بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_معصومه_س_شهادت
#محمدعلي_بياباني
▶️
حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد
حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد
سهمش پریشانیست حیرانیست ویرانیست
خواهر که از حال برادر بی خبر با شد
@hosenih
این راه را با شوق دیدار تو طی کردم
راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد
انگار تقدیرم فراق توست پس باید
با نا امیدی چشم گریانم به در باشد
دارم جواب نامه ات را می دهم اما
با نامه ای که دستخطش چشم تر باشد
تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت
حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد
حتی اگر داغ تو را در طوس می دیدم
دیگر نمی دیدم تنت بی بال و پر باشد
دیگر نمی دیدم سرت در طشت زر باشد
یا که لب خشکت اسیر چوب تر باشد
@hosenih
آری تو هم هرگز نمی دیدی که ناموست
با قاتلانت چند منزل همسفر باشد
در ازدحام مردمان بدنظر باشد
در زیر پای اسب ها دنبال سر باشد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_شهادت
نه که تنها محضرت سائل فراوان آمده
تاجری دلخسته هم از سبزه میدان آمده
دستهای از سینهزنهای اصیل اردبیل
چارپایهخوانی از بازار تهران آمده
مادر دلدادهای از پای دار قالیاش
دختری از بین شالیهای گیلان آمده
با نگاه مهربان حضرت شاهِ چراغ
هرکسی که رد شد از دروازه قرآن آمده
زائر آوارهای از ارگ بم آوارتر
با هزاران آرزو از سوی کرمان آمده
تا بشوید سنگ فرش صحنها را عاشقی
با گلاب قمصر سوغات کاشان آمده
شهر مشکی پوش داغت شد از این رو باز هم
منبری برپا شده ست و مرثیه خوان آمده
کربلا هم عطر صحنت را ندارد عمه جان
کربلا هم رفته ای از مرز مهران آمده
عطر و بوی آستان قدس دارد با خودش
هرکه از سمت شمال شرق ایران آمده
فرق دارد با همه نزد تو ای بانوی مهر
هرکه با امضای آقای خراسان آمده
ضامن آهو خودش من را سفارش کرده ست
سرپناهم باش آهوی بیابان آمده
پیرمردی هم که دکترها جوابش کرده اند
با امیدی در پی دارو و درمان آمده
دختر باب الحوائج عمه ی باب المراد
مستمندی پابرهنه دل پریشان آمده
زشت و زیبا خوب و بد از مستمند و از فقیر
ای کریمه باز کن در را که مهمان آمده
بر مشامش خورده عطر و بوی ایوان نجف
هرکه از پایین پا تا زیر ایوان آمده
در زمین شایسته ی دربانی ات پیدا نشد
جبرئیل از عرش با شوق دوچندان آمده
مریم موسی بن جعفر که مسیحاپروری
ذره ای از وصف تو در "آل عمران" آمده
مطمئن هستم همیشه دست پر برگشته است
دست خالی هرکسی نزد کریمان آمده
::
خانه ای جز خانه ی تو خانه ی رحمت نشد
بی نگاه لطف تو اینجا کسی دعوت نشد
جز تو ای سرچشمه ی مهر و محبت هیچکس
بامن بیچاره ی درمانده هم صحبت نشد
دختران باحیا موسی بن جعفر کم نداشت
هیچکس مثل تو اما صاحب عصمت نشد
یا ملک گرم طوافت دیده ام یا آدمی
لحظه ای دور ضریح اطهرت خلوت نشد
بهترین آوازه ها در خادمی کوی توست
شهرت خالی ز شوق نوکری شهرت نشد
مرعشی ها صحن زیبای تو را جارو زدند
هرکسی در بارگاهت لایق خدمت نشد
خادمانت را رضا شخصا گزینش میکند
هرکه هرکه در حریمت صاحب کسوت نشد
ریشه ی توحید هم در سجده بر خاک تو بود
بی نگاه تو کسی کشمیری و بهجت نشد
هرکسی پا پس کشید از خانه ات بیچاره شد
عده ای دیدند اما مایه ی عبرت نشد
خارج از نوبت طبابت کرده ای در این مطب
ای طبیب دردمندان صحبت از نوبت نشد
میتوان از اشتیاق عاشقان فهمید که
آن قدر که شهر قم جذاب شد جنت نشد
بزم اشک و روضه ی داغ تو چیز دیگری ست
تجربه کردم برایم هیچ جا هیئت نشد
بدرقه کردی برادر را به چشم اشکبار
هیچ موقع آخرین دیدار را یادت نشد
چشم بر در داشتی یک عمر از درد فراق
آخرش هم دیدن روی رضا قسمت نشد
از دل پر درد تو بانو چه میداند مگر
آن که یک شب هم گرفتار غم غربت نشد
در غم هجر برادر سوختی و ساختی
روزی چشمان خیس ات یک شب راحت نشد
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_شهادت
#مربع_ترکیب
شب را به پایان می رساند طلعت نورت
خورشید عالم خلق شد از برکت نورت
از کهکشان ها هم گذشته وسعت نورت
جبریل سر خم کرده پیشِ هِیبَت نورت
روز ازل نورِ تو را بر ما که تاباندَند
ما را غلام "حضرت معصومه جان س" خواندند
تو بانیِ آرامشِ امواجِ دریایی
آئینه ی یکتاییِ عرش مُعلّایی
یاسی ترین سجّاده ی محراب بابایی
تو دُوُّمین انسیةُ الحَوُرای طاهایی
دشت تمنّایی و ما آهویَت ای خانم
خیلی به زهرا رفته خلق و خویَت ای خانم
در موج مِهرَت کشتی الطاف را گم کن
مانند مادر بر دل طفلت ترحم کن
"آموزگار حضرت مریم"..،تَکَلُّم کن
جان رضا ما را فقیر "مشهد" و "قُم" کن
هرکس گدای کوی این خواهر-برادر شد
جیره بگیرِ سفره ی موسی بن جعفر شد
@hosenih
ای ماهتابِ روشنِ شب هایِ پُر امّید
ای رود جاری،چشمه سارِ جُلگه ی توحید
باران تو بر سرزمینم رنگ و بو بخشید
تا آمدی..،ایران نسیم فاطمی پیچید
لوح دل ما لنگِ امضای شما باشد
چشم عَجَم خاکِ کف پای شما باشد
داری تو چشمِ گریه خیزی،حال مضطر هم
بالِ پر از زخمت شکسته..،ریخته پَر هم
دلواپس بابا و دلتنگ برادر هم...
آخر شما را می کُشَد این حالت درهم
از آهِ پُر سوزِ تو عالم گریه می کرده
با یا "رضایَت" اهل قُم هم گریه می کرده
فصل خزان و روزگاری زرد آخر سر...
هجران و زهرتلخ و آهی سرد آخر سر...
داغبرادر..،داغ بابا..،درد..،آخر سر...
این ها تو را از پای درآورد آخرسر
سجّاده ی خالی تو در سرسرا پهن است
سنّی نداری..،بستر مرگت چرا پهن است
آن روز که تو وارد ایران شدی بی بی
مانند خورشید فلک،تابان شدی بی بی
تفسیر نصِّ آیه ی قرآن شدی بی بی
در خانه ی ایرانیان مهمان شدی بی بی
شکر خدا شأن مقامت حفظ شد آن روز
الحمدلله احترامت حفظ شد آن روز
@hosenih
آبی تکان خورده است آیا در دلت!؟ هرگز
پای حرامی شد رکاب مَحمِلت!؟ هرگز
چشمان شورِ بی حیا شد مشکلت!؟ هرگز
بازار قم گردیده آیا قاتلت!؟ هرگز
سهم دل رنجور تو غم شد!؟نشد در قم
از معجرت یک تار نخ کم شد!؟نشد در قم
آیا تمام گلشنَت در یک زمان پژمرد!؟
تیزیِ سنگِ شام بر پیشانیِ تو خورد!؟
اصلاً طناب شمر تا اینجا تو را آزُرد!؟
خورجینی آیا هستی ات را در تنوری بُرد!؟
با خنده های نیزه داری پست باریدی!؟
راس برادر را سرِ سرنیزه ای دیدی!؟
زینب میان شهر پر نیرنگ گیر افتاد
زینب میان قومِ بی فرهنگ گیر افتاد
زینب میان کوچه های تنگ گیر افتاد
زینب به زیر ازدحام سنگ گیر افتاد
این آینه خیلی ترک خورده است در کوچه
از دست شاگردش کتک خورده است در کوچه
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_شهادت
از گریه چون ابر بهارانم رضاجان
ماتم زده از داغ هجرانم رضاجان
آرامش قلب پریشانم رضاجان
از دوریت پیوسته می خوانم رضاجان
جانم رضا جانم رضا جانم رضاجان
با کوله باری از غم و آه آمدم من
با محرمان خویش همراه آمدم من
گفتی بیا و این همه راه آمدم من
گرچه برای دیدن شاه آمدم من
رویت نبینم،خوب می دانم رضاجان
@hosenih
سخت است نور دیده تر را نبینی
دل داده باشی روی دلبر را نبینی
بالا سر خود سایه سر را نبینی
خواهر شوی اما برادر را نبینی
ای روی تو خورشید تابانم رضاجان
در راه بودم راه من را سد نمودند
چها که با ذریه احمد نمودند
از دستشان هر آنچه که آمد نمودند
خصم علی بودند با من بد نمودند
از دست دادم جمله یارانم رضاجان
الحمدلله اهل قم اهل ولایند
اینها خدایی مردمانی با خدایند
در بی کسی با ناله هایت هم نوایند
بیمار اگر گردی به درد تو دوایند
چه خوب در این شهر مهمانم رضاجان
اینجا اگر گریه کنی منعی ندارد
همسایه بر همسایه عزت می گذارد
هر قدر هم چشمت زغصه خون ببارد
جای گلایه ، دایه رأفت بیارد
با یاد زهرا دیده گریانم رضاجان
شد روضه من بین بستر ، وای مادر
ناله زنم این شام آخر ، وای مادر
ای وای از آن ضربت در ، وای مادر
افتاد پیش چشم دختر ، وای مادر
من تا ابد زین غصه نالانم رضاجان
زینب تمام صحنه ها را دید ، ای وای
مادر ، میان شعله ها ، را دید ، ای وای
فرق علی شیر خدا را دید ، ای وای
هم تشت هم دشت بلا را دید ، ای وای
صبر جمیلش کرده حیرانم رضاجان
@hosenih
اینها همه یک سو ، عزای شام یک سو
گریه میان خنده های شام یک سو
رقصیدن رقاصه های شام یک سو
بد چشمی نامردهای شام یک سو
من بی قرار شام ویرانم رضاجان
گویم به صد شور و نوا ، بیچاره زینب
بر درد و غصه مبتلا ، همواره زینب
از دست داده هست خود یکباره زینب
در کوچه ها و شهرها آواره زینب
سر گشته ی غمهای جانانم رضا جان
شاعر: #علی_سلطانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
(هر دختری که دختر زهرا نمی شود)
هرکس که مثل ام ابیها نمی شود
در وصف همسری شما گفته اند که
هم کفو و هم طراز تو پیدا نمی شود
شکر خدا که راهی دریای قم شدیم
هر قطره ای که راهی دریا نمی شود
باور کنید با همه اوصاف خود بهشت
هرگز شبیه صحن تو زیبا نمی شود
آرامشی که خلق به دنبال آن روند
جز در حریم امن تو معنا نمی شود
گفتند زائر تو زائر زهراست آمدیم
وقتی زیارت مدینه مهیا نمی شود
شاعر: #یاسر_مسافر
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_شهادت
گل باغ پدرت بودی و پر پر نشدی
سوخته در وسط شعله، پسِ در،نشدی
@hosenih
فاطمه بوده ای اما جگری از تو نسوخت
وسط شعله ی آتش پسری از تو نسوخت
گل رویت به خدا لطمه ای از خار ندید
پهلویت از نوک مسمارِ در، آزار ندید
تو گل یاس پدر بوده ای اما نه کبود
روی گلبرگ تنت جای غلافی که نبود
در دل حادثه ها زخم به روی تو نخورد
دست نامحرم بی رحم به روی تو نخورد
@hosenih
هیفده روز قم از داغ تو سرتاسر سوخت
او نود روز غریبانه در آن بستر سوخت
شاعر: #محمدجواد_مطیع_ها
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_شهادت
تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد
تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد
@hosenih
تا که ضجه به نماز شب زینب می زد
از نماز شب و اشک سحرش می افتاد
دور او یکسره بودند برادرهایش
چادرش گاه اگر از کمرش می افتاد
بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد
گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد
کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد
هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد
یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد
حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد
روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی
که به زانو به دو پای پسرش می افتاد
عمه آمد که کمک حال برادر باشد
ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد
@hosenih
حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت
تا که می گفت علی را نبرش می افتاد
یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت
نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد
شاعر: #رضا_دین_پرور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_شهادت
زینب ِ آقای خراسان تویی
تاج سرِ مردم ایران تویی
گُل به سر و روی تو از بام ؛ ریخت
بر جگرم شعله غمِ شام ؛ ریخت
زینبِ قم ، تاجِ سرِ قافله
تو نشدی همسفرِ حرمله
@hosenih
زینبِ قم ، پیش دو چشم ِ ترت
دست نخورده به مویِ دلبرت
زینبِ قم ، دختِ علی پیر شد
گوشهی گودال ؛ زمین گیر شد
زینبِ قم ، رأسِ جدا دیده ای؟!
نیزه به حلقومِ رضا دیده ای؟!
زینبِ قم ، دستِ تو دیده طناب ؟!
راهِ تو افتاده به بزمِ شراب؟!
زینبِ قم ، پیش تو چیزی نشد
محضرتان حرفِ کنیزی نشد
زینبِ قم ، جانم اگر بر لب است
دردِ من از بی کسیِ زینب است
عمهی سادات گرفتار شد
ناقه نشین ، واردِ بازار شد
عمهی سادات به چشمِ ترش
دید ، گِره خورده مویِ دلبرش
عمهی سادات زمین گیر شد
تا که بریدند گلو ، پیر شد
@hosenih
عمهی سادات غرورش شکست
نیزه به حلقوم حسینش نشست
عمهی سادات به دستش طناب
دیده اش افتاد به بزمِ شراب
عمهی سادات چه چیزی شنید
عصمتِ حق حرفِ کنیزی شنید
شاعر: #قاسم_نعمتى
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_معصومه_س_مدح
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ چهارده معصومی
شاعر: #سیدمهدی_حسینی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_معصومه_س_شهادت
نبودی و ندیدی کام عطشان
نبودی و ندیدی جسم عریان
ولی قربان آن خواهر که می دید
برادر را به زیر سم اسبان...
شاعر: #سیدمجتبی_شجاع
@dobeity_robaey
#حضرت_معصومه_س_شهادت
غم دیدی و غربت چشیدی صبر کردی
هجران چشیدی، زجر دیدی صبر کردی
از داغ دوری پدر، قدت کمان شد
از غربتِ زندان شنیدی، صبر کردی
هر دفعه دلتنگِ رضا جانت که بودی...
چون شمعِ گریانی چکیدی، صبر کردی
@hosenih
عزم سفر کردی، بلا دیدی در این راه
با شوقِ این که می رسیدی، صبر کردی
در ساوه خویشان را به خون دیدی، بمیرم
زهرِ جفا را سر کشیدی، صبر کردی
تا شهر قم رفتی به عشاقت رسیدی
بینِ مریدان با امیدی صبر کردی
تا قم رسیدی، یادِ زینب گریه کردی
پیراهن از داغش دریدی، صبر کردی
گفتی چگونه عمه در داغ حسینت
تا قتلگاهِ او دویدی صبر کردی؟!
مانند گل دانه به دانه با دل خون
از پیکرش سر نیزه چیدی، صبر کردی
@hosenih
در شام، وقتی چادرت می سوخت، دورت...
نه یار بود و نه مریدی، صبر کردی
جای تمام بچه ها شلاق خوردی
از دردِ کعبِ نی خمیدی، صبر کردی
تا روز آخر روضه های کربلا را
در سینه ی ما پروریدی، صبر کردی
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_شهادت
رسید از شهر قم، آوایِ غم از داغِ معصومه(س)
چکید اشک از دو چشمم دم به دم از داغِ معصومه(س)
@hosenih
در آغوشَش گرفته خاک ایران و عزادار است
شکسته بیشتر قوم عجم از داغِ معصومه(س)
پریشانحال رخت مشکی آورده ست و پوشیده ست-
-تنِ ایوانِ آیینه، حرم از داغِ معصومه(س)
نگاهی میکند موسی بن جعفر(ع) میزبانانه
به زائرها چه با لطف و کرم! از داغِ معصومه(س)
کنار حضرت نجمه(س) ببین ام البنین(س) امشب
گرفته روضه ای پای علَم از داغِ معصومه(س)
ندید آخر برادر را و جان بر لب شد از این غم
بخوان ای روضه خوان در هر قدم از داغِ معصومه(س)
@hosenih
فدای ضامن آهو که عمری سخت گریان است
هم از داغ دل زینب(س)! وَ هم از داغِ معصومه(س)!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e