#امام_سجاد_ع_مصائب
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضههایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضهخوانش گاه ظرفی آب شد
گاهگاهی روضهخوان قصاب شد
ماجرای آب، آبش کرده بود
غصهی ارباب، آبش کرده بود
مادری بیتاب، آبش کرده بود
دختری بیخواب، آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه میخواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بیحال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمهی شمشیرها یادش نرفت
سنگها و تیرها یادش نرفت
او به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامیها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راهِ زنها را گرفت
عمه را با دست بسته میزدند
با همان نیزه شکسته میزدند
بچهها را دسته دسته میزدند
میشدند آنقدر خسته... میزدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
او جوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام، پشتش را شکست
غصههای، شام پشتش را شکست
کوچههای شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام، پیرش کرده بود
سنگ روی بام، پیرش کرده بود
طعنه و دشنام، پیرش کرده بود
بی هوا عمامهاش آتش گرفت
مثل زهرا جامهاش آتش گرفت
درد و رنج و غصهی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایهی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
✍
#وحید_محمدی
📝
#اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e