📝 #خاطره | نامه #شهید_حاجی_زاده
📷 #انتشار_برای_اولین_بار
✉️ ترتیبی داده بودن که هر کسی بتونه بهشون پیام بده...
اول که فهمیدم، با خودم گفتم بعید میدونم با این همه مشغله، وقت کنن و جواب بدن ولی من درخواستم را مینویسم، امید به خدا...
دست به کار شدم و درخواستم را نوشتم و برایشان ارسال کردم.
😍 با کمال تعجب، بعد از دو روز، جواب را دریافت کردم. #شهید_حاجیزاده با دستخط خودشون ذیل همون نامه جواب داده بودن ...
در همین چند خط جواب، تواضع موج میزد.
✍🏻 پینوشت: فرمانده عزیزم، سعی میکنم هر چه از شما دیدم را نقل کنم تا همه بدانند چه بزرگواری شهید شد...
📝 متن جواب:
«بسمه تعالی
برادر عزیز زاهدی، سلام علیکم
مانعی ندارد.
از پدر مطالبی را متمرکز شوید که شنونده بویژه جوانان الگو بگیرند:
در سن جوانی ورود به جبهه، ایستادگی در مقابل مشکلات و موانع، ولایت مداری و خاطرات...
یعنی امروز که به توفیقِ شهادتِ حاج علی عزیز، این موقعیت برای جنابعالی فراهم شده، فرصت را غنیمت بشمارید.
برادر شما حاجی زاده»
🕊 رحمت و رضوان خدا بر هر دو شهید عزیز
🌹 #شهید_زاهدی
🌹 #شهید_حاجیزاده
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💻 ایتا | بله
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝 #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد
🚨 انتشار به مناسبت سالگرد عملیات رمضان در تیر ماه سال ۱۳۶۱
🔥 در عملیات رمضان تانکهای T-72 عراقی از سه محور در حال پیشروی به سمت نیروهای ایرانی بودند. یکی از رزمندگانی که با دلاور مردی خود مانع پیشروی و عقب نشینی تانکها و نیروهای عراقی شد، #شهید_عبدالرسول_زرین بود که ۷۲ نفر از دشمن بعثی که شامل تیربارچیها و رانندههای تانک، نیروهای پیاده پشت تانکها و فرمانده زرهی و بیسیمچی او بود را به هلاکت رساند.
💥 در همین اثنا بود اصابت ترکش خمپارهای به شکم برترین تکتیرانداز جهان، باعث مجروح شدن او و برگرداندن او به پشت جبههها شد.
❤️🩹 شدت جراحت آنقدر زیاد بود که نیروهای امدادی گمان کرده بودند او شهید شده است و پیکر او را در لابهلای پیکر شهدا قرار داده بودند، ولی لطف خدا بود که شهید موحد دوست در میان پیکر شهدای اهواز، جسد مجروح زرین را میبیند که زیر لب میگفته: «من زندهام!» و او را از بین شهدا خارج میکند.
🚑 موحد دوست سریع امدادگرها را صدا میزند. آنها عبدالرسول را به بیمارستان صحرایی منتقل میکنند.
📢 این خبر به گوش برادر رحیم صفوی میرسد و به دستور ایشان، او را با پروازی به بیمارستانی در تبریز و سپس به بیمارستان نجمیه تهران منتقل میکنند.
1⃣ ۱ از ۶
⏪ ادامه در پیام بعد ...
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💻 ایتا | بله
📝 ادامه #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد
💬 همرزم شهید زرین، سردار نادر قاسمی از آن روزها میگوید:
بعد از چند روز، برای ملاقات عبدالرسول زرین به تهران آمدیم. کادر بیمارستان بالای سر او حاضر شدند و گفتند: «علاوه بر شکم او که دچار جراحت شده است، پای او نیز آسیب دیده است که ناچار به قطع پای او هستیم.»
😔 با شنیدن این خبر همه متأثر شدیم، خصوصاً عبدالرسول. چهرهاش در هم رفت و ناراحت شد...
📆 یکسال و نیم از این ماجرا گذشت.
قبل از عملیات خیبر در منطقهای در جنوب، سوار بر تویوتا به اهواز برمیگشتیم که شهید زرین را دیدم که بر سوار بر موتوری، عازم اهواز است.
🙋🏻♂ او را متوقف کردم و با همدیگر خوش و کردیم. عبدالرسول گفت:
«یک هفتهای هست که در بین کمین عراقیها بودم. الان دارم به اهواز برمیگردم تا حمام کنم.»
🚗 من هم چون مدتی بود که او را ندیده بودم و دوست داشتم با او باشم، موتورش را سوار تویوتا و به سمت اهواز حرکت کردیم.
🛣️ در راه با هم خوش و بش و شوخی میکردیم که گفت: «نادر! یک چیزی میخوام بهت بگم ولی تا قبل از شهادتم این رو جایی نگو!»
😄 من بحث رو به شوخی انداختم ولی این بار با جدیت بیشتری گفت: «دارم جدی صحبت میکنم!»
👂🏻 تا این رو گفت خودم رو جمع و جور کردم و گفتم: «بفرمایید، من سراپا گوشم!»
2⃣ ۲ از ۶
⏪ ادامه دارد ...
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💻 ایتا | بله
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 ادامه #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد 💬 همرزم شهید زرین،
📝 ادامه #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد
🌷 عبدالرسول با متانت تمام گفت:
«من دو هفته دیگر در منطقهای که بین آب و خاک هست، شهید میشوم.» و آن منطقه را با دست به من نشان داد.
🦶🏻 گفت: «نادر! یادت میاد حدود یک و نیم سال پیش اومدید بیمارستان ملاقاتم، دکترها گفتند باید پایم قطع بشه؟»
من یکدفعه به خودم اومدم و گفتم: «وای، اصلاً از اون روز تا حالا کاملاً یادم رفته بود که چی شد. راستی چطور شد که قطعش نکردند؟»
📖 گفت: «بگذار از زمان زخمی شدنم داستان رو بهت بگم»، و بعد اصل ماجرا را بیان کرد:
✊🏻 «بعد از اینکه کار تانکها تموم شد، یه خمپاره کنارم خورد و ترکش بزرگی شکمم رو پاره کرد، دل و رودهام بیرون ریخته بود. من هم که داشتم بیرمق میشدم، چفیهام رو برداشتم و محتویات شکمم را دوباره داخل شکمم ریختم و با چفیه بستم.
🛑 بیحرکت روی زمین افتاده بودم ...
دیدم من ماندهام و تعداد زیادی تانک در نزدیکیام! [به خاطر حرکت تانکها] همینطور احساس بالا و پایین رفتن میکردم، که یکدفعه دیدم یک آمبولانس سفید رنگی جلویم ایستاد و دو نفر – که بدنهاشون مثل شیشه بود – از آن پیاده شدند، مرا روی برانکارد گذاشتند و بردند.
🌅 دیگر چیزی متوجه نشدم، تا اینکه چشمانم باز شد و متوجه شدم که در بین شهدای اهواز هستم. چشمم به برادر موحد دوست افتاد. به سختی به او فهماندم که من اینجا هستم و زندهام!»
بعد از جابجاییهای زیاد، به بیمارستان نجمیه تهران منتقل شدم و آنجا بود که شما به عیادت من آمدید.
3⃣ ۳ از ۶
⏪ ادامه در پیام بعد ...
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💻 ایتا | بله
📝 ادامه #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد
💔 بعد از صحبت دکترها و رفتن شما، دلم خیلی شکست...
شروع کردم به درد دل با خدا و امام حسین (علیهالسلام) و گریه کردن ...
گفتم: «آقاجان! ما که قرارمون اینجا نبود، قرارمون شهادت در جبهه بود و ...»
✨ در همین حالت تضرع شدید بودم که یکدفعه دیدم چهارده معصوم دور تختم حلقه زدند.
پیغمبر اکرم (صلواتاللهعلیه)، حضرت علی (علیهالسلام)، یک بانوی بلند قد که حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) بودند، امام حسن مجتبی (علیهالسلام) ... همه و همه ۱۴ معصوم حاضر شدند.
🌠 از عظمت حضور این بزرگواران در کنار تختم زبانم قفل شده بود. خبردار جلوی این با عظمتها ایستاده بودم که یکدفعه تفنگم افتاد روی قالی و تبدیل به شمشیری شد.
🌹 در همین اوضاع، یکدفعه امام حسین (علیهالسلام) رو به من کردند و با لبخند زیبایی فرمودند: «از ما گلایه داری؟»
[من هم زبانم بند آمده بود و نمیتوانستم یک کلمه صحبت کنم]
باز فرمودند: «تو یک سربازی، اما یک سرباز ساده نیستی! تو یک سرباز واقعی هستی، ما شما را داریم.»
🦶🏻 سپس به پای من اشاره کردند و فرمودند: «از این ناراحتی؟» خود آقا امام حسین (علیهالسلام) آمدند به سمت من و دست کشیدند روی پایی که قرار بود قطع بشود.
4⃣ ۴ از ۶
⏪ ادامه دارد ...
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💻 ایتا | بله
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 ادامه #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد 💔 بعد از صحبت دکتر
12.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 صحبتهای شهید زرین بر روی تخت بیمارستان
📝 ادامه #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد
🕋 بعد موقع نماز شد ...
همه به پیغمبر اکرم (صلواتاللهعلیه) میفرمودند پیشنماز باشند، که پیغمبر اکرم فرمودند حسینم برود جلو، علیابنابیطالبم برود جلو...
🤲🏻 یکدفعه پیغمبر دست امام حسین را گرفت و نشاند جلوی این با عظمتها.
🧎🏻♂️ امام حسین (علیهالسلام) که دیدند هنوز من میلرزم، دستم را گرفتند و کنار خود نشاندند و با هم نماز جماعت خواندیم.
💔 بعد از آن، یکدفعه دیدم توی همان اتاق هستم ولی دیگر عزیزانم حضور ندارند. شروع کردم به گریه کردن ....
🌅 صبح که دکترها مراجعه کردند تا مرا به اتاق عمل ببرند، دیدند من نشستهام و پای خود را هم در بغل گرفتهام.
😲 همهشان تعجب کردند، ریختند بالای سرم و گفتند: «چه اتفاقی برات افتاده؟ چطوری پات رو تکون میدی؟»
🙏🏻 یکی از دکترها کلی اصرار کرد و گفت: «بگو تو رو خدا چی شده؟ من مطمئنم معجزهای برات اتفاق افتاده، چون دیروز اصلاً به زنده موندنت هم امیدی نداشتیم ولی الان ...»
😭 من هم دیدم که دکترها خیلی اصرار میکنند، تمام ماجرا را برایشان تعریف کردم، اونها هم مثل ابر بهار گریه کردند.»
5⃣ ۵ از ۶
⏪ ادامه در پیام بعد ...
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💻 ایتا | بله
📝 ادامه #خاطره | مکاشفه سردار شهید زرین و معجزهای که منجر به شفا یافتن ایشان شد
🌹 بعد از این دیدار که با شهید عبدالرسول زرین داشتم ...
من هم تا دو هفته او را زیر نظر گرفتم. روز چهاردهم بود که دیدم در همان نقطهای که گفته بود، به شهادت رسید.
📝 بعد از شهادت شهید زرین، به بیمارستان نجمیه تهران مراجعه کردم و در مورد اتفاق آنروز پرسوجو کردم. آنها هم گفتند بله همینطور هست و ما هم با پرسنل و دکترها همه را مستند کردیم و امضا کردیم.
🕊️ روحش شاد و راهش پررهرو باد
📚 منابع:
✍🏻 برگرفته از کتابهای
📖 جنگ مال خودت – (خاطرات همسر سردار شهید زرین)
📖 چلچراغ – (شهدایی که از شهادت خود خبر داشتند)
6⃣ ۶ از ۶
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💻 ایتا | بله
#خاطره | هدیه سید حسن نصرالله
این دستخط شهید سید حسن نصرالله رو دیروز دیدم، ابتدای یکی از مفاتیح الجنان های منزل پدر ... سید مقاومت در صفحه اول مفاتیح الجنانی که به پدر هدیه داده اند با دستخط مبارکشان برای توفیق و عاقبت بخیری ایشان دعا کرده اند.
زیرش هم پدر با مداد نوشته اند:
«۸۷/۱/۶ بیروت - چهلم شهید عماد مغنیه»
که میگفتند برای مراسم چهلم شهید عماد مغنیه که به لبنان رفتم مسئولین حزب الله تلاش کردند که من دوباره به عنوان فرمانده سپاه لبنان به آنجا بازگردم. آن ایام فرمانده نیروی زمینی سپاه بودم و کسب موافقت رهبر انقلاب در این مسأله برای آنان دشوار بود و ... نهایتا پس از چند ماه تلاششان به ثمر نشست و با درخواست جناب سید و موافقت رهبر انقلاب، برای مرتبه دوم به مأموریت لبنان رفتم.
همچنین نگاشتهاند: «ورود به کار [در سپاه لبنان] ۸۷/۵/۱»
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
☑️ کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدی
💻 ایتا | بله
📝 #ویراست | #خاطره یک رزمنده
یکی از رزمندگان تعریف میکرد:
«در آخرین روزهای جنگ ۱۲ روزه مامور به شلیک موشک بودیم.
قرار بود ساعت ۸ صبح شلیک انجام شود.
همه آماده سازی و چکها انجام شد و موشک در حالت پرتاب قرار گرفت.
همه چیز آماده بود. فرمان آتش را اجرا کردیم ولی موشک پرتاب نشد.
علت را بررسی کردیم ولی عیبی نداشت.
1⃣ ۱ از ۳
📝 #خاطره | مشتاق ملاقات پروردگار
📷 عکس پایینی رو تو قطار تهران مشهد گرفتیم. موقع خواب بود و کولر کوپه روشن. برای در امان ماندن از باد سرد ملحفه را دور سرشون پیچیده بودند ...
😴 در آستانه خواب بودند تا متوجه شدند که میخواهیم عکس بگیریم، لبخند زدند و چشم هایشان را بستند ...
🔸 یکی از عاداتی همیشگی ایشان این بود که موقع خواب شهادتین را می گفتند. حتی اگر در طول روز دو سه مرتبه میخوابیدند شهادتین را تکرار میکردند ...
یکبار که مورد اعتراض قرار گرفتند که امروز که شهادتین را گفتید چرا دوباره میگویید؟!
گفتند: «میترسم [در خواب مرا ترور کنند و] نتوانم شهادتین را بر زبان جاری کنم...»
💠 یکبار هم که گفتم در معرض خطر قرار دارید، با شور هیجانی که مو به تنم سیخ شد گفتند:
«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او عمری ستانم جاودان
او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ»
🌹 لحظهای که اولین بار بعد از شهادت دیدمشون، همین حالت آرامش در خواب و انگار یه لبخند رضایت روی لبهاشون بود...
🏴 یکی از مجروحین حادثه کنسولگری تعریف می کرد که در لحظات اولیه انفجار از زیر آوار صدای « یاحسین یا حسین...» میشنیدم.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
☑️ کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدی
💻 ایتا | بله
📝 #ویراست | #خاطره
نشد! امسال نشد بیایم...😔
یاد نگاه حسرت آمیز پدرم افتادم، آن روز که برای بار اول میرفتم برای پیاده روی...
نگاهش پر از اشتیاق سفر بود ولی بخاطر محدودیت های شغلی اجازه نداشت بیاید.
موقع خداحافظی، خیلی محکم در آغوشم کشید و التماس دعا گفت.
بعد در گوشم دعای سفر را زمزمه کرد. دیدم که با دیدن زوار در ...
1⃣ ۱ از ۳
📸 #زیارت_اربعین | #خاطره
🔸 در زیارت اربعین امسال تعدادی از اقوام، دوستان، آشنایان و علاقهمندان شهید محمدرضا زاهدی و شهید مهدی سهرابی (از شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و از اقوام شهید زاهدی)، تصاویر آنان و سایر شهدا بزرگوار را به همراه داشتند و به نیابت از آنها ائمه معصومین (سلام الله علیهم) را زیارت نمودند.
❤️ شهید زاهدی، علی رغم اینکه تقریباً هر هفته به دمشق میآمدند، ولی به خاطر شرایط امنیتی که در این دو سال آخر برایشان پیش آمده بود، خیلی محدود به زیارت حضرت رقیه و حضرت زینب (سلام الله علیهما) مشرف میشدند.
🕌 هر وقت به همراه خانواده ایشان به زیارت میرفتیم، از طرف ایشان و سایر عزیزانی که امکان زیارت برایشان نبود نیز نیت زیارت میکردم. وقتی به ایشان گفتم که از طرف شما که نمیتوانید به زیارت بیایید هم نیت زیارت میکنم، ایشان در پاسخ فرمودند:
«هر وقت هر عمل خیری انجام میدهی، از طرف همه مؤمنین و مؤمنات از اول خلقت تا آخر خلقت، نیت کن. من در همه اعمالم مؤمنین و مؤمنات را شریک میکنم و امید دارم که آنان نیز مرا در ثواب اعمالشان شریک کنند...»
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
☑️ کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدی
💻 ایتا | بله