شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ نه : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ نیمه های شب با هم سوار موتور هوندا ۲۵۰ شدیم و رفتیم س
#خاطرهـ شمارهـ دَه :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ سید نقاشی های قشنگی برای زهرا می كشید. با او به پارک می رفت، با هم خیلی بازی می كردند، با هم شوخی می کردند و... گاهی به او سواری هم می داد! سید مجتبی بهترین پدر برای زهرا بود. در مدیریت خانه هم فكری داشتیم. سید عالی ترین تصمیم ها را می گرفت. در کارها با من مشورت می كرد، به او می گفتم تصمیم نهایی را خودت بگیر؛ چون می دانستم خیلی عالی تصمیم می گیرد. در کارهای خانه خیلی به من کمک می کرد. وقتی می توانست، بیشتر كارهای خانه را ایشان انجام می داد، نمونه آن گرد گیری منزل بود. من و دخترم را می فرستاد خانه مادرم، وقتی بر می گشتیم باور كردنی نبود، خانه مثل دسته گل شده بود. سید چایی آماده كرده بود و... با اینكه خسته بود اما یک بار نشد كه بگوید خانم من دیگه خسته شدم، همه كارهایش با نظم انجام می شد؛ مگر زمانی كه مریض می شد. حتی در آن وقت هم نگران بی نظمی های اطرافش بود و ناراحت می شد.
🌷 رفتارش همیشه با متانت و سنگینی خاصی همراه بود، برای همین مورد علاقه مادرم بود. با فامیل و آشنا متواضعانه برخورد می كرد. نسبت به سن و سالش آدم فكر می كرد دكترا دارد. اوقات فراغت را در خانه بیشتر با زهرا بود، یا به تمرین مداحی می پرداخت. گاهی از او می خواستم كه برای ما مداحی كند او هم به شوخی می گفت تا درخواست رسمی نكنید نمی خوانم. من هم می خندیدم و درخواست رسمی می كردم، بعد شروع می كرد با صدایی زیبا خواندن. اهل شوخی بود؛ اما نه هر شوخی! در جایش آدم جدی ولی مهربان بود.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ دَه : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ سید نقاشی های قشنگی برای زهرا می كشید. با او به پارک
#خاطرهـ شمارهـ یازده :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ شخصیت عجیبی داشت، در مواقع شوخی و خنده سنگ تمام می گذاشت، اما از حد خارج نمی شد. فراموش نمی كنم، در قرارگاه كه بودیم سربازها بیشتر در كنار سید بودند، او هم سعی می كرد از این موقعیت استفاده كند.
🌷 یک شب در كنار سید و سربازها نشسته بودیم، شروع كرد خاطرات خنده دار دوران جنگ و رزمنده ها را تعریف كرد، همه می خندیدند. در پایان رو به من كرد و گفت: خب حالا، مجید جان «حمد و سوره ات را بخوان!» شروع كردم به خواندن، بعد به سرباز بغل دستی اش گفت: «حالا شما هم بخوان و همینطور بقیه...» سید كاغذی در دست داشت و مطالبی روی آن می نوشت، روز بعد هر جا كه یكی از سربازها را تنها گیر می آورد با خوش رویی ایرادات حمد و سوره اش را یادآور می شد! به كارهای سید دقت می كردم، كارهایش همیشه بی عیب و نقص بود. كاری نمی كرد كه كسی ضایع شود. حرمت همه را داشت، حتی سربازان بی سواد!
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#صوت شماره ۱ 🎙 پادکست صوتی شهید سید مجتبی علمدار 👆👆👆👆👆 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🌐 eitaa.com/shahidal
شهید سید مجتبی علمدار 2.mp3
زمان:
حجم:
178.3K
#صوت شماره ۲
🎙 نجوا با حضرت صاحب الزمان (عج)
👆👆👆👆👆
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ یازده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ شخصیت عجیبی داشت، در مواقع شوخی و خنده سنگ تمام می
#خاطرهـ شمارهـ دوازده :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ یک روز سید فرغونی به دست گرفت! بعد به بچه های گروهان گفت: «هر کس لباس کثیف برای شستشو داره داخل فرغون بریزه!» کلی لباس جمع شد. البته بچه ها سید را تنها نگذاشتند. همراه سید برای شستن لباس ها به راه افتادیم. مسافت نسبتاً زیادی راه رفتیم. وقتی به کنار تانکر آب رسیدیم، سید هر کدام از بچه ها را مسئول انجام کاری کرد؛ یکی آتش درست کرد، یکی آب تانکر را در ظرف حلبی می ریخت تا آب را گرم کند، یکی هم آب گرم را به شخص شوینده، که خود سید بود، می رساند. هر کاری کردیم قبول نکرد، خودش شروع به شستن لباس ها کرد، چند نفر هم کمک او لباس ها را آب می کشیدند. در نهایت یکی از بچه ها که هیکل ورزشکاری داشت لباس ها را می چلاند و در لگن قرار می داد تا آن ها را پهن کنند.
🌷 سید آن زمان فرمانده گروهان سلمان بود. آن روز بیش از هشتاد قطعه لباس را شست. این کار زمان زیادی هم طول کشید. این نحوه برخورد و این افتادگی او بود که سید را محبوب قلب ها کرده بود.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#صوت شماره ۲ 🎙 نجوا با حضرت صاحب الزمان (عج) 👆👆👆👆👆 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🌐 eitaa.com/shahidalamda
شهید سید مجتبی علمدار 3.mp3
زمان:
حجم:
124.9K
#صوت شماره ۳
🎙 ادب عاشوراء
👆👆👆👆👆
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ دوازده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ یک روز سید فرغونی به دست گرفت! بعد به بچه های گرو
#خاطرهـ شمارهـ سیزده :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ شبی من به همراه سید بعد از اقامه نماز مغرب و عشا از مسجد جامع راهی منزل یکی از شهدا شدیم. در طی مسیر خاطرات دوران جنگ و دوستان را مرور می کردیم. ناگهان سید سؤالی پرسید که انتظارش را نداشتم! پرسید: «نظر شما درباره مقام معظم رهبری چیست!؟» ابتدا کمی تعجب کردم؛ چون بعد از ذکر خاطره از یاران سفر کرده، یک باره چنین سؤالی را مطرح کرد. وقتی متوجه اهمیت سؤال شدم نظر شخصی خودم را بیان کردم. بعد از آن سید با حالتی بغض آلود گفت: «عشق به آقا چنان در وجودم نفوذ کرده که چهره امام خمینی (ره) را در ایشان می بینم. از خدا می خواهم این علاقه و رابطه را از من نگیرد. بارها دیده بودیم، در زمانی که سخنرانی های مقام معظم رهبری پخش می شد سعی می کرد کاغذ و قلمی بردارد و مطالب مهم را بنویسد.
🌷 عشق و ارادت سید به امام خامنه ای روز به روز بیشتر می شد، تا اینکه ... حضرت آقا در سال ۷۴ مردم مازندران را مورد تفقد قرار دادند. استقبال مردمی از ایشان به قدری با شکوه بود که زبان نمی تواند توصیف كند، سپس معظم له در مصلای شهر ساری با اقشار مختلف مردم دیدار داشتند. سید مجتبی برای دیدار ایشان سر از پا نمی شناخت، خودش آن روز به یاد ماندنی را این گونه توصیف می کند: وقتی به مصلی رسیدم جمعیت زیادی را دیدم، همه منتظر بودند تا نوبتشان شود و به زیارت آقا نائل شوند. در نزدیکی ورودی مصلی چند نفر از دوستانم را دیدم، برای احوال پرسی پیش آن ها رفتم و همان جا ماندم! انتظار برایم سخت بود؛ زیرا مقصود را می دیدم اما عدم توفیق زیارت برایم قابل تحمل نبود. بعد از لحظاتی آرام آرام صف کمی تکان خورد و من به همراه چند نفر دیگر وارد مصلی شدیم. حالا دیگر چند متری بیشتر با محبوبم فاصله نداشتم، اصلاً باورم نمی شد که به این راحتی بتوانم خدمتشان برسم. آهسته آهسته جلو رفتیم، تا اینکه نوبت به من رسید، با ایشان چهره به چهره شدم، لحظات شورانگیزی بود. مناسب دیدم در این فرصت اندک فقط از هیئت برایشان بگویم و برای ادامه فعالیت آن رهنمود بطلبم.
🌷 عرض کردم: «حضرت آقا، ما در این شهر به همراه جوانان دیگر به منظور کارهای مذهبی و فرهنگی هیئتی را تشکیل داده ایم و نام آن را هم مزین به نام حضرت امام (ره) کرده ایم، لطفاً در صورت امکان برای بچه های هیئت پیامی بفرمایید تا به عنوان هدیه این دیدار برای آن ها بازگو کنم.» مقام معظم رهبری تبسمی کردند و فرمودند: «به بچه های هیئت از قول من بگویید سعی شان این باشد که حزب اللهی بودن خود را در همه عرصه ها حفظ کنند.»
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#صوت شماره ۳ 🎙 ادب عاشوراء 👆👆👆👆👆 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار 4.mp3
زمان:
حجم:
125K
#صوت شماره ۴
🎙 دفتر دل
👆👆👆👆👆
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ سیزده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ شبی من به همراه سید بعد از اقامه نماز مغرب و عشا ا
#خاطرهـ شمارهـ چهارده:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم، می گفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: «آقا سید من یه سؤال دارم.» جلوتر آمد، گفتم: «من هر هیئتی که می روم، وقتی روضه می خوانند و مداحی می کنند، اصلاً گریه ام نمی گیرد، چه کارکنم!؟» سید نگاهی به من کرد و گفت: «در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟» گفتم: «نه! اصلاً گریه ام نگرفت.» رفت توی فکر.
🌷 بعد با لحن خاصی گفت: «می دونی چیه!؟ من گناهانم زیاده، من آلوده ام، برای همین وقتی می خوانم اشک شما جاری نمی شود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.» من تعجب کردم، تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آن ها پرسیدم، به من می گفتند: «شما گناهانت زیاد است، شما آلوده ای برو از گناهان توبه کن آن وقت گریه ات می گیرد!»
🌷 البته من می دانستم که مشکل از خودم است اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را می رساند، از آن وقت مرتب به هیئت رهروان می رفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهارده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم، می
#خاطرهـ شمارهـ پانزده :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ معمولاً در هیئت ها برای مداح، صندلی یا چیزی قرار می دهند تا در بالاترین جای مجلس بنشیند، بعد هم مجلس را آماده می کنند. موقع شروع مجلس یک نفر با ذکر صلوات، ورود مداح را خبر می دهد و ... اما سید اصلاً در قید و بند این برنامه ها نبود. همان پایین مجلس می نشست، می گفت چراغ ها را خاموش کنند، بعد شروع می کرد به مداحی.
🌷 اخلاص عجیبی در کارهایش موج می زد. یک بار برنامه هایی که برای آماده سازی مراسم در بیت الزهرا داشتیم کمی عقب افتاد، یک سری از ۳ کارهای تدارکاتی باقی مانده بود. سید مثل همیشه مشغول کار شد، نصب پارچه ها و لامپ و ... همزمان هم مردم دسته وارد بیت الزهرا می شدند. وقتی مراسم تمام شد یک نفر از من پرسید: «ما آخر مداح را ندیدیم، چقدر با سوز و حال می خواند. راستی مداح هیئت کی بود!؟»
🌷 سید را به او نشان دادم، خیلی تعجب کرد! باورش نمی شد همان کسی که قبل از مراسم مشغول بستن لامپ و ... بود مداح هم باشد. خیلی ها تصورشان از مداح چیز دیگری بود. اما سید باورهای ما را تغییر داد. به یکی از دوستان صمیمی او، که از ذاکران اهل بیت علیهم السلام است، گفته بود: «هر وقت وارد هیئت شدی و جمعیت زیاد آن، تو را به وجد آورد و احساس کردی که مردم به خاطر تو آمده اند، همان لحظه برو بیرون و مداحی نکن! زیرا غرور انسان را نابود می کند.»
🌷 بارها دیده بودم بعد از اتمام کار هیئت، ظرف ها را می شست، می گفت: «افتخارم این است که خادم عزاداران امام حسین علیه السلام باشم.» از دیگر برنامه های او دعای کمیل سید در مسجد جامع ساری بود. دعای ندبه او نیز کانون انسان سازی بود. همیشه بعد از برنامه دعای ندبه به همراه دوستان مشغول فوتبال می شد. این دوستی و ایجاد علاقه باعث جذب بیشتر جوانان به مجالس اهل بیت می شد.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#صوت شماره ۴ 🎙 دفتر دل 👆👆👆👆👆 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار 5.mp3
زمان:
حجم:
124.7K
#صوت شماره ۵
🎙 ای شهیدان
👆👆👆👆👆
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir