eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
406 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یک شهر حسینیه و منبر کوچه ناموس خدا شکسته شد در کوچه یک عمر حسن سرود در هر کابوس یک مرد غریبه...وای مادر...کوچه! دیوار شد از درد تو مضطر مادر شد کوچه هم از اشک شناور مادر من راز نگهدار تو هستم اما این بغض مرا می‌کشد آخر مادر چندیست نگاه تار دارد مادر از در دل داغدار دارد مادر از خویش میان گریه زینب پرسید با شانه‌ی من چکار دارد مادر؟ سخت است که ساکت بنشیند بابا از پیرهنت لاله بچیند بابا گفتی که تو را نیمه‌ی شب غسل دهد تا زخم تن تو را نبیند بابا عرش از جریان خانه اش می‌لرزید از روضه‌ی عاشقانه‌اش می‌لرزید دیوار و در سوخته بود و یک مرد مردی که پس از تو شانه‌اش می‌لرزید شاعر: @dobeity_robaey
عشق یک سینه‌ی پر از آه و یک دل بی‌قرار می‌خواهد خواب راحت برای عاشق نیست عاشقی حال زار می‌خواهد دیدن یارگرچه شیرین است نیست عاشق کسی که خودبین است حرف عشاق واقعی این است هرچه میل نگار می‌خواهد @hosenih مدتی هست یادمان رفته پسری مانده از تبار علی او که مثل حسن برای قیام بی‌سپاه است و یار می‌خواهد یار هرکس به غیر او بودیم دل به هرکس به غیر او دادیم چه کسی را عزیزتر از او دل از این روزگار می‌خواهد؟ چند روزی به سمت آقاییم چندماهی به سمت دنیاییم بی‌تفاوت به اینکه جاده‌ی وصل قدمی استوار می‌خواهد خوش به حال مدافعان حرم عشق را در عمل نشان دادند تا بفهمیم یوسف زهرا عاشقی جان‌نثار می‌خواهد شیعه تنهاست یا اباصالح با همان هیبت علی برگرد گردن دشمنان آل‌الله گردش ذوالفقار می‌خواهد @hosenih گر بگویی بمیر، می‌میرم بین دستان توست تقدیرم عبد بی‌دست و پا برابر تو کی ز خود اختیار می‌خواهد منتقم! جان مادرت زهرا بازگرد و بگو به آن دو نفر زدن بانویی بدون پناه، قلب تاریک و تار می‌خواهد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دل شده بی‌قرارِ چشم ترم اشک باشد عیارِ چشم ترم شد خزان روزگارِ چشم ترم تا بیاید نگارِ چشم ترم برترین مستحب دعای فرج خوانده‌ام روز و شب دعای فرج گرچه شد ذکر لب دعای فرج گریه‌ام شد شعار چشم ترم @hosenih هست دنیا برای من محبَس طعنه خوردم ز هر کس و ناکس خسته گردید جمعه‌ها از بس... ... که گرفت استخاره چشم ترم تا نمردم بیا عنایت کن این گدا را خودت هدایت کن اصلا امشب مرا فدایت کن بنشین در کنارِ چشم ترم برسان بر گدا وصالت را نبر از خاطرم خیالت را گل نرگس بگو جمالت را... ...کی کند پس نظاره چشم ترم؟ من اسیر و فقیر یک نظرت نام من را ببر تو در سحرت یا ابانا فدای چشم ترت... ..‌.چشم من، چشمه‌سار چشم ترم ای نگارم! چرا نمی‌آیی؟ شهریارم! چرا نمی‌آیی؟ بی‌قرارم، چرا نمی‌آیی؟ کی میایی بهارِ چشم ترم؟ @hosenih آخرش من تو را نمی‌بینم "فتصدّق" ببین که مسکینم بعد مرگم بیا به بالینم فاتحه‌ خوان نثارِ چشم ترم مادرت پشت در تو را می‌خواند عرش حق را صدای او گریاند سوز صوتش دل مرا لرزاند روضه‌خوان شد دوباره چشم ترم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ دیده‌هایم چادرِ خاکی که رُویَت می کند ناگهان در چشم‌هایم اشک حرکت می کند اذن این گریه‌نمودن ها به دست فاطمه است چشم را در محفل غم اوست دعوت می کند هرکه از داغش بگوید..،روضه‌لازم می شوم این دلِ وامانده ی من میل هیئت می کند بانیِ پیدایِشِ دنیا وجودِ فاطمه است نور او نوری است که آغازِ خِلقَت می کند @hosenih عرشیان محو تماشای نمازش می شوند تا که زهرا با خدای خویش خلوت می کند گرچه پیغمبر کمالِ زُهد او را درک کرد وقت سجده کردن او باز حیرت می کند همکلام او شدن در فهم اهل خاک نیست... بیشتر با ساکنین عرش صحبت می کند صبح و ظهر و شب..،به فرمان خدا،روح الامین پشت در می ایستد،از او عیادت می کند فاطمه در هر گناهی آبرویم را خرید طفل بازیگوش را..،مادر وساطت می کند تا سلامی وقتِ تلقین‌خواندنم بر او دهید روح این گریه‌کُنَش را غرق رحمت می کند روز محشر کار ما لنگِ نگاهِ فاطمه است... او در آن هولُ وَلا ما را شفاعت می کند از تنورِ خانه ی او رزق عالم پخش شد با همین نان پُختَنَش بر ما عنایت می کند فاطمیّه بارها بابای پیرم گفته است: کسب و کار ما به لطف اوست..،برکت می کند @hosenih شرح اوصافِ خداوندیِ او را می دهد قاری قرآن که کوثر را تلاوت می کند خون پهلو..،خونِ بازو..،محسنش..،حتّی خودش... هرچه دارد فاطمه خرجِ امامت می کند با زبان نه..،دستمالی را که بر سر بسته است دارد از این روزهای او شکایت می کند ▪️ ▪️ آن گُلی که تاب باران را ندارد..،بین راه دست سنگینی به گلبرگش اصابت می کند آه!بین شعله‌ها مسمار او را ول نکرد... هرچه با ما می کند،آن میخِ نکبت می کند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر یار نه ساله کنارم باش لطفا بیشتر تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر هی نگو شرمنده ام شرمنده ام! من بیشتر بی اجازه دشمنت در خانه‌ی ما پا گذاشت عذرمیخواهم‌ اگر این خانه امنیت نداشت ای خوشی من دراین دنیا !دراین دنیا بمان نه برای من برای بچه ها اینجا بمان از مدینه می‌رویم اصلا فقط با ما بمان یا بمان و یا بمان و یا بمان و یا بمان التماسم را ندیده هیچکس!حالا ببین دیده ای حیدر بیوفتد از نفس؟!حالا ببین @hosenih بانوی من خانه را آوار کردن خوب نیست بهر رفتن اینهمه اصرار کردن خوب نیست چشم ضربه خورده را بیدار کردن خوب نیست با تن آتش گرفته کار کردن خوب نیست کار کردی فضه را بیتاب کردی فاطمه تو مراهم از خجالت آب کردی فاطمه شب به شب یاد گل پرپر نرفت از خاطرم چادر پاخورده ی کوثر نرفت از خاطرم شعله بالا رفت از معجر نرفت از خاطرم آتش در رفت و میخ در نرفت از خاطرم چهارچوب خانه از داغ تو هق هق میکند گر بفهمد روضه را نجار هم دق میکند @hosenih از علی بگذر درآن غوغا نشد کاری کنم قنفذ آمد سوی تو اما نشد کاری کنم با قلافش زد به بازوها نشد کاری کنم این سه ماهه زخم پهلو را نشد کاری‌کنم   کار حیدر سخت شد با زخم کاری میروی ای جوانمرگ علی چه زود داری میروی گرچه با طفلان هوای سوختن داریم ما خاطرت آسوده در خانه حسن داریم ما هم کفن داریم ما هم پیرهن داریم ما این دم آخر دم سینه زدن داریم ما بی کفن باشد حسین و بی حرم باشد حسن داد و بیداد از غریبی من و طفلان من ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ ای کاش وقتی شعله ور شد در، نیفتد افتاد اگرهم، بر روی مادر نیفتد زهراست آن بانو که بین دود و آتش یک لحظه حتی چادرش از سر نیفتد @hosenih افتاد بین شعله ها کوثر که یک وقت شعله به موی ساقی کوثر نیفتد ای کاش در وقت هجوم لاله چین ها از شاخه ی گل، غنچه اش آخر نیفتد "فضه خُذینی" یعنی ای فضه بیا تا صدیقه در مقتل به دردسر نیفتد ای کاش وقتی می بَرد دشمن علی را بر روی زهرا، دیده ی حیدر نیفتد افتاده ناموسش زمین، آخر چگونه... جسمش به لرزه، فاتح خیبر نیفتد؟! @hosenih می سوخت ای کاش آن غلاف و صاحبش تا از کار، دستِ نفس پیغمبر نیفتد همسایه ها گفتند با فضه، محال است زهرا دگر برخیزد از بستر، نیفتد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلخوشی هایِ کم ِ دور و برت را بردند از دلِ باغ تمام ثمرت را بردند بر زمین خورد و همان لحظه زمینگیر شدی تیرها خوش قد و بالا پسرت را بردند @hosenih علَم افتاد و تنِ علقمه را خون برداشت کمرت خم شد و قرص ِ قمرت را بردند  دست شش ماهه تکان خورد میان دستت تا که با تیرِ سه پر، بال و پرت را بردند پایِ گودال؛ به پیشانی تو سنگ زدند عمرسعد(لع) تشر زد! سپرت را بردند ضرب شمشیر به فرق سرت آسیب رساند تا در آن همهمه نام پدرت را بردند رو به زینب(س) به تنت پیرهنت شد پاره پایکوبان به سرِ نیزه «سرت» را بردند رفتی و حالِ حرم لطمه زنان ریخت به هم تا که با مشعلِ آتش خبرت را بردند @hosenih شک ندارم دَله دزدانِ حرامی حتی خیمهٔ سوخته و شعله ورت را بردند حرمله(لع)شمر(لع)سنان(لع)بر شتری بی محمل خواهرت، جانِ دلت، همسفرت را بردند! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از خیزران، از تشتِ زر، از لب بخوانید هنگامِ مرگم، روضه‌ی زینب بخوانید @hosenih از آن تنِ خونین، که بی‌سر، در بیابان پامال شد، زیرِ سمِ مرکب، بخوانید آن‌دم که محتاجم به اربابِ دو عالَم از رحمتِ بی‌حد و حصرِ رب بخوانید هم از قتالِ روزِ عاشورا بگویید هم از غریبان، از غمِ آن شب، ‌بخوانید @hosenih هنگامِ مرگم، بر سرم، منت گذارید قدری برایم روضه‌ی زینب بخوانید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در خودم در نفس درگیر و گرفتارم هنوز از تمام کرده هایم سخت بیزارم هنوز @hosenih همچو دیگر ابرها در آسمان هستم ولی ابر بالای کویرم من، نمی بارم هنوز بی کلافم، دست من خالیست اما عاشقم بر سر بازار هستم، من خریدارم هنوز دلخوشی هایم دلیل دلخوری های توبود من بدهکارم به تو اما طلبکارم هنوز @hosenih گرچه غرقم در گناه و معصیت آقا ولی از ته دل عاشقانه دوستت دارم هنوز شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سوگند به هر کلام زینب، یارب بر ذکر علی الدوام زینب، یارب از کار فرج گره گشایی فرما امشب تو به احترام زینب، یارب شاعر: @dobeity_robaey
از چشم من مگیر مجال نظاره را با پلک خود مبند به من راه چاره را آیینه ی توبودم بنگر چه می کشم وقتی که آه تو شکند سنگ خاره را @hosenih با هر تکلمی نفست بند آمده با آه میزنی گره تسبیح پاره را جای سلام پلک کبودت تکان مده از تو گرفته اند زبان اشاره را من را ضی ام همین که تو باشی کنار من دریای من مگیر زمن این کناره را زانو بغل گرفته ام از غم که پیش تو پنهان کنم چو غنچه گریبان پاره را @hosenih داری هلال می شوی از بس گرفته ام از افتاب چشمت افول ستاره را از آن زمان که سوخت پرت منزوی شدیم آتش به گوشه ای بنهد هر شراره را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما قطره ولی وصل به دو دریائیم... ما ذره ولی مهر جهان آرائیم... خوشبخترین مردم دنیا مائیم... چون گریه کُن فاطمه ی زهرائیم شاعر: @dobeity_robaey