eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
حس خوبی‌ست که امشب به زبان آمده است در تن عاطفه‌ام باز توان آمده است چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی كه صدای ملكوتی اذان آمده است چه نشستید! درِ میکده‌ها باز شده آی مستان خدا! پیر مغان آمده است حرف از کوثر و از ساقی کوثر بزنید حال که صحبت مستی به میان آمده است تا كه از راه رسيده‌ست مسيحاي حرم به تن مُرده‌ی طبعم ضربان آمده است روزه‌داران شب پانزدهم! مژده دهید نمک سفره‌ی ماه رمضان آمده است سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد سوره‌ی قدرِ شبِ پانزدهم نازل شد کوچه‌باغ از نفس یاس، معطر شده است شب شهر از قدم ماه، منور شده است زودتر از همه مژده به پیمبر دادند نوه‌ات آمده و فاطمه مادر شده است نمک از روی تو می‌ریزد و خرمای لبت رطب سفره‌ی افطار پیمبر شده است طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است سفره‌ی ماه مبارک برکت دارد، لیک با قدم‌های شما با برکت‌تر شده است چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم، آمده‌ایم بر در خانه‌ی ارباب کریم آمده‌ایم پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی، که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم! سحری هم به کنار دل من بنشینی مستجاب است دعای دل آلوده‌ی من اگر از صحن لبانت برسد آمینی به صف مشتریانت نظر اندازی گر تهِ صف یوسف دل‌باخته را می‌بینی کوهکن می‌شوم از شوق شکر خندهٔ تو آب افتاده دهانم چقدَر شیرینی! بیشتر از همه نام تو حلاوت دارد باز هم قاری تو شوق تلاوت دارد حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو میوۀ عرشی پیغمبر ما بودی تو «کُلُکُم نورُ واحد» ولی ای نور خدا روشنی بخش دل آل عبا بودی تو چند باری همه دارایی خود بخشیدی از ازل در کرم انگشت‌نما بودی تو شبی افطار بیا خانه‌ی ما مهمان باش ای که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر مرد خاکی زمین! اهل کجا بودی تو؟ ماورای همه افکار نگاهت بوده آخر عرش خدا، اول راهت بوده گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی گاه با آیۀ کِفلَین، تو تفسیر شدی گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی زانو از غم به بغل داری و سر بر زانو به گمانم دگر از زندگی‌ات سیر شدی آه، آقای غریبم چه به روزت آمد چه شد آخر که تو در کودکی‌ات پیر شدی؟ آسمان در وسط كوچه چرا خورد زمين از چه يک عمر در آن راه زمين‌گير شدي خبري آمد و كوه از كمر انگار شكست "شيشه‌ی عطر خدا، خورد به ديوار شكست" ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی حرم كعبه، حرم قبله، عجب احرام زیبایی سه کنج دنج یک حجره تماشا داشت اوج او دلم را کرد اقیانوس موسیقی موج او دو رکعت گریه سر کردم، دو رکعت خاک گل کردم دو رکعت با تمام سنگ‌هایش درد دل کردم لباس اشک آماده، سرم از شرم افتاده تمام سنگ فرش او برایم مُهر و سجاده زیارت نامه می‌خواندم، دلم گرم زیارت شد نگاهم خورد بر قبرش، -نمی‌دانم- جسارت شد؟ به پای پنجره فولاد دل روی دل افتاده گذار کشتی طوفان زده بر ساحل افتاده نفس پشت نفس، ایوان به ایوان سیر می‌کردم دلم را پر ز عشق او، تهي از غير می‌کردم تمام صحن‌ها را مست بوی عود می‌دیدم پریدم ناگهان از خواب، رؤیا بود می‌دیدم دوباره چشم را بستم، دوباره جستجو کردم تمام خواب را از رد پا تا صحن بو کردم کبوترهای نامه‌بر هزاران دل به پا بسته شکسته خسته می‌آیند پابوس تو پیوسته پرو بالی به دل دادم، کبوتر شد پرید آقا به پايش نامه‌اي بستم به سويت پركشيد آقا به سبك مردم تهران، به سبك كوچه بازاري نوشتم دوستت دارم، نوشتم دوستم داري؟ دلم خورشید می‌خواهد، هوای گنبدت کرده دوباره نور می‌بیند، هوای مشهدت کرده کبوتروار می‌آیم، به آب و دانه‌ای دلخوش عطش دیده، ترک خورده، به سقاخانه‌ای دلخوش برایت شور می‌خوانم، چه شیرین است نام تو نمی‌خواهم رهایی را عجب دامی‌ست دام تو بیابان‌های تو لبریز از آهو شده ضامن کلاغ از لطف چشمان ملیحت قو شده ضامن ز گوشه چشم تو شیر از میان پرده‌اش پا شد دو چشم آهو از وقتی به تو افتاد زیبا شد زليخاي تو يوسف‌ها و مجنون تو ليلاها غلام حلقه در گوش شما هستند مولاها نمي‌خواهم، نمي‌خواهم، نمي‌خواهم، نمي‌خواهم به غير از تو كسي را لحظه‌ی مرگم نمي‌خواهم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند شاید به خاک پای شما نازلم کنند دل می‌کنم از آن‌که دل از تو بریده است دل می‌دهم به دست تو تا بی‌دلم کنند امشب کمیت شعرم اگر لنگ می‌زند فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند ایمان راستین هزاران رسول را آمیخته اگر که در آب و گلم کنند، شاید خدا بخواهد و با گوشه‌چشمتان بر رتبه‌ی غلامی‌تان نائلم کنند وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضی از برکتت نبود اگر، نان نداشتیم باران نبود، غیر بیابان نداشتیم سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی بی‌تو نه سر که این همه سامان نداشتیم این حوزه‌ها نفس به هوای تو می‌کشند لطفت اگر نبود، مسلمان نداشتیم ای آرزوی هر سفر دل! از ابتدا ما قبله‌ای به غیر خراسان نداشتیم ما رعیت ری‌ایم که سلطان به جز رضا ارباب جز حسین در ایران نداشتیم خون حسین در رگ و در ریشه‌ی من است علم رضا معلم اندیشه‌ی من است چشم امید بر در لطف تو بسته است هر زائری که گوشه‌ی صحنت نشسته است بارانی است حال و هوای دو دیده‌ام اینجا همیشه کاسه‌ی چشمم شکسته است از باب جبرئیل به پابوست آمدن از آسمان‌رسیده و رسمی خجسته است آن پیرمرد تشنه در آن گوشه‌ی حرم از راه دور آمده و سخت خسته است با صد امید حاجت این‌بار خویش را با پارچه به پنجره فولاد بسته است وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده‌ست یعنی که زائر حرم کربلا شده‌ست با یاد خاطرات سفر با عشیره‌ام بر عکس یادگاری با صحن، خیره‌ام از بس دلم شکسته برای زیارتت با اشک شوق گرم وضوی جبیره‌ام یاد غروب‌های زیارت هنوز هم گاهی پی دو جرعه‌ی جامع کبیره‌ام «یا قادة الهداة و یا سادة الولاة» «مستبصرٌ بشأنکم» این است سیره‌ام از بس گناه دور و برم را گرفته است چون تک‌درخت خشک میان جزیره‌ام ما هم شنیده‌ایم که فرموده‌ای شما هستم در انتظار ظهور نبیره‌ام دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از سر پیچ جاده راه افتاد با صفا صاف و ساده راه افتاد پا برهنه پیاده راه افتاد پدر خانواده راه افتاد از اهالی ده به رسم وفا گفت: رفتیم التماس دعا راه، دور و پر از مشقت بود کوله بارش پُر از ارادت بود گرچه هر گامِ او عبادت بود آرزویش فقط زیارت بود چقدر قطره رو به دریایند همگی پا برهنه می‌آیند راه بسیار رفته، کم مانده گریهٔ شوق، جای غم مانده روی دوشش فقط علم مانده دو قدم تا دم حرم مانده فلکه آب روبروی حرم بر مشامش رسید بوی حرم ناگهان ایستاد، می‌گردد چشم او مثل باد می‌گردد با همه اعتقاد می‌گردد پی باب الجواد می‌گردد عشق شأن نزول آن در بود اشک اذن دخول آن در بود دم در گفت: یا امام رضا من مریضم شفا امام رضا سرطان مرا... امام رضا نه! فقط کربلا امام رضا دم در بود که مسافر شد ساک خود وا نکرده زائر شد چند شب بعدِ پنجره فولاد کربلا خسته از مسیر زیاد کفش خود را به کفشداری داد پای شش گوشه تا رسید افتاد گرد و خاک حرم که پاکش کرد خادمی کنج صحن خاکش کرد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اي كه جز خانه‌ی تو خلوت ما نيست كه نيست هر چه گشتيم دراين ميكده جا نيست كه نيست من كه جز نام تو نامي نشنيدم بي شك جز صداي تو در اين دهر صدا نيست كه نيست كاسه‌اي اشك و دو جرعه نفسي با يادت شهر ما را به جزاين آب و هوا نيست كه نيست صبح در شهر تو يك مشت گدا آمد و شب هرچه گشتيم نديديم، گدا نيست كه نيست بسكه اخبار غديرت همه جا پيچيده است خبري جز خبرت هيچ كجا نيست كه نيست بر جهاز شتران حرف پيمبر اين بود دست بالاتر از اين دستِ خدا نيست كه نيست آنكه محمود صدا كرده صدا بايد زد و فقط بوسه به دستان خدا بايد زد بايد اين خطبه ميان همگان پخش شود سينه سينه ضربان در ضربان پخش شود بايد اين چشمه كه امروز به راه افتاده‌ست مثل رودي كه بُوَد در جريان پخش شود چون نسيمي كه شده پيك بهاران خدا اين خبر از پدران در پسران پخش شود مادرم خواست كه با شير محبت دادن نمك عشق تو در هر شريان پخش شود چهارده قرن گذشته است ولي جا دارد خبرش صدر خبرهاي جهان پخش شود اين خبر را به مؤذن برسان تا هر روز بر سر مأذنه مابين اذان پخش شود از شبم كاش نگيري نفسي ماه مرا أشهد أن علیاً وليُ اللهِ مرا ما كه عمري دل در عشق اسيري داريم چه غم از آتش دوزخ، كه مجيري داريم روزي‌ام را در اين خانه نوشته است خدا بي سبب نيست كه چشم و دل سيري داريم راست گفتند كه راه تو به خورشيد رسد چه كسي گفته جز اين راه، مسيري داريم؟ آب نه عين سراب‌اند پس از تو "أديان" ما فقط آب در اين خاكِ كويري داريم همه ديدند پيمبر چه وزيري دارد همه گفتند از اين پس چه اميري داريم بعد هر ياعلي‌ام، زمزمه‌ی يازهراست بهتر از اين چه مراعات نظيري داريم هم‌رديف دل دريا كه به غير از درياست بهترين قافيه‌ی خانه مولا زهراست سفره را باز كن اي شاه گدا آماده‌ست به يتيمان بگو امروز غذا آماده‌ست سوره مائده نازل شد و ما فهميديم لب اين بركه غذاي دل ما آماده‌ست اختيار سر ما دست دو ابروي تو هست بكِش آن تيغ دو دم را كه منا آماده‌ست دردم اين است كه اي خواجه مرا دردي نيست ورنه در دست طبيبانه دوا آماده‌ست باز هم بوي محرم همه جا را پر كرد هر كه دارد هوس كرببلا آماده‌ست اي كه بر دشمني‌ات بغض وحسد گشت شريك پسرت گفت: گناهم؟، همه گفتند: أبيك ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گاهي براي درك يك مطلب بايد كه از مقتل عقب‌تر رفت هرقدر كه قصه مقدس‌تر بايد كه در آن باادب‌تر رفت روزي كه كوه آتش نمرود حمله به ايمان خليل آورد از آسمان هفتم رحمت پيراهني را جبرييل آورد پيراهني كه از بهشت آمد تا حرز جان انبيا باشد پيراهني كه خوب می‌دانست بابِل شروع ماجرا باشد پيراهني كه تاروپود آن در نقش تاريخ مصور بود پيراهني كه بعد ابراهيم ميراث اسحاق پيمبر بود پيراهني كه يوسف عطرش بينايي چشمان يعقوب است پيراهني كه در شداید نيز آرامش اندوه ايوب است آن پيرهن روز احد حتي بر جان پيغمبر سپر بوده‌ست زخم تنش از زخم‌هایی كه خورده پيمبر بيشتر بوده‌ست در هم‌نشینی با پيمبرها هرچند كسب آبرو كرده‌ست بالاتر از اين افتخارش نيست او را خود زهرا رفو كرده‌ست پيراهني كه احترامش را پيغمبران هم حفظ می‌کردند روز دهم در گوشه‌ی گودال از پيكري بی‌سر درآوردند پيراهني كه عده‌ای بی‌دین با نيت قربت درآوردند باآنکه آسان در تن او رفت بسيار با زحمت درآوردند پيراهني زخمي شمشيرو پيراهني زخميِ سرنيزه پيراهني كه عصر عاشورا خورشيد را ديده‌ست بر نيزه پيراهني كه شعله اندازد هرروز بر جان مقرم‌ها پيراهني كه زينت عرش است در اول ماه محرم‌ها پيراهني كه بر تن منجي فرياد مظلومي عاشوراست پيراهني كه در قيامت هم بر روي دست حضرت زهراست ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گاهي براي درك يك مطلب بايد كه از مقتل عقب‌تر رفت هرقدر كه قصه مقدس‌تر بايد كه در آن باادب‌تر رفت روزي كه كوه آتش نمرود حمله به ايمان خليل آورد از آسمان هفتم رحمت پيراهني را جبرييل آورد پيراهني كه از بهشت آمد تا حرز جان انبيا باشد پيراهني كه خوب می‌دانست بابِل شروع ماجرا باشد پيراهني كه تاروپود آن در نقش تاريخ مصور بود پيراهني كه بعد ابراهيم ميراث اسحاق پيمبر بود پيراهني كه يوسف عطرش بينايي چشمان يعقوب است پيراهني كه در شداید نيز آرامش اندوه ايوب است آن پيرهن روز احد حتي بر جان پيغمبر سپر بوده‌ست زخم تنش از زخم‌هایی كه خورده پيمبر بيشتر بوده‌ست در هم‌نشینی با پيمبرها هرچند كسب آبرو كرده‌ست بالاتر از اين افتخارش نيست او را خود زهرا رفو كرده‌ست پيراهني كه احترامش را پيغمبران هم حفظ می‌کردند روز دهم در گوشه‌ی گودال از پيكري بی‌سر درآوردند پيراهني كه عده‌ای بی‌دین با نيت قربت درآوردند باآنکه آسان در تن او رفت بسيار با زحمت درآوردند پيراهني زخمي شمشيرو پيراهني زخميِ سرنيزه پيراهني كه عصر عاشورا خورشيد را ديده‌ست بر نيزه پيراهني كه شعله اندازد هرروز بر جان مقرم‌ها پيراهني كه زينت عرش است در اول ماه محرم‌ها پيراهني كه بر تن منجي فرياد مظلومي عاشوراست پيراهني كه در قيامت هم بر روي دست حضرت زهراست ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
با تیغ اشک بر همه می‌تازم ای پدر من با غم تو هیچ نمی‌سازم ای پدر این مدتی که مانده به پایان عمر من باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر صد بار خورده‌ام به زمین بین این مسیر تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده‌ای در روز حشر هم به تو می‌نازم ای پدر روزی که زنده می‌کند اسلام را غمم ایمان می‌آورند به اعجازم ای پدر اطناب رنج‌های تو را جای شرح نیست در شعر غصه‌های تو ایجازم ای پدر هر بار خواست جان بپرد از حصار تن سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر از اسب خورده‌ای به زمین حق بده که من خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر :: اینگونه که بریده سرت را، نمی‌شود، بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا خبر نداشتم این‌ها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا پدر! وقت غذا تازیانه می‌آمد نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این كوچه‌ها عبور نكرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه‌ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ كه افتاده‌اند دشمن‌ها كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یكبار ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پيش از اين اي يوسف ليلا نديده ديده‌اي اولين بار است كه پيش پدر خوابيده‌اي من كه از آغاز غصه خورده‌ام، غم ديده‌ام، اولين بار است مرگم را به چشمم ديده‌ام پيش چشمم پيكرت را تيرها بوسيده‌اند اولين بار است كه بر اشك من خنديده‌اند تيغ از بالا و پايين رفتن آخر خسته شد اولين بار است كه با نيزه پلكي بسته شد با نوك تير و سنان و نيزه و شمشير تيز اولين بار است اينگونه تني شد ريز ريز با تماشاي تنت چشمان من مبهوت شد اولين بار است در ميدان عبا تابوت شد بر لبان قاتلت ديدم تبسم آمده اولين بار است زينب بين مردم آمده ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضه‌ی دست بریده وسط علقمه بود روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در رگ رگش نشانه‌ی خوی کریم بود او وارث کمال پدر از قدیم بود دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود این کودک شهید که گفته یتیم بود؟ وقتی حسین سایه‌ی بالای سر شود کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟ در لحظه‌های پر طپش نوجوانی‌اش با آن دل کبوتری و آسمانی‌اش با حکم عمّه، عمّه‌ی قامت کمانی‌اش بر تل زینبیه بود پی دیده بانی‌اش اخبار را به محضر عمّه رسانده است دور عمو به غیر غریبی نمانده است خورشید را به دیده شفق‌گونه دید و رفت از دست ماه، دست خودش را کشید و رفت از خیمه‌ها کبوتر عاشق پرید و رفت تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت می‌رفت پا برهنه در آن صحنه‌ی جدال می‌گفت: عمّه! جانِ عمو کن مرا حلال دارد به قتلگاه سرازیر می‌شود مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می‌شود کم کم خمیده می‌شود و پیر می‌شود یک آن تعلّلی بکند دیر می‌شود در موج خون حقیقت دریا نشسته است دورش تمام نیزه و تیر شکسته است :: دستش برید و گفت: که ای وای مادرم رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست خونش حنا به روی عمویش کشیده است از عرش، آفرینِ پدر را شنیده است مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است تیری تمام قد به گلویش رسیده است تیری که طرح حنجره‌اش را بهم زده آتش به جان مضطر اهل حرم زده یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه ماندند در میانه‌ی گرگان یک سپاه فریاد مادرانه‌ای آید که: آه، آه دارد صدای اسب می‌آید ز قتلگاه ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند ارواح انبیا همه با شیون آمدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e