❣از کربلای ۴ برگشتیم, هیچ کس دل و دماغ برگشتن نداشت. جعفر مثل همیشه خندان و پر روحیه بود. خودش را از مایلرها بالا می کشید و کمک می کرد بچه ها سوار شوند.
توی مسیر فشرده بین نیروها نشسته بودیم. گفت مهدی برسیم معاد می دونی چی می چسبه؟
گفتم ۴۸ ساعت خواب!
گفت نه, سه روز مرخصی.
فهمیدم دلش برای دیدن پسر چند ماهش, محمد مهدی تنگ شده!
بیست روزی گذشت. با جعفر توی یکی از سنگرهای پنج ضلعی منتظر نشسته بودیم تا با بابا علی و ناصر ورامینی برای شناسایی بریم سمت نهر هسجان.
من نشسته بودم, جعفر دراز کشیده و سرش را گذاشته بود روی پام و می گفت:چه حالی میده,سرت را بذاری روی پای رفیقت حرف بزنی. حالا این, این دنیاست. فکر کن, اون طرف که رفتیم, چشم باز کنی ببینی سرت روی پای اباعبدالله (ع)ست!
یک ساعت بعد بود. توی آمبولانس . سر جعفر روی پام بود. خون زیادی ازش رفته بود. مرتب می گفت یا فاطمه(س), آثار فراق, دلتنگی, شادی و وصال تو صورتش بود...
کاری از دستم بر نمی آمد , جز نگاه کردن به آن چهره نورانی که نفس به نفس به دلدار می رسید...
☝️ راوی مهدی امینی
🌷🌷🌿🌷🌷
هدیه به شهید جعفر عباسی صلوات, شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
سلام
الإمام عليّ(ع): يا أباذَرٍّ، مَن عَمِلَ لاِخِرَتِهِ کفاهُ اللّهُ أمرَ دُنياهُ وآخِرَتِهِ.
امام على(ع)ـ به ابوذر، اى ابوذر ! آن که براى آخرت کار کند، خداوند، کار دنيا و آخرتش را کفايت مى کند.
کنز الفوائد: ج ۲ ص ۶۸
@defae_moghadas2
❣
📌 محمود کاوه؛ شهیدی که در روز عرفه به عرش رسید
🔹️ روز عرفه، روز نیایش، روز اشک، روز بازگشت به خدا و بهار مناجات است.
◾️ در همین روز، جوان ۲۵ ساله مشهدی، با دلی سرشار از عشق الهی، در دل کوههای حاجعمران به آسمان رفت.
🔸️ شهید محمود کاوه، فرماندهای نبود که فقط در میدان جنگ نامی باشد؛ او در عرفان و معرفت الهی هم نزد خداوند نامدار بود.
هر شب، در سکوت سنگر، زمزمههای شبانهاش را به آسمان میفرستاد.
◽️ اهل دعا و نماز شب بود، و در میان صدای خمپارهها، صدای آه عارفانهاش بلندتر بود.
🔹️ شب قبل از شهادتش، روز عرفه بود.
دعای امام حسین (ع) را با اشک میخواند...
◾️ رفقایش میگفتند: «کاوه دیگر زمین را نگاه نمیکرد؛ چشمش به آسمان بود.»
◽️ صبح عرفه، در حالی که لبهایش هنوز عطردعای دیروز را داشت،
ترکش دشمن آمد و مسیر آسمان را برایش هموارتر کرد.
◽️ این ترکش، محمودی را که مدتها بود دل از دنیا بریده بود،
به مقصد نهاییاش رساند: وصال معشوق.
🔹️ شهید کاوه در وصیتنامهاش نوشت:
«خدایا! شهادت را فقط برای رسیدن به تو میخواهم، نه برای نام…»
◾️ حالا هر سال، عرفه که میشود، فقط روز دعا نیست؛ روز عروج یک بنده عاشق است.
◽️ یاد شهیدی است که عارفِ دعا، شبزندهدار، عاشقِ قرآن و مطیعِ ولایت بود.
#شهید_محمود_کاوه
@defae_moghadas2
❣
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
حضرت امام جعفر صادق علیـہ السلام فرمودند:
نمازگزار سـہ فایدہ بـہ دست میآورد:
🌷هر گاه بـہ نماز میایستد،
خوبیها و نیڪوییها از پهنـہ آسمان بر سرش فرو مىریزد.
🌷 فرشتگان او را از زیر پاهایش تا فراز آسمان احاطـہ و او را در برمىگیرند.
🌷فرشتـہ اى او را ندا مىدهد:
اى نمازگزار، اگر میدانستی با چـہ کسی مناجات مى کنی، هرگز روی نمیگرداندی و بـه دیگرى توجـہ نمیکردی.
ثوابالاعمال و عقابالاعمال،ص ۷۷
@defae_moghadas2
❣
ظهور این جوانان نشانهای است
بر پایان عصر حاکمیت ظلم و استکبار
و نزدیک شدن دولت کریمهی آل مُحَمَّد ﷺ
🌷 شهید آوینی
#نوجوانان_دفاعمقدس
دوران #جنگ_تحمیلی
@defae_moghadas2
❣
#خاطرات_شهید
#حجت_الاسلام_سید_مهدی_تقوی
#غواص_خط_شکن_عملیات_کربلای_5
💐🌷#از_مدرسه_تا_گردان_تخریب
بعد از اينكه سال دوم دبيرستان را قبول شدم به سركار رفتم بعد از 45 روز آن كار راترك كردم و به #جبهه رفتم و من چون متولد 1349 بودم، نمي گذاشتند و براي همين در فتوكپي شناسنامه دست كاري كردم و ما را به #گردان_حضرت_علي_اكبر(ع) معرفي كردند .
در #پادگان_وليعصر(ع) تهران كه مي خواستند ما را تقسيم بكنند، يكي از نماينده هاي #گردان_تخريب به آنجا آمده بود و از ماموریت #بچه_های_تخریب در جبهه گفت و من داوطلب اعزام به تخریب شدم
به گردان تخريب رفتم و همان اول با معاون گردان صحبت كردم كه وقتي مدرسه ها باز شد من بايد بروم و او هم قبول كرد و من 45 روزي ماندم و با بچه ها انس گرفتم واحتياجات جبهه و خودم را ديدم و بالاخره قسمت اين بود كه ما آنجا بمانيم.
در آنجا كلاس هاي آشنائي با مين مي گذاشتند و كلاسهاي آر پي جي و تيراندازي هم داشتيم #عمليات_كربلاي_2 شروع شد و ما به منطقه رفتيم ولي قسمت نبود كه در این عمليات شركت كنيم و بعد از عمليات يكسري از بچه ها را به مشهد بردند بعد از اينكه از مشهد آمديم گردان براي بچه ها آموزش گذاشت و مادر آن شركت كرديم و تا اينكه قرار شد #عمليات_كربلاي_5 شروع بشود و يكسري از بچه ها را بردند كه #غواصي ياد بگيرند و من هم رفتم و 10-15 روز بيشتر طول نكشيد و آماده عملیات شدیم.
در #شب_عملیات_کربلای_5 به عنوان #غواص_تخریبچی به گردان #حضرت_علي_اكبر_علیه_السلام مامور شدیم.
معبر ما به نام #فاطمه_زهراء (س) بود.
شب عملیات قبل از ما تعدادی از #بچه_هاي_تخريب جلو رفته بودند تا موانع رو بشکافند و معبر برای عبور غواصان ایجاد کنند.
قبل از رسیدن گروهانی که ما همراهش بودیم عملیات لو رفت. 8 رده سیم خاردار جلوی ما بود و هر رده باز 8 رديف سيم خاردار داشت كه 4 تا روي آب و 4 تا زير آب ، و يكسري از مين ها هم زیر آب بودكه يكي از بچه ها ، پايش روي مين رفت و شهيد شد.
از طرف فرماندهي گردان فرمان رسيد كه به هر نحوي هست بقیه #بچه_هاي_تخريب راه را باز كنند حتي اگر بايد روي سيم خاردار بخوابند به علت آتش دشمن تعدادی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند .
قرار شد برای حمله به دشمن و رسیدن به #دژ_شلمچه در گروه های 5 و 10 نفره با استفاده از #آر_پی_جی به دشمن حمله کنیم و از موانع عبور کرده و به دژ برسیم.
يكي از بچه هاي #اطلاعات_عمليات جلوی ستون قرار گرفت و يكي از #بچه_هاي_تخريب پشت سر او و من هم پشت سر ايشان و چند نفر ديگر هم پشت سر من ایستادند و به یک ستون حرکت کردیم برای عبور از موانع.
هنوز چند متری نرفته بودیم که آتش دشمن به سمت ما قفل شد و در یک لحظه با تیر اندازی دشمن داخل آب برادر اطلاعات عمليات شهيد شد و نفر جلوی من هم که از بچه های خودمون بود تير به سرش خورد و شهيد شد. من سر ستون بودم و مسیر رو ادامه دادم هرچه جلو میرفتم آتش تیربارهای دشمن سنگین و دقیق تر میشد تا جایی رسیدیم که پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم کسی نیست. تعدادی مجروح و شهید شده بودند و همان لحظه هم احساس کردم دست چپم سنگین شد. تیر به دستم خورده بود . دیدم دستم دیگه کار نمیکنه و خودم رو روی آب سر دادم تا به خاکریزی که سمت راست معبر بود و پای یکی از مجروحین رو هم گرفتم و به خاکریز چسبیدیم. چند ساعتی گذشت. هوا به شدت سر بود و خون زیادی از ما رفته بود و همه ی وجودمان رو سرما گرفته بود.
تیم های #غواصی که جلو رفته بودند داشتند برمیگشتند. دستور رسیده بود که غواص ها عقب بیایند.
اونها به داد ما رسیدند و کمک کردند و ما ما را روي آب هل دادند و قايق آمدند و ما سوار شديم .
ما رو با آمبولانس به اهواز و از آنجا هم به مشهد اعزام شدیم و در بیمارستان مشهد ادامه عمليات را از تلويزيون نگاه كرديم.
45 روز دستم توي گچ بود و بعد از طی شدن ایام درمان مجددا به #گردان_تخریب برگشتم و برای عملیات بعد اعلام آمادگی کردم .
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@defae_moghadas2
❣
📌 شاهرخ رتبه ۱۴ کنکور بود و در عید قربان رتبه اول شهادت را گرفت
🔹️ شاهرخ فرهادی، جوان برومند ایرانی، با رتبه ۱۴ در کنکور سراسری در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
◾️ نبوغ و تلاش او در همان سالهای ابتدایی تحصیل درخشید و پیشنهادهایی از معتبرترین دانشگاههای جهان برای ادامه تحصیل داشت؛ اما او ماند تا بماند.
🔸️ در روز عید قربان سال ۱۳۶۷، وقتی بسیاری مشغول نماز عید بودند، شاهرخ در خط مقدم جنگ با منافقین در عملیات مرصاد ایستاد تا نماز را نه با کلمات، بلکه با جانفشانی بخواند.
◾️ این نابغه دانشگاهی همان روز به شهادت رسید و به کاروان قربانیان عشق پیوست.
🔸️ شهید شاهرخ فرهادی در وصیتنامهاش نوشت:
◾️ «مبادا در برابر ظلم سکوت کنید؛ این خاک، شرافت دارد، و ما برای پاسداری از آن آمدهایم.
◽️ پزشکی را برای خدمت به مردم انتخاب کردم، و اکنون نیز جانم را تقدیمشان میکنم.»
🔻 امروز، در روزگاری که جوانان با هجمههای فکری و فشارهای اقتصادی مواجهاند، شاهرخها همچنان الگو هستند. کسانی که میتوانستند فقط "موفق" باشند، اما انتخاب کردند "باارزش" بمانند.
📍 زادگاه: اسلامآباد غرب، استان کرمانشاه
📍 مزار شهید: گلزار شهدای اسلامآباد غرب
#شهید_شاهرخ_فرهادی
رفاقت کنید با شهدا تا خیر دنیا و آخرت ببینید .
@defae_moghadas2
❣
❣عبدالعلی بعد از گذراندن دوره بهیاری در سپاه، به لامرد برگشت و در بهداری سپاه مشغول شد، چون در منطقه پزشک نبود، بیماران به او مراجعه می کردند. عبدالعلی به اندازه ده ها پزشک برای مردم لامرد که حتی یک خانه بهداشت نداشتند مفید بود. روزی 120 تا 130مریض را مداوا می کرد بی آنکه ریالی از کسی پول بگیرد.
شب عروسی عبدالعلی بود. اصلاً نگذاشت به دست و پایش حنا بگذارند، می گفت: «در این زمان که هر روز شهیدی با خون خود حنا می گذارد، حنا گذاشتن در عروسی ضرورتی ندارد.»
وقتی مراسم تمام شد، ایستاد به نماز. نمازش که تمام شد صدای در خانه بلند شد. در را باز کردم مردی بود که با نگرانی می گفت، خانمش مشکل وضع حمل پیدا کرده، گفتم: «آقا امشب شب عروسی عبدالعلیِ، بعید است بیایند!»
جریان رابه عبدالعلی گفتم، فوراً لباس پوشید و گفت: «اینجا که جای تعلل نیست!»
رفت مشکل آن بنده خدا را حل کرد و برگشت.
یکی از اتاق های خانه بود که هیچ وقت در آن نمی خوابید، اتفاقاً حجله عروسی را هم در همان اتاق بسته بودند. می گفت: « وقتی در این اتاق می خوابم صدای در را نمی شنوم. ممکن است بیماری در خانه را بزند و من صدای در را نشنوم!»
در عملیات کربلای ۱۰ هم، وقتی برای کمک به مجروحین می رفت، ترکش خورد و شهید شد...
@defae_moghadas2
❣
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجایید، ای عاشقان خمینی، که فریادتان چونان رعد در دل تاریخ طنین انداخت.
خاک از غیرتتان بوی ایمان گرفت، و آسمان، پژواک قدمهایتان را هنوز به دوش میکشد.
اینک ایران ، مهد شیران و خانه دلیران در گوش زمان ندا در می دهند
ما فداییان ولایت مولا علی ابن ابی طالب هستیم .هراسی از دشمن نداریم . خون ما فدای اسلام ناب محمدی باد .
امروز و هر روز.
@defae_moghadas2
❣