❣
🔻
#دلنوشتههای_جبههای
شهیدی طارق عطایی
حمید دوبری
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلند می پرم اما ، نه آن هوا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی
نهادم آینه ای پیش روی آینه ات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده ای
نوشته ها که تویی نانوشته ها که تویی
...
امروز را باید روز طارق عطایی نام می گذاشتیم...
با آن چهره ی معصوم
و آن عزم راسخ
و آن دل دریایی اما در روزهای آخر؛ گرفته ی تنگ
که قبل از پاتک به من گفت که بعد از محمد توکل دیگر دوست ندارد در دنیا بماند
و یک دنیا فاصله ی من و او
که در سی سال گذشته از این سوی خاکریز تا آن سویش
گویی فاصله ی عرش تا فرش شد!