#به وقت تو #علی فانی #جمعه های دلتنگی

#به یاد پدر خواب دیدم پدرم میاید ... باهمان صورت محبوب پر از لبخندش ... صورتش بود پر از نور خدا ... دست بردم ڪه عصایش گیرم ... گفت باشے تو عصایم فرزند ... دل من تاب نیاورد ؛ و من بوسه زدم بر دستش ... ڪه نگاهش همان لحظه به چشمم لغزید .... اشک در چشم دوتایے جوشید ... دست پر مهرش را بر سرم باز ڪشید ... گفتمش اے پدرم ... ما ڪجا ؟...وتو ڪجا ؟... ما ڪه دلتنگ توهستیم ... پدر ... پدرم لذت دیدار تو را ڪم دارم ... سالها مے گذرد ... دستے از مهر ندارم به سرم ... وچنان غرق توام ڪه ندارم باور ... گفتمش باز... پدر ... اشڪے از گوشه چشمش افتاد ... وندیدم ڪه چه سان رفت پدر ... و دگر باز نگشت ...

#به یاد پدر خواب دیدم پدرم میاید ... باهمان صورت محبوب پر از لبخندش ... صورتش بود پر از نور خدا ... دست بردم ڪه عصایش گیرم ... گفت باشے تو عصایم فرزند ... دل من تاب نیاورد ؛ و من بوسه زدم بر دستش ... ڪه نگاهش همان لحظه به چشمم لغزید .... اشک در چشم دوتایے جوشید ... دست پر مهرش را بر سرم باز ڪشید ... گفتمش اے پدرم ... ما ڪجا ؟...وتو ڪجا ؟... ما ڪه دلتنگ توهستیم ... پدر ... پدرم لذت دیدار تو را ڪم دارم ... سالها مے گذرد ... دستے از مهر ندارم به سرم ... وچنان غرق توام ڪه ندارم باور ... گفتمش باز... پدر ... اشڪے از گوشه چشمش افتاد ... وندیدم ڪه چه سان رفت پدر ... و دگر باز نگشت ... #دلتنگ بابا #پدر آسمانی

#به یاد پدر خواب دیدم پدرم میاید ... باهمان صورت محبوب پر از لبخندش ... صورتش بود پر از نور خدا ... دست بردم ڪه عصایش گیرم ... گفت باشے تو عصایم فرزند ... دل من تاب نیاورد ؛ و من بوسه زدم بر دستش ... ڪه نگاهش همان لحظه به چشمم لغزید .... اشک در چشم دوتایے جوشید ... دست پر مهرش را بر سرم باز ڪشید ... گفتمش اے پدرم ... ما ڪجا ؟...وتو ڪجا ؟... ما ڪه دلتنگ توهستیم ... پدر ... پدرم لذت دیدار تو را ڪم دارم ... سالها مے گذرد ... دستے از مهر ندارم به سرم ... وچنان غرق توام ڪه ندارم باور ... گفتمش باز... پدر ... اشڪے از گوشه چشمش افتاد ... وندیدم ڪه چه سان رفت پدر ... و دگر باز نگشت ... #دلتنگ بابا #پدر آسمانی