#امیرالمومنین_ع_مدح
هُرم نجف حرارتمان را زیاد کرد
گرمایِ عشق، طاقتمان را زیاد کرد
مانند بوذر از کرمش زر گرفتهایم
مِهر علیست ثروتمان را زیاد کرد
عنوان ماست عبد کرمخانهی نجف
عبدش شدیم، شُهرتمان را زیاد کرد
از وادی السلامِ علی تا که رَد شدیم
شوقِ به مرگ جرأتمان را زیاد کرد
با "یاعلی" زمین و زمان را بِهَم زدیم
تأثیر ذکر، قدرتمان را زیاد کرد
گفتیم شیعهایم، طرفدار حیدریم
این گفته خوب عزتمان را زیاد کرد
بودیم مستِ بوسه به دربِ حرم ولی
ایوان طلاش، لذتمان را زیاد کرد
مارا سحر به صحن رساند و غروب بُرد
سهمیهی زیارتمان را زیاد کرد
ما کاه خواستیم ولی کوه داد، آه...
اینگونه او جسارتمان را زیاد کرد
بی قیمت آمدیم به بازارِ مرتضی
دستش رسید، قیمتمان را زیاد کرد
"یامظهرالعجائب و یامرتضی علی..."
ذکر علی عبادتمان را زیاد کرد
آری همین مسیر نجف تا به کربلاست
هر ساله باز همتمان را زیاد کرد
*
در کربلا تمام علیها فدا شدند
این داغها مصیبتمان را زیاد کرد
✍ #مجتبی_دسترنج_ملتمس
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
از شـرار دل من چشـمِ تَرَم میسوزد
دل من بيشتر از زخـمِ سرم میسوزد
مثل نخلی كه فتـادهست كنـار دريـا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
بر غريبی حسين و حسن و زينب خـويش
هم چنان شمعِ دل شعلـهورم میسوزد
تا به رخسارهی عبـاس نگــاهـم افتـاد
ديدم از غصه وجـود پسـرم میسوزد
چون به زينب نگــرم يـادكنم از زهرا
گوئيا فـاطمه پيش نظـرم میسوزد
اين قـدر اشک نريزيـد عـزيــزان دلم
كه من از آتش اين غـم، جگرم میسوزد
قدری از بستر من فـاصلـه گيـريد همه
هريتيمی كـه بـُوَد دور و برم میسوزد
بستهام بار سفـر، ليک خــدا میدانـد
نگـرم چـون به شما بال و پرم میسوزد
ای «وفایی» به خدا تا ابديت همه شب
همچنان ماه، چراغ سحـرم میسوزد
✍ #سیدهاشم_وفایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
دلت هوای اجل کرده نیمهجانی تو
در انتظار و هوایی آسمانی تو
بیا بگیر ز اسم خودت مدد، برخیز
هنوز هم که هنوز است، پهلوانی تو
امان ازین همه غربت به تازگی مَردم_
شدهست باورشان که نمازخوانی تو
چه قدر دل نگرانی برای قاتل خود
فدای این همه لطفت، چه مهربانی تو
گرفته صبر مرا، رنگ چهرهی زَردت
بهار من چه شده زخمیِ خزانی تو
دوباره "فاطمه یا فاطمه"ست روی لبت
به یاد محسن و مادر چه بی امانی تو
سر شکسته نکردهست رو به قبله تو را
شهید روضهی زهرای قد کمانی تو
شبیه مادرمان فاطمه دم رفتن
برای پیکر صد پاره روضهخوانی تو
امان از آن سر بر نیزه، وای از گودال
امان ز کوفه و زینب، اگر نمانی تو...
✍ #محمدحسین_رحیمیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_غربت
دشمنان این روزها حرف دو پهلو میزنند
دوستانت یکبهیک دارند زانو میزنند
از نگاه انداختن در چهرهات شرمندهاند
علتش اینست کمتر خنجر از رو میزنند
تو پی تقسیم نانی، عدهای در خوابشان_
خاک بیت المال را دارند جارو میزنند
یک نفر باید بگوید زخمت از شمشیر نیست
بر سرِ تو بی جهت دارند دارو میزنند
خوب شد رفتی ندیدی شُرطهها دورِ بقیع
روبرومان دستهاشان را به پهلو میزنند!
✍ #محمدحسین_ملکیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
کنار من، صدف دیده پُر گُهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدرپدر نکنید
توان دیدن اشک یتیم در من نیست
نثار خَرمنِ جانِ علی، شرر نکنید
اگرچه قاتل من کرده سخت بیمهری
به چشم خشم، به مهمانِ من نظر نکنید
اگرچه بال و پر کودکانِ کوفه شکست
شما چو مرغ، سر خود به زیر پَر نکنید
ازآن خرابه که شبها گذرگه من بود
بدون سُفرهی خرما و نان گذر نکنید
به پیرمرد جذامی سلام من ببرید
ولی زمرگ من او را شما خبر نکنید
ز کوچهای که گرفتند راه مادرتان
تمام عُمر شما هم چو من گذر نکنید
✍ استاد #علی_انسانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
دست من خالی است و چشمانی
پُرِ اشک و گناه آوردم
از خودم هم فراریام، امشب
من به اینجا پناه آوردم
چیز بهتر نداشتم، با خود
غیر ازین چشمهای گریانم
گریهام قاطی ریا شده است
اشک خالص که نیست، میدانم
باخودم فکر می کنم گاهی
" بی حیا این هزارمین بار است"
در دلم وحی می شود انگار
که دوباره بیا که غفار است
سالها بندهی خودم بودم
هی خودم را فریب میدادم
همه چیزم به پای نَفْسم رفت
جان مولا برس به فریادم
قسمت میدهم تورا حقِ
خانهای که درش در آتش سوخت
قسمت میدهم به آن مردی
که پَر همسرش در آتش سوخت
به همان ذوالفقار تنها که
سپرش را مقابلش کشتند
به علی که دو دست او بستند
همسرش را مقابلش کشتند
یا الهی به حق آن اشک و
گریههای درون چاه علی
آهِ مرد غریب میگیرد
قسمت میدهم به آه علی
می روم با دوچشم گریانم
به در خانهی علی امشب
آن علی که حدود سی سال است
کَمکَمَک جانش آمده بر لب
خاطرات گذشته میکُشَد و
فکر فردا عذاب می دهدش
تب مولا که میرود بالا
دست عباس، آب میدهدش
به حسن خیره میشود گاهی
یاد کوچه ... و میرود از حال
به حسینش نگاه میکند و
روضه میخوانَد از تهِ گودال
حَسَنم پس چرا از آن سیلی
هیچ حرفی به من نمیگفتی؟
نگرانم حسین جان! روزی
زیر پاهای اسب میاُفتی
چقدر حرفهای ناگفته
از وصایای همسرش دارد
به حسینش نگاه میکند و
گوشهچشمی به دخترش دارد
همهی ماجرای فردا را
از دوچشم حسین خود میخوانْد
یاد آن نیزهها و خنجرها...
خیره بر حنجر پسر میمانْد
همهی روضههای کرب و بلا
باهم از پیش چشم او رد شد
آه این قامت رشید حسین
قسمت سُمّ اسب خواهد شد
لحظههای وداع آخر تا
خواست زیر گلوش بوسه زند
یادش آمد که هیچ شمشیری
جای این بوسه را نمیبُرَّد
تا به زینب نکاه میکرد... آه
صورتش غرق حسِ غربت بود
آخر این نازدانهی بابا
سرنوشتش غم و اسارت بود؟
✍ #داود_رحیمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
اين مرد كه در گوشهی بستر نگران است
واللهِ كه مظلومترين مردِ جهان است
از زندگى پُر غَمِ خود سير شد امشب
خيبرشكن از غصه زمينگير شد امشب
خورشيد، دلش خون شده و ماه، زمين خورد
سخت است بگويم: اسدالله زمين خورد
در بستر مظلوميت آقاى حُنين است
اين مردِ جگرسوخته باباىِ حسين است
طفلان همه با اشک سرازير رسيدند
واى از دل زينب همه با شير رسيدند
واى از دل زينب چه كند زخم سرش را
اين پارچهی خونى و چشمان ترش را
با زحمت علي امر به خيرالعملش كرد
هرطور كه شد زينب خود را بغلش كرد
بغض وسط حنجرهها زنده شد امشب
با گريه همه خاطرهها زنده شد امشب
دور و بر بستر همگى مرثيه خواندند
با روضهی مادر همگى مرثيه خواندند
از آن در و ديوار علی خاطره دارد
از تيزي مسمار علی خاطره دارد
زردى رخش ياد همان روى كبود است
روى لب او روضهی بازوى كبود است
سى سال غمش را اسدالله نگفته
ميگفت از آن درد كه با چاه نگفته
سخت است كه زن با لگد مرد بيفتد
در پيش نگاه همه با درد بيفتد
سخت است به ناموس كسى راه ببندند
سخت است كه بر گريهی مظلوم بخندند
من مانده به يادم، زد و آيينه تَرَک خورد
زهرا سر من بود كه در كوچه كتک خورد
***
ميخواست كه در روضهی احساس بماند
رفتند همه، گفت كه عباس بماند
هم آينه، هم آب، سپردم به تو عباس
من زينب بي تاب سپردم به تو عباس
مِنبَعد نگاه تو و چشمان عقيله
ساقىِ حرم! جان تو و جان عقيله
در كوفه مبادا بى علمدار بيايد
بى تو نكند بر سر بازار بيايد
سوگند به اين خونِ سر و روى خضابم
دلواپس ناموسم و آن بزم شرابم
✍ #محمدجواد_پرچمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
به احترام مناجاتِ نیمهشبهایش
خدا گذشت ز ما شیعیانِ رسوایش
چگونه حاکم کوفه "نمک" غذایش بود؟!
چگونه پی بِبَرد عقل بر معمایش؟!
برای نوکر خود کفشِ نو خرید ولی
همیشه کفش پُر از وصله داشت بر پایش
علی که قامت یَلهای شام را خم کرد
شکست گریهی اطفال، قد طوبایش
طلاق داد خوشیهای پوچ دنیارا
خوشی آخرتش بود حزن دنیایش...
کسی که باعلی امروزِ خویش را گذراند
خوشا به روز قیامت، خوشا به فردایش!
خدا گواه به نامرد و مرد، رو نزند
هرآنکسی که فقط حیدرست آقایش
کریمیِ پسران از کریمی پدرست
چه خوب ارث گرفته حسن ز بابایش
نشاند قاتل خودرا به سفرهی کرمش
چه رحمتیست دراین سفرهی مُصفایش
::
سرش شکسته ولی عاشقانه میخندد
نمانده فاصلهای تا وصال زهرایش
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
فرازی از #دعای_ابوحمزه
#مناجات_با_خدا
الحَمدلله الَّذی یَحلُمُ عَنّی حَتّی کَاَنّی لاذَنبَ لی
هر چند گذشتهی تباهی دارم
عاصیام و نامهی سیاهی دارم
بخشید و کریمانه بغل کرد مرا
انگار نه انگار گناهی دارم...
✍ حجتالاسلام #علی_مقدم
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
ای کاش که نوری به نهادم برسد
زاد سفری بهر معادم برسد
با این همه کولهبار عصیان، شب قدر
من آمدهام خدا به دادم برسد
✍ #سیدهاشم_وفایی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امیرالمومنین_ع_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع خطاب به حضرت زینب(س)
فرقِ مرا، تو طاقت دیدن نداشتی
هجده سَرِ بریده ببینی چه میکنی؟
✍ #سعید_خرازی
@dobeity_robaey
#امیرالمومنین_ع_مدح؛ #قنبر
حیدر امام ما و حیدر امام قنبر
قنبر غلام حیدر، ما هم غلام قنبر
خدمت به مرتضی را لایق نبود هرکس
مرغِ سعادت اما پَر زَد به بامِ قنبر
او احترام دارد از احترام مولا
ما احترام داریم از احترام قنبر
هرکس به رتبهی خود، جایی مقام دارد
او زیر پای حیدر ما زیرِ گامِ قنبر
از شیعیان زهرا، زنها به فضه معروف
از شیعیان مولا، مردان به نام قنبر
وقتی سلام حیدر در شهر بی جواب است
می شد دل علی شاد از یک سلام قنبر
القصه ما کجا و درکِ مقامِ مولا
مائیم و آرزویِ درکِ مقامِ قنبر...
✍ #محسن_ناصحی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e