#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#حضرت_زینب_س_مدح
#حضرت_زینب_س_کوفه
#بحر_مرکب
🔸🔹بخش اول🔹🔸
در لقب، پیشتر از زینت مولا بودن
مفتخر بود به صدیقه ی صغری بودن
چون نبی، چله گرفته ست علی هم به نظر
تا قدم رنجه کند ام ابیهای دگر
باید آئینه ی ام النجبا گفت به او
زینت پنج تن آل عبا گفت به او
از همان روز که آمد دلش آرام نداشت
شرح دلتنگیاش انگار سرانجام نداشت
اشک میریخت ولی در طلب دنیا نه
گریه میکرد، در آغوش حسین اما نه
مردمِ دیدهی او میل به اغیار نداشت
جز حسین بن علی با احدی کار نداشت
از همان روز جهان دید که در شادی و غم
جان او و پسر فاطمه وصل است به هم
عشق بود آنچه که از خون خدا در رگ داشت
عشق آنگونه که در عقد، دوتا شرط گذاشت
اینکه هر روز به دیدار حسینش برود
در سفر نیز پی نور دو عینش برود
سفر...آری سفر، افسوس سفر... آه سفر
داشت در هر قدمش غُصهی جانکاه سفر
پس به میدان بلا او دل و جانش را برد
ذوالفقار دو دمش را (پسرانش را) برد
آسمان تا افق دیدهی او پل میزد
نور بر چادر او دست توسل میزد
بست چون مشتِ گره کرده، پَر معجر را
عاقبت دید جهان، فاطمهی دیگر را
کیست لایق که نهد زیر قدومش سر را
چرخ برخواست که تا زین بکند اختر را
او پسندید ولی شأنی از این بهتر را
زد قدم زانوی عباس و علی اکبر را
مَلَک وحی ندا داد که: غَضّوا ابصار
دختر فاطمه بر مرکب خود گشت سوار
در مثل، آینهی فاطمه در حال عبور
دشت محشر شده و مرکب او ناقهی نور
با جلال و جبروتی که خدا داند و بس
بست بر غرق تحیّرشدگان راه نفس
دختر فاطمه یا امّ ابیهای دگر
چه بنامیم تو را کوثر بعد از کوثر؟
حُجب شاعر شد و در مدح تو برداشت قلم
تو خداوند حیایی به خداوند قسم
دشت با آنهمه اندوه تماشایی بود
آنچه میدید فقط چشم تو، زیبایی بود
اصلاً این دشت پریشان تو بود از اول
کربلا عرصهی جولان تو بود از اوّل
لکّهی ننگ به پیراهن تاریخ شدند
دشمنان تو اسیرت شده، توبیخ شدند
دختر حیدر کرّار و حقارت؟ هیهات
غم بی معجری و حرف اسارت؟ هیهات
آنچه گفتند و شنیدیم نیامد سر تو
دست دشمن نرسیده نخی از معجر تو
کوفه تا شام به هجده سرِ بر نیزه قسم
از سر دوش تو یکبار نیفتاد علم
از سر مقنعه، گردی بتکانی کافیست
تیغ و شمشیر چرا؟ خطبه بخوانی کافیست
ظاهرت زینب کبری شده باطن حیدر
وقت آن است علی جلوه کند بر منبر
نکن ابراز غضب را، نمی ارزد کوفه
خم به ابروت بیاور که بلرزد کوفه
اسکتوا...زنگ شترها همه خوابید، بخوان
مسجد از لحن تو یکمرتبه لرزید بخوان
تیغ برداشتهای، ضربهی نطقت کاریست
واژه در واژه علی در سخنانت جاریست
گرم هوهو شده این تیغ که میچرخد مست
شعر، دیوانهی توصیف تو شد، وزن شکست
همه مبهوت رجز خوانی چشمان تو هستند
پریشان تو هستند
علی آمده یا زینب کبری؟ همه حیران تو هستند
علی در سخنانت، حرکاتت، عملت، طرز نگاهت، غضبت، شیوهی نطقت، نفست، لحن فصیحت، کلماتت، نظرت، حجب و حیایت، جبروتت، قدمت
شیرخدا در تو رسیده ست به تکرار
بکش تیغ سخن را دم پیکار
چه خوب است بگویند به تو زینب کرّار
تو را باید از این بعد بخوانند به این نام
امیری تو و بر شانهی تو پرچم اسلام
اسیران تو هستند یکی کوفه، یکی شام
سر راه تو افلاک نشسته ست
ملک هم کمر همّت خود را به فرامین تو بستهست
رسیدی تو به مسجد
قلم و دفتر و شعر و ضربان و دل
و عقل و نفس شاعرت انگار که مست است
سر وزن شکستهست
🔸🔹بخش دوم🔸🔹
با وقار و غضب قدم برداشت
دختر فاطمه علم برداشت
و اذا زلزت قیامت کرد
مردم کوفه را ملامت کرد
واژه در واژه تیر از پی تیر
خطبه را خواند با صدای امیر
خطبهاش موج خشم در طغیان
ظاهراً خطبه، باطناً طوفان
با صدای ابالحسن لرزید
مسجد کوفه دفعتاً لرزید
این بلا از گرفتن آه است
وقت جولان عصمتالله ست
بر زمین دوخت جای پایش را
برد بالا تُنِ صدایش را
از ستونها صدای ناله رسید
مسجد کوفه را به خاک کشید
همه بودند بیمناک از سقف
روی مردم نشست خاک از سقف
فرشها شانه شانه لرزیدند
مسجدیها چقدر ترسیدند
پلهی منبر از صدا لرزید
پشت ابن زیادها لرزید
اسکتوا! از غضب لبالب پُر
سر جا ایستاد زنگ شتر
گر جمل بود، محشری میشد
جنگ یک جور دیگری میشد
گر جمل بود، خطبهای میخواند
شتر حادثه به گِل میماند
اسکتوا گفت و از زمان رد شد
زین اب بودنش زبانزد شد
بعد از این کار رزم با زینب
روی منبر علیست یا، زینب
یا علی یا علی...فقط علی است
متن این شعر خط به خط علی است
هو علی، حق علی، نگار علی
حک شده روی ذوالفقار: علی
از علی بند بند میگویم
نام او را بلند میگویم
ادامه این #بحر_مرکب در پست بعدی
👇👇👇
#امام_جواد_ع_مدح_و_شهادت
#بحر_مرکب
آئینهی کرامت بی انتها جواد
جای کرم نوشتهام از ابتدا جواد
آن شاه و شاهزاده که در بارگاه او
دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد!
ایمان مَحض، خُلق نبی، هیبت علی
تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد
عمامه گشته دور سر او به افتخار
آنکس که دوش او شده فخر عبا، جواد
از کاظمین حاجت خود را گرفته است
هر کس که گفته بین گوهرشاد یا جواد!
بعد از سلام، وقت تشرف به صحن، شد
ذکر لب تمام گرفتارها جواد
وا شد گره همین که گره خورد در حرم
دست گدا به دامن لطف اَبا جواد
دنبال التیام به جای دگر مرو
تا هست مرهم دل درد آشنا جواد
با چشم اشکبار شب جمعه میشود
از کاظمین راهی کرب و بلا جواد
این دفعه برد روح مرا او به کربلا
باب الجواد باز شده رو به کربلا
با کام تلخ و تشنه اگرچه سپرده جان
رأسش هزار شکر نمیداده بوی نان
سمت تنش رها نشده تیری از کمان
نه تیغ شمر خورده، نه سرنیزهی سنان
بر خاک، خونِ حنجر پاکش نشد روان
قاتل نداشتهست سر قتل او زمان
چنگی به گیسویش نزده دست این و آن
خیره نشد به خاتم او چشم ساربان
سرو قدش ز داغ برادر نشد کمان
انداختند سایه به جسمش کبوتران
از روی بام تا ته گودال رفتهایم
در روضههای جدّ تو از حال رفتهایم
«فِرّو الی الحسینِ» تو راه نجات ماست
پلکی بزن که لَنگِ نگاهت برات ماست
✍ #میثم_کاوسی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح
#بحر_مرکب
او همان آینهی روشنِ ذاتِ ازلیست
بهترین اسم خدا بی برو برگرد "علی"ست
با علی باز شده پای عجائب به جهان
پر زد از شوق به سویش، دلِ بابُ الثعبان
مؤمنون خوانده علی قبل نزولش از بر
گاه جبرییل صدا میزندش "پیغمبر"
شب معراج به هرسو رد پایش افتاد
و نبی پیش خدا یادِ صدایش افتاد
آمد و از شب معراج، نبی داد خبر:
"ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر"
چه قَدَر فیض از او برد رسول عربی
"چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی"
گر در از باغِ مقامش بگشاید تمثیل
انبیا را نرسد دست به خرمای نخيل
که رسولانِ اولوالعزم خدا تا امروز
خطبهی بی الف و نقطه نگفتند هنوز
آدم آب و گلش آنروز که در قالب بود
پدر خاک، علی ابن ابیطالب بود
پدر خاک علی، حیثیت آدم از اوست
"عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست"
نورِ حقی که از او طورِ خدا روشن گشت
برقِ دندانِ علی بود که خندید و گذشت
آن شب سخت که اسمش شبِ طوفانِ بلاست
نوح میگفت نترسید یدالله اینجاست
عیسیِ مریم از این مرد گرفتهست مدد
جانْ فدای پسرِ فاطمهی بنت اسد
در دلِ آتش اگر رفت چه جای بیم است؟
همه جا نادِ علی، حافظِ ابراهیم است
هر زمان سازِ سخن کرد به هرجا داوود
أشهدُ أنّ علیاّ ولیُ الله سرود
چه بگویم ز مقامات علی، حیرانم
ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر میخوانم
قنبری داشت که عالم کفِ دستانش بود
گَرد نعلین علی، مُلکِ سلیمانش بود
بشکند در گذر از عینِ علی، پای قلم
بازماندهست به وصفش دهنِ تیغ دو دم
آفتابِ قَدَر از کوهِ قضا سر زد باز
دشت میلرزد و میلرزد و میلرزد باز
تیغِ ابروی غضب کردهی خود را خم کرد
باز هم جای خودش را علمش محکم کرد
لب شمشیر علی تشنهی تکبیر خداست
ملک الموت، صدایِ نفسِ شیر خداست
شعر بیتابتر از عرصهی جولان شده و قافیه حیران شده و
زلفِ سخن باز پریشان شده و
شعر هجا پشتِ هجا در هیجان است
اذا زلزلت الارض
صدای تپش قلب زمین است و زمان است
چنان خورده به دشمن که قدِ تیغ کمان است
ترک خورده زمین، روح الامین هم نگران است
علی کیست؟
یدالله، اُذُن الله، اسد الله
علی شیر خدا، دست خدا، سیف الله، نور الله، باب الله، وجه الله، اسم الله،
سر الله، ثارالله، عین الله، عبدالله، روح الله، جَنب الله، امرلله، ولی الله
امیرالمومنین، یعسوبِ دین، حبل المتین، عین الیقین، نورٌ علی نوراند انصابش
خمارم کرده ساقی بازهم با ذکر القابش
به هوهو گر بیاید، میرسد جانِ جهان بر لب
توانِ تیغِ تیزش را، بپرس از عمر و از مرهب
نبی در بارِ سوّم شیر حق را اذن داد آنجا
درِ قلعه به سختی روی پایش ایستاد آنجا
چه باید گفت از او، شعر کم میآورد الحق
از آن مردی که شمشیرش عبادت کرده در خندق
شبِ فتنه چه کس جای پیمبر خفته غیر از او
کدامین شاه در عالم سلونی گفته غیر از او؟
کدامین شاه، تختش بوده از جنس حصیر اصلاً ؟
رسول الله هم او را صدا میزد "امیر" اصلاً
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارش کند امر و به روی چشم بگذارم
مرا کافیست از دنیا که باشم در شعف یکشب
دعایم کن بخوانم شعر در صحن نجف یکشب
✍ #مسعود_یوسف_پور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e