🌹 شاعر: تا دلم را در غمت یاری کنم آستین بالا زدم کاری کنم سینه ام آماده شد تا زودتر زخمهای عشق را کاری کنم کوله ام بر شانه هایم سر گذاشت تا که با همراهی اش زاری کنم خواستم ای حضرت دریا، به اشک روح خود را سوی تو جاری کنم راه افتادم به یاد علقمه بین عاشقها علمداری کنم خواستم همچون سه ساله بین راه خسته و زخمی عزاداری کنم تاول پاها اگر دیوانگیست از جنون باید هواداری کنم مانده ام بعد از نسیم وصل تو با دلم باید چه رفتاری کنم؟ میشود چشمم به گنبد وا شود؟! میتوانم با تو دیداری کنم؟! بشنود دنیا: مسلمانم ولی باید اینجا ساده اقراری کنم: دین بدون حب تو لا مذهبیست قصد دارم باز دینداری کنم... © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e