وقتی
#نقشها تغییر میکنند
...... زنِ #جوینده، مردِ #بینیاز ....
زمانی بود که زن، همچون گوهری نایاب، در پس پردهی وقار و #حجاب، ارزشمند و دستنیافتنی به نظر میرسید.
مرد، مشتاقانه در پی او میدوید، از هفتخوان ازدواج میگذشت، چشمانتظار فرصتی بود تا روزی او را به دست آورد. #ازدواج، نه یک انتخاب، بلکه یک مسیر ناگزیر بود—راهی که مرد برای رسیدن به زن باید طی میکرد.
اما چرخ روزگار به گردش افتاد و معادلات تغییر کردند. زن، به نام آزادی، و با شعار #زن_زندگی_آزادی پا به میدان اجتماع گذاشت...
بیآنکه بداند این آزادی، بهایی دارد—بهایی که خود او باید بپردازد. در جهانی که ارتباط بیدغدغه جای تعهد را گرفته، مرد دیگر نیازی به ازدواج احساس نمیکند.
زن، که روزگاری خواستنی و مطلوب بود، اکنون خود را در جایگاهی معکوس میبیند؛ اوست که به دنبال مرد میگردد، منتظر پیام و نگاه اوست
امید دارد که شاید مرد از خواب اشباعشدهاش برخیزد و بگوید: «#میخواهمت!»—اما مرد دیگر نمیخواهد، زیرا آنچه همیشه و همهجا در دسترس باشد، ارزش گذشتهاش را از دست میدهد.
و اینگونه، زن که روزگاری رویایی دستنیافتنی بود، اکنون به سایهای تبدیل شده که در پی مرد میدود…
و بیآنکه بداند، #قربانی_عوامفریبی شده است—فریبی که به او وعدهی آزادی داد، اما در واقع، ارزش او را کاهش داد.
این تغییرات اجتماعی، بسیاری از زنان را در چالشهای جدید گرفتار کرده است. زنانی که در اتاقهای مشاوره از پیامدهای این تحولات سخن میگویند و از تأثیر آن بر روابط و احساساتشان رنج میبرند.
اما پرسش اساسی این است: چه کسی مقصر این دگرگونیهاست؟ آیا این تغییر اجتنابناپذیر بوده، یا میتوان جایگاه واقعی زن و مرد را در جامعه از نو تعریف کرد؟
#زن گوهری ست که نباید به #حراج گذاشته شود ...!