیهخاکیمو مینداختم سرم روونه مجلس روضه میشدم و امشب نبودش بدجوری داره میسوزونه جیگرمو، آقایِ اباعبدلله چی داره این مجلس روضت که انقدر آدمو نمک گیر میکنه ؟ این سینه زنیا چی داره که انقدر آدمو وابستت میکنه ؟
_اینکه من ممکنه یه حرفی بشنوم ناراحت شم،
ضعف منه، نه ضعف اون کلام .
اون کلام سرجاشه، ارزش خودشو داره؛
ممکنه این کلام برایِ دهن بزرگ باشه ولی حرف درسته، و حتی ممکنه من ازین حرف یه درصدی هم نتیجه گرفته باشما ولی چون پذیرش این حرف درمن نمیگنجیده حس ناراحتی به وجود اومده، چون با آرمانهام نمیخونده تلاش برایِ نفی کردنش شده،
پس دلیل بر اشتباه بودن کلام نیست این دلخوریا .
[دستاورد هایِ سهشب اعتکاف1/2]