eitaa logo
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
1.2هزار دنبال‌کننده
740 عکس
85 ویدیو
2 فایل
کانال رسمی مدّاحِ اهل بیت پاسدار شهید حاج سیّد مجتبی علمدار زیر نظر خانواده ی محترم شهید ولادت: ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ اذان صبح شهادت: ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ اذان مغرب تارنما: shahidalamdar.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ یازده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ شخصیت عجیبی داشت، در مواقع شوخی و خنده سنگ تمام می
شمارهـ دوازده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ یک روز سید فرغونی به دست گرفت! بعد به بچه های گروهان گفت: «هر کس لباس کثیف برای شستشو داره داخل فرغون بریزه!» کلی لباس جمع شد. البته بچه ها سید را تنها نگذاشتند. همراه سید برای شستن لباس ها به راه افتادیم. مسافت نسبتاً زیادی راه رفتیم. وقتی به کنار تانکر آب رسیدیم، سید هر کدام از بچه ها را مسئول انجام کاری کرد؛ یکی آتش درست کرد، یکی آب تانکر را در ظرف حلبی می ریخت تا آب را گرم کند، یکی هم آب گرم را به شخص شوینده، که خود سید بود، می رساند. هر کاری کردیم قبول نکرد، خودش شروع به شستن لباس ها کرد، چند نفر هم کمک او لباس ها را آب می کشیدند. در نهایت یکی از بچه ها که هیکل ورزشکاری داشت لباس ها را می چلاند و در لگن قرار می داد تا آن ها را پهن کنند. 🌷 سید آن زمان فرمانده گروهان سلمان بود. آن روز بیش از هشتاد قطعه لباس را شست. این کار زمان زیادی هم طول کشید. این نحوه برخورد و این افتادگی او بود که سید را محبوب قلب ها کرده بود. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ دوازده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ یک روز سید فرغونی به دست گرفت! بعد به بچه های گرو
شمارهـ سیزده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ شبی من به همراه سید بعد از اقامه نماز مغرب و عشا از مسجد جامع راهی منزل یکی از شهدا شدیم. در طی مسیر خاطرات دوران جنگ و دوستان را مرور می کردیم. ناگهان سید سؤالی پرسید که انتظارش را نداشتم! پرسید: «نظر شما درباره مقام معظم رهبری چیست!؟» ابتدا کمی تعجب کردم؛ چون بعد از ذکر خاطره از یاران سفر کرده، یک باره چنین سؤالی را مطرح کرد. وقتی متوجه اهمیت سؤال شدم نظر شخصی خودم را بیان کردم. بعد از آن سید با حالتی بغض آلود گفت: «عشق به آقا چنان در وجودم نفوذ کرده که چهره امام خمینی (ره) را در ایشان می بینم. از خدا می خواهم این علاقه و رابطه را از من نگیرد. بارها دیده بودیم، در زمانی که سخنرانی های مقام معظم رهبری پخش می شد سعی می کرد کاغذ و قلمی بردارد و مطالب مهم را بنویسد. 🌷 عشق و ارادت سید به امام خامنه ای روز به روز بیشتر می شد، تا اینکه ... حضرت آقا در سال ۷۴ مردم مازندران را مورد تفقد قرار دادند. استقبال مردمی از ایشان به قدری با شکوه بود که زبان نمی تواند توصیف كند، سپس معظم له در مصلای شهر ساری با اقشار مختلف مردم دیدار داشتند. سید مجتبی برای دیدار ایشان سر از پا نمی شناخت، خودش آن روز به یاد ماندنی را این گونه توصیف می کند: وقتی به مصلی رسیدم جمعیت زیادی را دیدم، همه منتظر بودند تا نوبتشان شود و به زیارت آقا نائل شوند. در نزدیکی ورودی مصلی چند نفر از دوستانم را دیدم، برای احوال پرسی پیش آن ها رفتم و همان جا ماندم! انتظار برایم سخت بود؛ زیرا مقصود را می دیدم اما عدم توفیق زیارت برایم قابل تحمل نبود. بعد از لحظاتی آرام آرام صف کمی تکان خورد و من به همراه چند نفر دیگر وارد مصلی شدیم. حالا دیگر چند متری بیشتر با محبوبم فاصله نداشتم، اصلاً باورم نمی شد که به این راحتی بتوانم خدمتشان برسم. آهسته آهسته جلو رفتیم، تا اینکه نوبت به من رسید، با ایشان چهره به چهره شدم، لحظات شورانگیزی بود. مناسب دیدم در این فرصت اندک فقط از هیئت برایشان بگویم و برای ادامه فعالیت آن رهنمود بطلبم. 🌷 عرض کردم: «حضرت آقا، ما در این شهر به همراه جوانان دیگر به منظور کارهای مذهبی و فرهنگی هیئتی را تشکیل داده ایم و نام آن را هم مزین به نام حضرت امام (ره) کرده ایم، لطفاً در صورت امکان برای بچه های هیئت پیامی بفرمایید تا به عنوان هدیه این دیدار برای آن ها بازگو کنم.» مقام معظم رهبری تبسمی کردند و فرمودند: «به بچه های هیئت از قول من بگویید سعی شان این باشد که حزب اللهی بودن خود را در همه عرصه ها حفظ کنند.» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ سیزده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ شبی من به همراه سید بعد از اقامه نماز مغرب و عشا ا
شمارهـ چهارده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم، می گفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: «آقا سید من یه سؤال دارم.» جلوتر آمد، گفتم: «من هر هیئتی که می روم، وقتی روضه می خوانند و مداحی می کنند، اصلاً گریه ام نمی گیرد، چه کارکنم!؟» سید نگاهی به من کرد و گفت: «در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟» گفتم: «نه! اصلاً گریه ام نگرفت.» رفت توی فکر. 🌷 بعد با لحن خاصی گفت: «می دونی چیه!؟ من گناهانم زیاده، من آلوده ام، برای همین وقتی می خوانم اشک شما جاری نمی شود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.» من تعجب کردم، تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آن ها پرسیدم، به من می گفتند: «شما گناهانت زیاد است، شما آلوده ای برو از گناهان توبه کن آن وقت گریه ات می گیرد!» 🌷 البته من می دانستم که مشکل از خودم است اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را می رساند، از آن وقت مرتب به هیئت رهروان می رفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهارده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم، می
شمارهـ پانزده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ معمولاً در هیئت ها برای مداح، صندلی یا چیزی قرار می دهند تا در بالاترین جای مجلس بنشیند، بعد هم مجلس را آماده می کنند. موقع شروع مجلس یک نفر با ذکر صلوات، ورود مداح را خبر می دهد و ... اما سید اصلاً در قید و بند این برنامه ها نبود. همان پایین مجلس می نشست، می گفت چراغ ها را خاموش کنند، بعد شروع می کرد به مداحی. 🌷 اخلاص عجیبی در کارهایش موج می زد. یک بار برنامه هایی که برای آماده سازی مراسم در بیت الزهرا داشتیم کمی عقب افتاد، یک سری از ۳ کارهای تدارکاتی باقی مانده بود. سید مثل همیشه مشغول کار شد، نصب پارچه ها و لامپ و ... همزمان هم مردم دسته وارد بیت الزهرا می شدند. وقتی مراسم تمام شد یک نفر از من پرسید: «ما آخر مداح را ندیدیم، چقدر با سوز و حال می خواند. راستی مداح هیئت کی بود!؟» 🌷 سید را به او نشان دادم، خیلی تعجب کرد! باورش نمی شد همان کسی که قبل از مراسم مشغول بستن لامپ و ... بود مداح هم باشد. خیلی ها تصورشان از مداح چیز دیگری بود. اما سید باورهای ما را تغییر داد. به یکی از دوستان صمیمی او، که از ذاکران اهل بیت علیهم السلام است، گفته بود: «هر وقت وارد هیئت شدی و جمعیت زیاد آن، تو را به وجد آورد و احساس کردی که مردم به خاطر تو آمده اند، همان لحظه برو بیرون و مداحی نکن! زیرا غرور انسان را نابود می کند.» 🌷 بارها دیده بودم بعد از اتمام کار هیئت، ظرف ها را می شست، می گفت: «افتخارم این است که خادم عزاداران امام حسین علیه السلام باشم.» از دیگر برنامه های او دعای کمیل سید در مسجد جامع ساری بود. دعای ندبه او نیز کانون انسان سازی بود. همیشه بعد از برنامه دعای ندبه به همراه دوستان مشغول فوتبال می شد. این دوستی و ایجاد علاقه باعث جذب بیشتر جوانان به مجالس اهل بیت می شد. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ پانزده : @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ معمولاً در هیئت ها برای مداح، صندلی یا چیزی قرار
شمارهـ شانزده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ سید بهترین راه را برای مقابله با انسان های سرکش، مهربانی و عطوفت و برخورد صحیح می دانست. همسرش می گفت: « در میدان ساعت ایستاده بودیم، در سمت دیگر میدان چند جوان که ظاهر مناسبی نداشتند مرتکب کارهای ناپسندی شدند. سید با دیدن آن وضعیت رو به من کرد و گفت: شما و زهرا در اینجا بمانید، من الان بر می گردم. نگران شدم، پیش خودم گفتم نکنه با آن حال بیمار، دست به کاری بزند. 🌷 دیدم رفت جلو و با لبخند با آن جوان ها سر صحبت را بازکرد. آن قدر آرام و منطقی برخورد کرد که آن ها خودشان متوجه ناپسند بودن کارشان شدند و سرشان را از خجالت پایین گرفتند.» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ شانزده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ سید بهترین راه را برای مقابله با انسان های سرکش، م
شمارهـ هفده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ سال ۶۹ در خوزستان که بودیم مسئول طرح و عملیات بود. یک روز اعلام شد كه باید نقشه دقیق و رنگی از منطقه تهیه كند، روز بعد قرار بود مسئولان جهت بازدید به مقر ما بیایند. 🌷 سید تا نیمه شب مشغول کار بود تا اینکه نقشه خوبی تهیه شد، بعد از نماز شب و نماز صبح رفت برای استراحت. قرار بود یکی دیگر از دوستان در تهیه نقشه کمک کند، اما او شب تا صبح خوابید! فردا وقتی مسئولان مراجعه کردند همان آقا نقشه های سید را نشان داد و برای مسئولان توضیح داد، بعد هم به دلیل دقت بالای نقشه ها هدیه ای گرفت. سید اصلاً به روی خودش نیاورد. در مقابل اعتراض ما فقط یک جمله گفت: «اجر ما پیش خدا محفوظه.» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ هفده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ سال ۶۹ در خوزستان که بودیم مسئول طرح و عملیات بود. ی
شمارهـ هجده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ پس از شهادتش به خوابم آمد و گفت: «برو به فلانی بگو این قدر دنبال دنیا نباش، من هم فراموش کردم، به سراغ آن بنده خدا نرفتم.» دوباره به خوابم آمد و همان را تکرار کرد. وقتی آن شخص را دیدم سفارش سید را به او گفتم، آن آقا سخت ناراحت شد و همان جا روی زمین نشست! نمی دانستم چرا. 🌷 بعد از مدتی شنیدم که خیلی به دنبال پست و مقام بوده، بعد از کلی تلاش توانسته بود به مقام مدیر کلی برسد. برای عرض تبریک با دوستان هیئتی به محل کارش رفتیم. موقع خداحافظی وقتی اتاق خالی شد، دوباره سفارش سید مجتبی را تکرار کردم تا فراموش نکند. گذشت... با اینکه خیلی تأکید کرده بودیم که اطلاع بدهد تا مراسم بگیریم اما بدون آنکه اطلاع دهد از مکه برگشت. وقتی به شهرستان قائم شهر رسید تازه به خانه زنگ زد که من از حج برگشته ام! ما هم چون از قبل آمادگی نداشتیم فقط به اندازه یک ماشین به استقبال او رفتیم، وقتی به او اعتراض کردیم که چرا به ما نگفتی و ... گفت: «می خواستم ریا نشود. معنویتش به همین است که کسی نفهمد.» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
💠💠💠💠💠 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🆔 @shahidalamdar_ir