کاهن معبد جینجا 🇯🇵
چاپ ۲۹ منتشر شد.
حالا که به معبد راهمان ندادند، راهی خرابات میشوم...
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥دیگه خیلی دیره...
➕️ @Yaminpour
مطالبه شفافیت اگر مطالبهای از جنس یک انتخاب فعالانه سیاسی و به مثابه بخشی از یک نگرش در حکمرانی مورد مطالبه باشد، قابل اعتناست. اما امروز تمنای شفافیت، اغلب نوعی سرگرمی کنجکاوانه برای رسواسازی دیگران است. کنشگران مجازی بیش از همیشه از رسواسازی لذت میبرند. حتی برخی سیاستمداران رادیکال، کنشگری خود را بر ارضای احساس کنجکاوی کاربران مجازی برای رسوا کردن دیگران متمرکز کردهاند.
عجیب است که در دوران ما زندگی رازورانه یک زندگی ملالانگیز بهحساب میآید. شبکههای اجتماعی برای به نمایش گذاشتن همهچیز بهینه شده و تربیتشدگان آن احتیاط در مراقبت از "درون" و "راز" را نمیشناسند.
#یادگاری
➕️ @Yaminpour
هدایت شده از فارس نوجوان
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📗 به وقت کتاب | نخل و نارنج
🔶 نخل و نارنج نوشته وحید یامینپور، پژوهشگر و نویسنده معاصر ایرانی درباره زندگی شیخ مرتضی انصاری، مرجع تقلید بزرگ شیعیان در عصر قاجار است.
💎 بخشی از کتاب نخل و نارنج
✨ بازار نجف از هفت شاخه به حرم منتهی میشد و آن راهی که مرتضی میآمد از سمت شرق و در مقابل ایوان طلا به حرم میرسید.
🔶 چند نفر با لباسهای بلند عربی در حال بازگشت از نماز جماعت ظهر و عصر بودند. از اقامه نماز چیزی نگذشته بود و هنوز خادمان حرم درها را نبسته بودند. مرتضی نعلینش را بیرون حرم از پا درآورد و به سمت درگار چوبی رفت.
🔷 نعلینی که به زردی میزد فرسودهتر از آن بود که کسی را به طمع بیندازد. درگاه را بوسید و گونه راستش را روی زمین گذاشت که ناگهان موجی از دلتنگی آمیخته با اشتیاق توفید و چشمها را به اشک نشاند. دربرابر ایوان طلا ایستاد تا اذن دخول بخواند، ولی پیش از آن دوست داشت بار دیگر تمام زوایای حرم را با دقت ببیند و به خاطر بسپارد.
@Fars_Nojavan
🍀عطار نیشابوری در تذکر از جُنید بغدادی آورده که:
صادق روزی چهل بار از حالی به حالی بگردد و منافق چهل سال بر یک حالت بماند!
#بشنو_از_نی
➕️ @Yaminpour
سعدی علیهالرحمة در بوستان حکایتی آورده از ذوالنون مصری که در عبادت و معنا بلند آوازه بود.
در سالی که به علت خشکسالی رود نیل خشک شده بود، مردمان پریشان به کوه و دشت رفتند که دعا کنند. یکی از آنها سراغ ذوالنون رفت تا او برای باران دعا کند. ذوالنون بعد از شنیدن ماجرا به مدین رفت و ماند تا پس از بیست روز باران بسیاری بارید.
شنیدم که ذوالنّون به مَدیَن گریخت
بسی بر نیامد که باران بریخت
خبر شد به مدین پس از روز بیست
که ابرِ سیهدل بر ایشان گریست
با خبر بارش باران، آن پیر روشندل عزم بازگشت کرد. عارفی راز این کار را از ذوالنون پرسید:
بپرسید از او عارفی در نهفت
چه حکمت در این رفتنت بود؟ گفت
شنیدم که بر مرغ و مور و ددان
شود تنگ روزی به فعلِ بَدان
در این کشور اندیشه کردم بسی
پریشانتر از خود ندیدم کسی
برفتم مبادا که از شرِّ من
ببندد درِ خیر بر انجمن
الله الله از این جواب. ذوالنون شهر را ترک کرده بود مبادا سختی و محروم شدن مردم بهخاطر او بوده باشد. او خود را بدترین موجودات و مانع خیر میدیده!
و دست آخر هوشدار سعدی:
بهی بایدت لطف کن کان بهان
ندیدندی از خود بَتَر در جهان
این ملاک دقیقی است که در موانع و مشکلات، اول به خود باز میگردیم و خود را متهم میکنیم یا انگشت اشاره را بهسوی غیر میگیریم.
#بشنو_از_نی
➕️ @Yaminpour