📝 #خاطره | گوش به فرمان آقا بودن
🌷 بعد از شهادت سردار #سید_رضی_موسوی در سوریه به دست صهیونیستها، خیلی ناراحت بودم. رفتم پیش سردار #شهید_محمدرضا_زاهدی و خیلی تند باهاش حرف زدم. چون با من رفیق بود، هیچی نگفت تا من هر چی دلم خواست بهش گفتم.
🔸 بعدش گفت:
«برادر عزیز! تو فکر میکنی ما میترسیم؟! من وقتی این دفعه سوم آمدم منطقه، قبلش خدمت #سید_حسن_نصرالله رسیدم و گفتم: «من نیامده ام که برگردم. آمده ام که شهید بشم» پس بدون من از هیچ چی نمیترسم و دنیا رو پشت سرم رها کرده ام.»
🔹 گفت: «ببین اولاً من یاد گرفته ام سرباز آقا باشم. این درجه ها روی شونه ما همه الکی هست. من خودمو سرباز آقا می دونم.
ثانیاً در همه این سالهای رهبری حضرت آقا، تجربه کردم هر جا حرف آقا رو گوش کردیم و طبق سیاستش پیش رفتیم، موفق شدیم.» گفت: «حتی یک استثنا هم یادم نمیاد.»
🔸 بعد گفت: «حضرت آقا یک استراتژی برای نابودی رژیم مشخص کرده که ما هم طبق همون جلو میریم.»
گفت: «اینجا هم سید حسن نصرالله هم فرمانده منطقه است و هم نماینده ولی فقیه هست و واقعا بشدت حساس هست که عین سیاستهای آقا رو جلو ببره.»
😔 آخرش هم به من گفت:
«من از همه شما بیشتر غصه میخورم. وقتی این اوضاع رو میبینم، دیابتم تشدید میشه و دائم باید انسولین بزنم اما هیچ وقت نگذاشتم احساساتم غلبه کنه و راه دیگری غیر از چیزی که آقا فرموده اند برم.»
بعد گفت: «اگر میخوای در کاری که در منطقه توی دستت هست موفق بشی، تلاش کن آنچه که آقا میخواد انجام بدی نه چیزی که دلت میخواد یا بقیه بهت فشار میارن.»
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | خوابی که تعبیر شد.
🌙 نزدیک دو سال پیش که در بیروت، در منزل شهید زاهدی بودم، ایشان در سحر خواب عجیبی دیده بودند. البته این خوابها که نوعاً بوی رفتن و شهادت میداد را زیاد برای خانواده تعریف نمیکردند. نمیخواستند آرامش همسر و خانوادهشان را بهم بریزند.
🌹 اما هر از گاهی یکی از این خوابها را برای همسر یا اعضای خانواده تعریف میکردند که ماها برای شهادت ایشان آمادگی روحی داشته باشیم.
🔸 شهید زاهدی این خواب را برای همسرشان اینگونه نقل کرده بودند:
🔹 «خواب دیدم که به همراه #سید_حسن_نصرالله به گلستان شهدای اصفهان مشرف شدهایم. سر قبر هر شهیدی که میرسیم آن شهید از قبر بلند میشود و به سید حسن نصرالله سلام میکند و من آن شهید را به ایشان معرفی می کنم. سپس آن شهید در قبر میخوابد و شهید بعدی از قبر بلند میشود و همین موضوع تکرار میشود و کل شهدای گلستان شهدای اصفهان را با ایشان زیارت کردیم...»
😔 وقتی این خواب را شنیدیم ته دلمان خالی شد که دیر یا زود شهید زاهدی را از دست میدهیم ولی نمیخواستیم باور کنیم. تا یک هفته ای تحت تأثیر این خواب بودم و نگران حال ایشان و صدقه میدادم. اما هیچگاه به ذهنم خطور نمیکرد که روزی برسد که سید حسن نصرالله قبل از نماز در قدس شهید بشود و ایشان را از دست بدهیم.
🎙 راوی: داماد شهید
✍🏻 عکس در زمان بیماری کرونا گرفته شده است و به همین خاطر، هر دو شهید با فاصله از هم نشستهاند.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | مدتها رنگ آفتاب را هم ندید.
🔺 رعایت اصول امنیتی گاهی خیلی سخت بود...
گاهی نیاز بود ساعت ها در اتاق هایی بود که پنجره هایش با در پوشیده شده بود...
گاهی نیاز بود ساعت ها در مسیر و ماشین های مختلف بود تا مسافتی که کوتاه بود را طی کرد...
◾️ خودروهایی که شیشه هایش هم کاملاً دودی بود، و هم با پرده پوشیده شد بود، به طوری که هیچ نوری به داخل نمیآمد...
نفس آدم میگرفت و کلافه میشد.
🔸 یکبار که مدت کوتاهی به خاطر همراهی با #شهید_زاهدی در این شرایط بودیم ازشون سوال کردیم: «این شرایط براتون سخت نیست؟»
ایشون گفتند: «باز ما حال بهتری نسبت به آقا سید داریم.»
▪️ روزهای آخر، قبل شهادتشان مجدداً صحبت از این موضوع شد و گفتند: «آقا سید (#شهید_سید_حسن_نصرالله) از زمان شروع طوفان الاقصی، خورشید را هم ندیده اند.» 😔
🎙 راوی: فرزند شهید
📷 #انتشار_برای_اولین_بار
❤️ #راه_نصرالله
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | انتشار به مناسبت ۶ آبان، زادروز شهید طهرانی مقدم
🔺 خبر که آمد، من پیش #شهید_زاهدی بودم،
دقایق اول، فقط خبر از انفجار بود و از اسامی شهدا حرفی نبود.
با شنیدن محل انفجار، رنگ چهره پدر عوض شد.
از ناراحتی با دست روی پایش میزد و میگفت: «خدا نکنه حسن هم اونجا بوده باشه!»
📔 بعد از تایید خبر، رفت داخل اتاق و کمی بعد با یک دفترچه کوچک که چند برگه یادداشت زیرش بود، برگشت ...
🔸 با حال عجیبی، داشت دوباره مطالبی که یادداشت کرده بود را میخواند.
سوال کردم: «اینها چیه؟»
گفت: «این یادداشت های جلسه آخریه که با هم داشتیم، حدود یک هفته پیش» ...
خواستم من هم آنها را بخوانم که دفترچه را بست و مجدداً با یک آه و حسرتی زد روی پایش.
🔸 بعد گفت که #شهید_طهرانی_مقدم گفته بود: «اگر این کار به سرانجام برسه، من دیگه در موشکی ایران کارم (تکمیل و) تمام شده» ...
✍🏻 دو هفته پس از آن انفجار و شهادت #حاج_حسن، موشک جدید با موفقیت آزمایش شد.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | ... بإذن الله
📷 این دو تصویر در بین رسانههای دنیا بسیار بازتاب داشت. آمریکایی ها و اسرائیلی ها خیلی رو این عکس مانور دادند. این تصاویر مربوط به رژه نیروهای مسلح در شهریور سال ۸۴ است و آن ایام تقریبا همان ابتدای رونمایی از موشک شهاب ۳ بود که برد موشک های ما به اسرائیل می رسید و خط و نشان کشیدن ما برای اسرائیل بود.
🌐 این تصویر بسیار بیشتر از آنکه در داخل توسط رسانه های ایرانی بازنشر شود، توسط رسانه های غربی مورد توجه قرار گرفت و بارها و بارها در رسانه هایشان بازنشر شد.
🔸 آن روز #شهید_زاهدی فرمانده نیروی هوایی (هوافضای) سپاه پاسداران بودند. و همان مدت کوتاه فرماندهی ایشان در نیروی هوایی بود که #شهید_حسن_طهرانی_مقدم به اصرار ایشان جانشینی فرمانده نیروی هوایی سپاه را پذیرفتند.
🔻 وقتی از پدر پرسیدم که چه در گوش رئیس جمهور گفتید؟
گفتند: به او گفتم: «[در صورت تعدی] نابودشان می کنیم بإذن الله»
✍🏻 این تصویر مربوط به رژه نیروهای مسلح در مقابل رئیس جمهور وقت در تاریخ ۸۴/۶/۳۱ و فرمانده وقت نیروی هوایی سپاه، سردار محمدرضا زاهدی در حال ارائه توضیحات لازم به رئیسجمهور است.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
🔸 داخل جلسه بودیم و از بن بست در موضوع مهمی گفتیم. گفتم این چند کار را انجام دادهایم نشده ...
اول چند راه حل فنی دیگر پیشنهاد داد و بعد گفت: «ما هر وقت در جبهه به مشکل میخوردیم به #حضرت_زهرا (س) متوسل میشدیم.»
🔹 برای منی که نیروی حاجی و یک نسل کوچکتر از ایشان بودم، عجیب بود که حاجی بعد از تسلط کارشناسی، توسل به حضرت زهرا (س) را پیشنهاد داد.
خیلی خوشحال، با امید و انرژی از جلسه خارج شدم و با طرح جدید و البته با توسل به خانم فاطمه زهرا (س)، مشکل و بن بست کارمان حل شد ...
✍🏻 این را یکی از #نیروهای_جوان #شهید_زاهدی در منطقه، با حال و هوای خاصی برای من تعریف میکرد.
گفت حتی شما هم شهید زاهدی را نمیشناختید.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | چرا میخواهید مرا تنها بگذارید؟!
💐 تقریبا یک سال قبل از شهادت شهید زاهدی، وقتی بیروت منزل ایشان بودم، سحر که برای نماز بیدار شدند فرمودند:
دیشب خواب عجیبی دیدم. احمد و حاج قاسم رو توی خواب دیدم. از من پرسیدن: «نمیای این طرف؟!»
جواب دادم: «من که خیلی دوست دارم بیام، شما مقدماتش رو فراهم کنید!»
💔 دلم لرزید.
🌹چند روزی از این جریان گذشت. یکی از روزها وقتی شهید زاهدی به منزل آمدند، فرمودند: «امروز جلسهای با #سید_حسن_نصرالله داشتم. برایشان خوابم را تعریف کردم. ایشان به هم ریخت و گفت: «چرا میخواهید مرا تنها بگذارید؟! ...»
🎙 راوی: داماد شهید
✍🏻 پینوشت۱: #رفاقت دیرینه #شهید_زاهدی و #شهید_کاظمی و #شهید_سلیمانی به سالهای اول دفاع مقدس برمیگردد. این رفاقت و رفت و آمد خانوادگی تا زمان شهادت ادامه داشت ...
✍🏻 پینوشت۲: شهید زاهدی واقعا #چشم_انتظار_شهادت بود. در همه اعمال و رفتارش این مطلب نمایان بود. مراقب بود کاری نکند که رزقش عوض شود. اگر مطلبی خلاف این موضوع رخ داد سریع جبران کند. اینقدر عاشق دیدار پروردگارش بود که حتی خوابهایش (که گاهی یکی اش را تعریف می کرد) هم همین رنگ و بو را داشت.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | شهیدی که در فراق او، شهید زاهدی اشک ریخت ...
🔸 انتشار به مناسبت ۱ آذر، سالروز شهادت شهید #داوود_جعفری در دمشق سوریه
🗓 اول آذر ۱۴۰۱ بود که خبر شهادت یکی از مستشاران نظامی ایران در دمشق را شنیدیم.
ما منزل شهید زاهدی در لبنان بودیم. ایام کرونا بود. چند روزی بود که #شهید_زاهدی به دمشق رفته بودند.
☎️ همان روز به منزل زنگ زدند.
همسر بنده (دختر شهید زاهدی) گوشی را برداشت. گفتم: «به بابا تسلیت بگو»
😔 با یک اندوه و تأسفی شهید زاهدی پاسخ دادند: «یکی از آن دسته گلها رفت پیش حسین [خرازی]»
👈🏻 این کد رمزی بود بین ایشان و خانواده که هر وقت یکی از دوستانشان شهید میشد، اینگونه خبر میدادند.
🌹 وقتی شهید #احمد_کاظمی هم به شهادت رسید، در یک تماس تلفنی کوتاه گفتند که احمد هم رفت پیش حسین ...
یا وقتی شهید #حسن_طهرانی_مقدم هم شهید شد گفتند رفت پیش حسین ...
همه شهدا را کنار حسین خرازی میدیدند ...
🥀 دلمان آشوب شد ...
شهید مالک را نمیشناختم (مالک نام مستعار شهید داوود جعفری بود). بعد از شهادتش فهمیدیم که نماینده هوافضای سپاه در سوریه بوده است.
🕖 ساعت ۷ صبح آن روز، شهید مالک با حاج ابومهدی جلسه داشت.
در مسیر حرکت شهید مالک از منزل به محل جلسه، دشمن یک بمب ساچمهای کنار جادهای، در کنار یک دست انداز قرار داده بود. با رسیدن ماشین به آنجا، آن بمب از راه دور یا توسط پهپاد منفجر شده بود. شهید مالک و راننده هر دو در جا به شهادت رسیده بودند. شهید مالک بر اثر شدت انفجار و ساچمه ها نصف سرش رفته بود ...
💔 همین ها کافی بود تا داغ کسی مثل حاج ابومهدی را که خود را جامانده از قافله شهدا می دانست، تازه کند.
یکی از دوستان می گفت حاج ابومهدی بالای پیکر شهید مالک، مثل ابر بهار گریه می کرد ...
آخر مالک را خیلی دوست داشت ...
❤️ بعد که ابومهدی را در منزل دیدم، میگفت: «دلم خواست [این طور رفتن را، این طور شهید شدن را]»
هر کسی تو سوریه شهید میشد، اگرچه در ظاهر ابومهدی خم به ابرو نمیآورد، اما از درون فرو میریخت.
🔹 میگفت اینها را من آورده ام ...
چرا من هنوز مانده ام؟
🔸 هم غم از دست دادن احباب بود،
هم غم جاماندن از قافله شهدا ...
و هم احساس خجالت و شرمساری در مقابل خانواده شهدا از اینکه چرا من هنوز هستم ...
▫️ یادم می آید شهید زاهدی تا چند ماه پس از شهادت مالک، مرتب یاد شهید مالک میافتاد و به بهانهای از او یاد میکرد ...
✍🏻 پینوشت: شهید مالک اینقدر مراقبه داشت که بین دوستانش به شهید زنده معروف شده بود ...
همکارانش سر به سرش میگذاشتند و به او میگفتند: «شهید زنده، شهید زنده.»
شهادتش عجیب دل ابومهدی را سوزانده بود.
💐 طوبی لهم
خوش بحالشون
الان در بهشت کنار هم هستند ...
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📷 #انتشار_برای_اولین_بار
📝 #خاطره
💐 امشب شب تولد محمد علی هست.
همیشه شب تولدش یا روز تولدش زنگ میزدند و تبریک میگفتند، و هدیه میدادند. 🎁
💐 روز به دنیا آمدنش هم با اینکه از لحاظ امنیتی خطرناک بود براشون، اومدن بیمارستان و ما رو غافلگیر کردند.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | شهید سید رضی موسوی
🌷 دوسال پیش ایام عید نوروز سوریه منزل شهید سید رضی موسوی برای شام دعوت بودیم.
به همراه شهید زاهدی و خانواده قبل از مغرب بود که به منزل سید رسیدیم. همسر محترم سید رضی از ما پذیرایی کردند. اما هرچه منتظر شدیم سید رضی نیامد.
شاید تا نزدیک ساعت ۹:۳۰ شب منتظر آمدن صاحب خانه شدیم.
🏨 بالاخره پس از کلی پیگیری مطلع شدیم که سید رضی به علت کثرت اشتغالات و فعالیتها دچار افت فشار و قند خون شده بودند و زیر سرم رفته اند.
🔹 شام را آوردند. تا آخر شب که برگشتیم از منزل ایشان باز هم سید نیامده بود. فقط تلفن زد و از زیر سرم با شهید زاهدی صحبت کرد و از ایشان عذرخواهی کرد.
🔰 سید رضی جزو یکی از پرکارترین نیروهای انقلاب اسلامی بود. کار ایشان علی الدوام بود. اصلاً تعطیلی نداشت. شبانه روزی بود. تقریبا هیچ وقت خواب منظمی نداشت.
در طول هفته هر پروازی که از ایران میآمد یا از سوریه باز میگشت ایشان در فرودگاه بود. این وظیفه غیر از وظیفه لجستیک و پشتیبانی نیروهای مقاومت و حزب الله بود که در طول ۳۶ سال حضور در سوریه و لبنان بر عهده داشت.
🟤 یک مرتبه هم از شهید زاهدی پرسیدم چرا اکثر مسئولین عالی رتبه سوریه سیدرضی را میشناسند؟
فرمودند: «چون هرچی امکانات تو این ۴۰ سال از جمهوری اسلامی رفته سوریه بواسطه ایشون بوده ...»
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | قاسم ...
🔸 تا مدت ها فامیلش را نمیدانستم ...
فقط میشنیدم که بابا از کسی صحبت میکند که اسمش قاسم است.
مثلاً پشت تلفن صحبت از این بود که به حاج قاسم گفتم ...، یا اینکه حاج قاسم گفته ... .
💐 محصل بودم و در سالهای دوره ابتدایی که برای اولین بار در جایی که همراه پدر بودم، حاج قاسم را دیدم. جالب بود که همدیگر را به اسم صدا میزدند،
قاسم و علی ...
❤️ اکثر رفقای جبهه، همدیگر را به اسم کوچک میشناختند و خطاب میکردند.
برایم هم جالب بود و هم عجیب که از الفاظ حاجی و سردار و ... استفاده نمیکردند. فهمیدم رابطه بینشان قدیمی و صمیمی است.
🤝🏻 در ملاقات اولی که به یاد دارم (شاید در کودکی هم ایشان را دیده بودم ولی در ذهنم نمانده)، جز یک اسم، چندان شناخت و تصوری از ایشان نداشتم. من را با اسم کوچک صدا زدند؛ مهدی! سلام و احوالپرسی ...، دستان گرمی داشت؛ احساس خوبی به او داشتم؛ خصوصاً وقتی صمیمت پدرم را با ایشان میدیدم.
بحث هایشان کاری بود و من خیلی زود از آنها جدا شدم.
😍 حالا برای قاسم، نامی که پشت مکالمات تلفن میشنیدم، یک چهره در ذهنم بود. چهره ای آرام و جذاب، هم صلابت داشت، هم صمیمیت و مهربانی ...
بعدها و کم کم اسم سردار سلیمانی را شنیدم و فهمیدم سردار سلیمانی که میگویند، منظورشان همان حاج قاسم است.
🌹 دیدن شهدا در زمان حیاتشان سعادتی بود که به واسطه پدر شهیدم در مورد تعدادی از آنها نصیب من شد.
در مورد شهید سلیمانی این امر بارها تکرار شد.
💠 زمان گذشت و من تا حدودی فهمیدم که کار حاج قاسم چیست. کاری که دشمن را کلافه کرده و سبب عزت اسلام شده ... دشمن به خونش تشنه بود.
🔻 زمانی که غائله داعش در منطقه در اوج قدرت بود، حاج قاسم عزیز رجز میخواند و شمشیر میزد؛ دائم به مکانهای پرخطر میرفت، برخی را پدرم هم حضور داشت و وقتی از صحبتهایش میفهمیدم چه کسانی و کجا بودند، مو به تنم سیخ میشد!
🌹 از طرفی دشمن تهدید میکرد و با توجه به رسانهای شدن حضورشان در برخی نقاط، محافظت از ایشان کار سختی بود. نگرانشان بودم.
تا آنشب رسید...
⏪ ادامه دارد ...
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی