eitaa logo
-شَـــمیم ظُـــهور-
1.3هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
164 فایل
بھ نام نامے آفریدگار زمین و آسمانها✨ +خدایا ظُهور ولیعصر را نزدیک فرما :) ⁦🤲🏻⁩ 《شࢪو؏ نوکریمون 《¹⁴⁰¹/¹/²⁰》 کپی؟کل کانال کپی نشه :)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوشنبه²
_ حتما داشتی به فکر می کردی ... درسته؟ چیزی نمیگم و با چشمای بهش خیره میشم. سری تکون میده و روی تخت میشینه میگه : _ من میخام کنم که از اینجا فرار کنی ... چیه؟ باز هیچی نمیگم و فقط بهش نگاه میکنم که کلافه کیگه : _ میدونم اعتماد کردن به من و لی میدونی داداشم می خاد باهات چه کار کنه؟ بالا می اندازم و به حرف میام : _ از کجا معلوم تو هم نخای این رو سرم بیاری؟ میزنه : _ به نظرت من همچین آدمیم؟ _ نمیشه آدم هارو از روی کرد. نفس میکشه و میگه : _ خیل خب درست، ولی مطمئن باش کاری که داداشم میخاد باهات بکنه رو نمی کنم. سری تکون میدم و میخام چیزی بگم که در یکدفعه ای بازمیشه و... ______________ ماجرایی عاشقانه_مذهبی🌱از دختری به نام الناز که پسری مذهبی ازش خواستگاری می کنه😄🌻... پسری نظامی که نمیدونه با این کارش جون معشوقشو به خطر می‌اندازه🙃😍... https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d
هدایت شده از دوشنبه²
_ حتما داشتی به فکر می کردی ... درسته؟ چیزی نمیگم و با چشمای بهش خیره میشم. سری تکون میده و روی تخت میشینه میگه : _ من میخام کنم که از اینجا فرار کنی ... چیه؟ باز هیچی نمیگم و فقط بهش نگاه میکنم که کلافه کیگه : _ میدونم اعتماد کردن به من و لی میدونی داداشم می خاد باهات چه کار کنه؟ بالا می اندازم و به حرف میام : _ از کجا معلوم تو هم نخای این رو سرم بیاری؟ میزنه : _ به نظرت من همچین آدمیم؟ _ نمیشه آدم هارو از روی کرد. نفس میکشه و میگه : _ خیل خب درست، ولی مطمئن باش کاری که داداشم میخاد باهات بکنه رو نمی کنم. سری تکون میدم و میخام چیزی بگم که در یکدفعه ای بازمیشه و... ______________ ماجرایی عاشقانه_مذهبی🌱از دختری به نام الناز که پسری مذهبی ازش خواستگاری می کنه😄🌻... پسری نظامی که نمیدونه با این کارش جون معشوقشو به خطر می‌اندازه🙃😍... https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d
هدایت شده از دوشنبه²
_ حتما داشتی به فکر می کردی ... درسته؟ چیزی نمیگم و با چشمای بهش خیره میشم. سری تکون میده و روی تخت میشینه میگه : _ من میخام کنم که از اینجا فرار کنی ... چیه؟ باز هیچی نمیگم و فقط بهش نگاه میکنم که کلافه کیگه : _ میدونم اعتماد کردن به من و لی میدونی داداشم می خاد باهات چه کار کنه؟ بالا می اندازم و به حرف میام : _ از کجا معلوم تو هم نخای این رو سرم بیاری؟ میزنه : _ به نظرت من همچین آدمیم؟ _ نمیشه آدم هارو از روی کرد. نفس میکشه و میگه : _ خیل خب درست، ولی مطمئن باش کاری که داداشم میخاد باهات بکنه رو نمی کنم. سری تکون میدم و میخام چیزی بگم که در یکدفعه ای بازمیشه و... ______________ ماجرایی عاشقانه_مذهبی🌱از دختری به نام الناز که پسری مذهبی ازش خواستگاری می کنه😄🌻... پسری نظامی که نمیدونه با این کارش جون معشوقشو به خطر می‌اندازه🙃😍... https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d